-
رنده
شنبه 29 مهر 1396 21:03
می دونی کیلگ، یه وقتایی هم هست به خودت می آی می بینی داری به این فکر می کنی که شاید اگه رنده نبود، هیچ وقت هیچ کتلتی اختراع نمی شد که مجبور باشی بوش رو تحمّل کنی. یکم که بگذره و غرق بشی تو این فکرت، تنفّرت از کتلت تغییر جهت می ده به تنفّر از رنده. بعد یک مدّت، دیگه کتلته برات مهم نیست اصلا. مهم اینه که اگه رنده نبود...
-
کسرایی کسرایی بیا بریم بمیریم؛ سپهری رو که هر چی گفتم نیومد...
جمعه 28 مهر 1396 19:02
نه آشنا، نه همدمی... نه شانه ای ز دوستی که سر نهی بر آن دمی... تویی و رنج و بیم تو، تویی و بی پناهی عظیم تو... نه شهر و باغ و رود و منظرش، نه خانه ها و کوچه ها، نه راه آشناست؛ نه این زبان گفت و گو زبان دل پذیر ماست... تو و هزار درد بی دوا... تو و هزار حرف بی جواب... کجا روی؟ به هر که رو کنی تو را جواب می کند! .:. من...
-
که چه؟ یا به اصطلاح فرنگی طور ها so what...
پنجشنبه 27 مهر 1396 21:18
حرف نوشته نشده زیاده خیلی. خیلی ایده ها دارم که می تونم ازشون رو وبلاگ بنویسم و ارزش به اشتراک گذاشتن دارند. خیلی بحث ها که مدام در ذهنم غوطه می خورند. همه رو بلافاصله نوت می کنم تو تبلتم که نپره ایده ش. تو این یه هفته شاید حدود چهل تا نوت جدید به نوت هام اضافه کرده باشم. بحث اینه که وقت زیادی می طلبه برای اینکه از تو...
-
Diwali
چهارشنبه 26 مهر 1396 22:46
شایدم ما باید توی هندی میانماری جایی به دنیا می اومدیم. نیگا، وقتی گوگل ایمیجش اینه: https://www.google.com/search?q=diwali&client=tablet-android-samsung&source=android-browser&prmd=ivmn&source=lnms&tbm=isch&sa=X&ved=0ahUKEwi4wcfG7PrWAhWBa5oKHcguAvcQ_AUICSgB&biw=768&bih=1024 دیگه...
-
مخوف طوری
چهارشنبه 26 مهر 1396 00:45
و از توی همه ی این به اصطلاح بابام کسخلک بازی هایی ( :)))) ) که من امشب در آوردم، یه فیلم درام عالی هالیوودی در می آد حول محور اینکه دوران بلوغ، و بعد از اون نوجوانی و حتّی عنفوان جوانی چقد دوران داغون حمّالی طوریه که کم ترین کسی می تونه از دریچه ی چشمات به امور نگاه کنه. به خدا آدم زجر می کشه. چیه، بگذره سریع تر. آدم...
-
بوی باد پاییز
سهشنبه 25 مهر 1396 12:16
می گه: از امروز هوا یه جور دیگه ای سرد شده نه کیلگ؟ می گم: آره، از کجا فهمیدی تو که هنوز نرفتی بیرون؟ جواب می ده: بوی باد. لباسات بوی باد پاییز رو می دادن وقتی اومدی تو. شاعریه واسه خودش ها. منم مثل شما، بیایین از این به بعد با هم سعی کنیم بفهمیم دنیا به چشم اونایی که باد پاییز رو بو می کشن چه شکلیه. هشدار: حرکت بسی...
-
برو بمیر بیپ تونز خر
دوشنبه 24 مهر 1396 12:16
بعد قرنی که خودم داوطلبانه دنبال هیچ فایل صوتی ای سرچ نزده بودم، الآن رفتم یه دکلمه با صدای احمد شاملو رو دانلود کنم. هدایت شدم به یه سایتی به نام بیپ تونز. اپلیکیشنش هم هست مثکه. می دونی چی نوشته تو بیو ی صفحه ی اوّلش کیلگ؟ "علاوه بر لذّت بردن از موسیقی، به گسترش دانلود قانونی و حمایت از هنرمندان ایرانی کمک...
-
بخوان بخوان بخوان
دوشنبه 24 مهر 1396 09:09
بیا برای من... کمی غزل بخوان به روی زخم غم، تو مرهمی... بمان بیا برای من، تو حرف بزن کمی بیا برای من... برای من... بمان طرف از خواب پا می شه، به جای حس دفع ادرار، حس دفع افکار پیدا می کنه. نتیجه ش می شه همین. بش بگید بیاد به هر حال. :))))) پ.ن: آقا شوخی بود، ولی حالا جدی اگه می خواد بیاد، بگید من شتری چیزی زمین بزنم....
-
به بیماری هام اضافه کنید، اون قدر اضافه کنید که بترکم!
یکشنبه 23 مهر 1396 20:21
مشکل اینه که من بیش از حد جزوه هام رو شخصی سازی می کنم موقع خوندن، و همیشه هم اوّلین نفری ام که دست کمک دراز می کنه به سوی بقیه برای قرض دادن جزوه. خاک تو گورت کیلگ، واقعا خاک تو گورت. مجبوری بگی من جزوه ش رو دارم می آرم برات؟ انصافا وقتی می بینم کارش لنگه نمی تونم نگم. چون یادمه چقد سر همین جزوه گیر آوردن خودم بدبختی...
-
قمقمه
یکشنبه 23 مهر 1396 18:50
یک عدد قمقمه داریم تو خونه، مشکی متالیکه. ماتِ مات. اینو هر وقت می خوایم پرش کنیم ببریم بیرون، داستان داریم باش. می گیری زیر شیر آب، ولی نمی فهمی کی پر شده. چون ماته، هیچی از توش دیده نمی شه. می گیریش زیر شیر آب و بعد از گذشت مدّتی در یک آن رو دستت فوران می کنه. دقیقا زمانی که عجله داری، یهو تمام دستت خیس می شه. آب می...
-
حسودی شبانه، وقتی همه خر و پفشان هوا بود
یکشنبه 23 مهر 1396 02:49
همینه. ببین از خواب پا شد، تو تاریکی رفت یه لیوان برداشت، دکمه ی یخ سازو زد، یه قالب یخ انداخت توش، و بعد پرش کرد از آب و آورد این سر خونه. الآنم اومده بالا سرش می گه مامانی بیا بخور، تشنه ت بود... حالا من بچّه بودم چه جوری بود؟ وقتی سرفه می کردم، با خشونت و یه حالت اگرسیو وحشیانه بیدارم می کرد طوری که هنوز منگ بودم و...
-
لذّت تنگ و گشاد کردن پرّه های بینی
شنبه 22 مهر 1396 20:17
ازهمون روز آغاز خلقتم می دونستم یه آدم خاص و منحصر به فردم. نیگا: حالا همه تون نیایین واسم کامنت بذارین که ما هم می تونیم اتّفاقا خیلی کار آسونیه، صلوات. بذارین من خاص باشم، مرسی اه قربونتون. در عکس زیر هم وجدان یا سوپر ایگو اینجانب را مشاهده می نُمایید... که با این نگاهش هر لحظه داره منو شماتت می کنه که خاک بر سرت،...
-
قاب کنین بزنین رو دیوار ها
شنبه 22 مهر 1396 13:27
دی شب نمی دونم به کی داشت می گفت: " ببین مرد باش، مرد جنسی نه. مرد واقعی!" طرف سیزده سالشه ها. فقط سیزده. حرفش حرفه ولی. نیچه و شریعتی و کوئیلو رو با یه انگشت گذاشت تو جیبش دو قلپ آبم روش. # یکی از شغل هایی که اگه عرصه رو بهم باز می ذاشتن از خودم اختراع می کردم، این بود که می رفتم تو مهد کودک، دبستان و شاید...
-
هو هو، دو دو رو دو...
شنبه 22 مهر 1396 03:01
درست شد درست شد درست شد! عکسام برگشتن. الآن دارم اپلیکیشن های همون رده رو امتحان می کنم ببینم موزیک ها و پی دی اف ها رو هم می تونم بر گردونم یا خیر. الآن من بگم ازین به بعد رنگ نارنجی رو یه طور دیگه ای و از مسیر مغزی کاملا متفاوتی دوست خواهم داشت، ریا می شه؟ ممنون ممنون ممنون. وبلاگ داشتن خیلی به درد می خوره ها، فقط...
-
نفس عمیق... هووووف.
شنبه 22 مهر 1396 01:19
نشد. همه جا در امن و امان است ولی. نفس عمیق. دم... باز دم... کیلگ. آروم باش. دم... باز دم... به درک که نشد. به کفشم که نشد. بی خیالش. اپلیکیشن احمقش حدود یک ساعته دهن منو صاف کرده تهشم فایل های خودم که الآن هنوز دارمشون رو بهم نشون میده که بیا اینا رو برات پیدا کردم و راستی یادم رفت بهت بگم پول باید بدی برای اینکه...
-
to root or not to root
جمعه 21 مهر 1396 23:52
to root to root قطعا to root!!! حالا ریا نشه، تازه نیم ساعته خودم آشنا شدم با این اصطلاح روت کردن موبایل و تبلت. شنیده بودم، نحوه ش رو بلد نبودم که الآن داره دستم می آد کاری نداره. فقط یکم خطریه اینگار، ولی د بکش اون کبریتو لعنتی. من دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم. عکسام پریده... می فهمی؟ همه ی عکسام پریده. کتابام...
-
هه
جمعه 21 مهر 1396 22:31
الآن می زنم خودمو می کشم. جدّی می گم. زدم صد و سی و شش تا فایل ناقابل رو از تو پوشه ی دانلودام پاک کردم. چرا؟ چون نگاه کردم دیدم از هر فایلی دو تا دارم. زدم یکی ش رو پاک کردم از هر کدوم، دومی ش هم خود به خود پرید. عکسای دست جمعی ای بود که با چنگ و دندون و التماس به بچّه ها گفته بودم برام بفرستن، کل آهنگای حداقل پنج...
-
جامه دَران
جمعه 21 مهر 1396 20:58
نمی دونم سر یه چیزی ایزوفاگوس با بابام بحثشون شده بود، مکالمه شون این شکلی شد تهش: - همین دیگه، از یه دهه شصتی بیشتر از این انتظار نمی شه داشت. همینه، خودشه. بابام با دو من ریش و سبیل که اتفاقا همون لحظه می خواست رنگشون کنه، یه لحظه ماتش برده بود بخنده یا جواب بده، تهش گفت: - دهه ی شصت؟ آخه من قیافه م به دهه ی شصت می...
-
خونه ی خالی
جمعه 21 مهر 1396 10:29
خونه ی خالی... خونه ی خالیییییییی.... خووووونه ی خااااااااالییییییییی... می دونی چیه ازین جا به بعد هم زمان که تایپ می کنم، با صدای بلند از روش می خونم چون این خونه خالییییییییی ه، خالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی. باورم نمی شه، این خونه ی لعنتی حتّی صبح جمعه هاشم خالی ه. حتّی... صبحِ... جمعه...
-
مرض خنده
جمعه 21 مهر 1396 01:38
اینو به لیست بیماری هام اضافه کنید، تا من برم ببینم دیگه چی می جورم از تو خودم. حدود یه هفته پیش بود که گرفتمش. اون شب سر میز شام سه نفری یه دعوایی تو خونه راه انداختیم و یَک کلید واژه هایی استفاده کردیم طی دعوا، یکی از یکی داغون تر و زننده تر. هر گونه مدرک دال بر وجود اون شب کذا می تونست باعث بشه دیگه نتونیم کنار هم...
-
جنیفر
پنجشنبه 20 مهر 1396 14:59
خونه فقط خونه ی ما، مامانم صبح خروس خون می زنه بیرون، آنتراک زنگ می زنه: کیلگ وقتی می آم غذا آماده باشه. خلاصه که توفیق اجباری نصیبم شد امروز، ولی وجدانا اگه بخوام به زبون این جوون امروزی ها بنویسم، یَک سالاد الویه ای پختم که پشماااااااام. حالا اگه یه روزی روم شد براتون عکس جنیفر رو ضمیمه ی همین پست می کنم. هنره که از...
-
چرا هیچ موجودی مسئولیت تصویر های ذهنی منو بر عهده نمی گیره؟
چهارشنبه 19 مهر 1396 00:17
دو سه روزه، حس می کنم یکی پیچ گوشتی ور داشته، با حرص، زاویه دار فرو کرده تو رون پای چپم و یه پنج شیش دور قشنگ تو گوشت بدنم چرخوندتش. به اندازه ی یک دایره و فقط یک دایره از ران پام این احساس رو دارم. فیلم ترسناک هم ندیدم اخیرا. :-" ای کاش کبود می شد لا اقل. ای کاش ازش یکم خون فواره می زد بیرون که ببینمش و بتونم...
-
نامبرده
سهشنبه 18 مهر 1396 01:10
"طرف حتّی تو عکسای دسته جمعیشم، غم از لب و لوچه و گوشه ی چشماش شرّررررره می کرد پایین." کی فهمیدم؟ همین الآن که دارم قیافه ها رو تو عکس مذکور آنالیز می کنم. به هر حال تا فردا صبح تقریبا یه دور دست همه ی اهل دانشگا گشته متاسفانه. واکنش احتمالی هر انسان نرمال: این یارو شاده، اوه این چه خوش تیپه، این خیلی خوش...
-
آخه وقتی حتّی خودت عرضه نداری جمش کنی مجبوری ذهن دانشجو رو به فلان بدی استاد؟
دوشنبه 17 مهر 1396 23:23
یه پیام بازرگانی هم بریم که ذهنتون منحرف شه و خیلی دلتون نسوزه از خوشبختی هایی که می آم اعلام می کنم این رو. یه استاد جدید درس عمومی هس تو دانشگا، من باش کلاس ندارم البتّه، ولی سوژه ست. مثل دوران دبستان به بچّه ها تکلیف می ده. خداااااای من. :))))) بعد گویا خیلی هم جذبه داره این بدبختا ازش مثه سگ می ترسن. زنگ قبل از...
-
کمپین نه به لباس های آستین دار در رخت خواب
دوشنبه 17 مهر 1396 23:15
هورااااااااا، شوفاژا گرم شدن.
-
خواننده
دوشنبه 17 مهر 1396 14:18
"به تعدادی خواننده جهت ساخت آلبوم نیازمندیم. (تست صدا رایگان)" آره، می دونم می دونم که این پیامک ها همه ش کلاه برداریه... ولی نمی شه فقط یه بار واسه دل صاب مرده م هم که شده عدد پنج رو ارسال کنم ببینم چی می شه؟ من بند موزیک خودمو می خوام خب. عح. چرا هیشکی رو نمی شناسم با هم باند بشیم ساعت ها تو استودیو رو...
-
حمله ی خواب
یکشنبه 16 مهر 1396 23:53
و اگه خوابم نمی اومد، امشب وحشت ناک رو مود پست اندازی رو وبلاگ بودم. پتانسیلش رو داشتم حتّی از ترک روی دیوار هم براتون طومار بنویسم... چه کنم، که انسانم و ضعیف. محدود در برابر نیاز های جسمانی. یارو یه روز دانشگا رفته ها... یه روز. به عنوان حسن ختام این پست... می شه مرگ هم تا همین حد خواستنی باشه؟ به لذّت خزیدن تا...
-
اندیشیدن به تو زیباست...!
یکشنبه 16 مهر 1396 21:05
تلویزیون داره یک آهنگی پخش می کنه، نمی دونم از کیه... صداش به حجت اشرف زاده می خوره. خواننده ش مهم نیست البتّه، مهم متنشه... هفت دقیقه ست داره صداشو می کشه: اندیشیدن به تو زیباست ای وطنم... اندییییشیییدن به تو زیییباست ای وطنننننم... اندییییییییشییییدنننننن به تو زیباسسسسست ای وطننننننننننم......
-
روح درد
یکشنبه 16 مهر 1396 01:18
و شما نمی دونید... کیلگارا...! من قلب درد که هیچی، روحم تیر کشید وقتی بعد از ظهر وسط آپلود کردن یکی از پست هام... اومدم دیدم بلاگ اسکای بالا نمی آد و از دسترس خارج شده. رفتم بیرون تو خیابون خیس پاییزی، زیر نور نارنجی کم رنگ چراغ خیابونمون قدم بزنم تا آروم شم بلکه. و تمام مدّت فقط به سایه م تو تاریکیِ روی آسفالت بارون...
-
دقّت کنین ساعت پنج گرگ و میش جمعه
جمعه 14 مهر 1396 19:11
و طبق این آماری که من الآن تو وبلاگ دارم و چند لحظه پیش دیدمش که هااااه، دیشب ساعت پنج و ربع نصفه شب یک موجود به گوگل سرچ داده: "خودتو بندازی وسط بحث" گوگل هم بهش وبلاگ منو پیشنهاد داده که بیا برو اینجا رو بخون. می خوام فقط بنویسم دمت گرم حاجی... حاج خانوم... هر کی که هستی. تو ساعت پنج و ربع صبح دور و برت...