اعتراف می کنم عذاب وجدانی شدید دارم از این که به خاطر خرابکاری این جانب ( و طبعا مخفی کاری :-")، یک نفر دیگر آن ور دارد توسط مادر دعوا می شود، کلییی فحش می خورد به خاطر ضرر رساندن به وسایل خانه و با هق هق می گوید : "به خدا قبل از این که من بهش دست بزنم همین جوری بود..."
و در آخر به اینجانب پناه آورده و می گوید:" تو بهشون بگو! کسی حرف من رو باور نمی کنه."
اویل طور در دلم می خندم ؛ در چشمانش زل زده و می گویم:"من کاملا باور می کنم!"
هق هق هایش از سر ترس نیست. او گریه می کند به این خاطر که می داند حرفش عین حقیقت است و کسی باورش ندارد.
مثل کسانی که می خواهی یک چیز فراتر از درکشان را بهشان بفهمانی ولی نمی توانند که بفهمند. درد_دارد! چون همیشه خیلی زیادند این گونه افراد... و باعث می شوند تو به اشتباه اشتباهی شناخته شوی .:|
آری آری، از این به بعد در نقش حضرت شفاف ایفای نقش می نمایم.
# وقتی ته تیکه ی یه آدم، حضرت شفاف باشه... می فهمی که خوب تونستی روی اعصابش رژه بری.
Mr.transparent
says
Hello :-)
to
world!
# ذکر میکنم که دیشب تا دم دم های صبح به دنبال هش تگ مخصوص خودم بودم. در اینستا. پیدایش کردم، بالاخره! :-)))
یک هشتگ که فقط و فقط مال خودم باشد. کلی با زبان های گرجی و چینی و ژاپنی موبایلم ور رفتم و بالاخره یک عبارت هش تگی ساختم که مطمئنا کسی غیر از خودم آن را نخواهد شناخت. هر چند این استفاده از هش تگ نیست. ولی خوب دل است دیگر گاهی هوس می کند خل بازی در بیاورد! آدم ها خاص بودن را دوست دارند. من هم!
در راستای اعلام حمایت از hatter نازنین(!) می خواستم عکس پروفایل وب رو به این مضمون تغییر بدم. ولی قبلش تصمیم گرفتم قبل از ایجاد هر گونه تغییر در وب همیشه یه اسکرین شات ازش داشته باشم تا یادم بمونه روند تغییر ظاهر وبم چه جوری بوده... چون برخلاف تمام نوشته ها که حفظ می شن، قالب ها عوض می شن و بعد از مدتی از یاد می رن.
دوست دارم بعد ها اگه این وب بادوام باقی موند (که تقریبا مطمئنّم می مونه)، بیام ببینم در 17 سالگی ظاهر وبم چه جوری بوده.
سر در اوّل:
کاش همه می تونستیم مثل آلیس به چیزایی که نمی خوایم نه بگیم... برای خودمون زندگی کنیم.
ای کاش این قدر ordinary نبودیم. ای کاش همه می تونستن درک کنن که ordinary بودن برای این که صرفا هم رنگ جماعت بشی، کار سختی نیست و این که عجیب بودن هم به معنی خوارو پست بودن نیست. شعار هم نمی دم اصن...{خطاب به اون بخشی از مغزم که مدام داره می گه شعار نده، کلیشه نباش!}
همیشه حس عجیبی نسبت به این گونه شخصیت ها که بعضا به خاطر رفتار عجیبشون طرد شدن داشتم. مثل آلیس، مثل لونا لاوگود. شایدم بعضا به این خاطره که احساس کردم ته مایه ی برخورد اطرافیان با من به طرز محسوسی شبیه برخورد هایی ه که با این افراد می شده.
# اعتراف می کنم حتی بعد از دیدن فیلم نفهمیدم The hatter همون جانی دپ خودمونه!
# باز هم اعتراف می کنم اگه قرار بود یه نقش دلخواه از این فیلم بهم بدن بی شک کلاه دار رو انتخاب می کردم. هرچند هیچ چی از نقش و بازیگری و ... حالیم نیست ولی یکی از نقش هایی بود که باش خیلی حال کردم. من می خوام یکی مثل hatter باشم! هیچم نرفتم تو فاز این بچه مچه کوچول موچولو ها!
#اینم اون 6 تا چیز غیر ممکنی که که آلیس قبل از کشتن اژدها شمرد: (صرفا واسه این که یادم نره و بعدن مثل قاشق تو عسل نمونم.)
1- شربتی وجود داره که اگه ازش بخوری، کوچیک میشی!
2-کیکی وجود داره که اگه ازش بخوری،بزرگ می شی!
3-حیوونا می تونن حرف بزنن!
4-گربه ها می تونن غیب بشن!
5-سرزمینی وجود داره که اسمش سرزمین عجایبه!
6- من می تونم یه اژدها رو بکشم!
می شه هفتمی ش رو هم کیلگارا اضافه کنه؟{ صرفا سندرم هفت پرستی رو به رخ می کشم:-" از مزایای پاتریست بودنه }
7- من می تونم کنکور لعنتی رو از زندگیم محو کنم...
(هر چند واقعا زجری نمی کشم از درس خوندن. لحظه لحظه ش برام لذت بخشه، از جو دور و بری آم بدم میاد. صرفا همین!)
#با وجودی که بار ششم یا هفتمی بود که فیلمش رو دیدم، ولی باز هم نفهمیدم منظور از اون تیکه ای که بچگی های آلیس رو در واندر لند نشون می ده؛ آلیس می فهمه که همه ی اینا واقعی ه ، خواب نیست و این که قبلا اون جا بوده و یادش نمیاد چیه.
اعتراف می کنم که همیشه از خالی کردن کوله ی مدرسه م فوبیا دارم.
این خالی کردن که به منظور انجام شست و شوی پاییزه می باشد، از دست کردن در یک سبد زالو هم برای من وحشت ناک تر است...
واقعا پتانسیلش را دارد که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد از دل و روده اش بیاوری بیرون.
یاد سوسک دو سال پیش می افتم... یا فسیل نارنگی سال پیش.
مراعات میکنم، ذکر نمی کنم دیگر چه چیز هایی... نمی خواهم همین تعداد اندک بازدید کننده هم دمشان را بر سر و کول شان گذاشته و در حالی که از انزجار دست را بردهان و بینی گرفته فرار نمایند.
# حقیقت؛ من خیلی خیلی خیلی شلخته هستم. خودم که مشکلی ندارم. اطرافیان زجر می کشن صرفا! بیچاره کوله ی سیاهم :-|
# وقتی عمو پورنگ به طرز کاملا فاحشی در کامنت های اینساتگرامش "قلت دیکطه ای " دارد!
از هر کجا دان می کنید ، بازار نباشد لطفا...
در غیر این صورت می روید برای ترک اعتیاد. مثل معتادی که می بندندش به تخت!
ورژن جدید فیل است.
در نتیجه:
بازی ری لود می شود...
هی ری لود می شود...
و دوباره ری لود می شود...
و دوباره...
و دوباره...
و بعد از آن...
خودتان ری لود می شوید.
#هرچند تقصیر بازار نیست× کلا اگر فلفل شکن و قند و شکن و غیره ندارید دیگر نمی توانید بازی کنید مثل من. چون از طرفی خود بازی زورتان می کند برای آپدیت. از طرفی هم همه ی ورژن های جدید فیل( این را همان elephant بخوانید.) اند! می گویند اگر یک بار و فقط یک بار با فیل شکن وارد شوید ، حل است. امتحان نکردم. شما که فیل شکن دارید بیازمایید، فید بک بدهید. یک فلفل شکن هم خدا به ما برساند...
# در آستانه ی لول 23 به دلایل فیلی، کلش را کنار می گذاریم. ولی پاکش نمی کنیم فعلا بلکه درست شود.
من سمپاد آبیمو می خواااااااااام !
لعنت.
:- (((((((((((((((((((((((((((((((((((
#من پسمو دوست دارم یاهو... چرا زورم می کنی عوضش کنم؟! اصن به نظرت اگه عوضش کنم دیگه می تونم واردش بشم؟ بعد 10 سال؟ واقعا مغزم گنجایشش رو نداره!
منم هی اسکیپ می زنم حالت جا بیاد.
بعدش هم حال خودم جا بیاد: یکی هکم کنه؛ تو ام زود زورش کنی... اونم با کمال میل پس رو عوض کنه!
# آه که چرا من نه بلدم بنویسم و نه حوصله اش را دارم که بگردم!
سوال- کدامش درست است؟ گزینه درست را مشخص کنید... ( کنکور تابستانه- به سبک کیلگارا)
1)اجق وجق
2)اجغ وجغ
3)اجق وجغ
4)اجغ وجق
وقتی دوست صمیمیت طلا میشه و تو هنوز یه کنکوری بد بخت بی همه چیز هستی!
وقتی به این فکر می کنی که دیگه به احتمال خیلی زیادی با هم سر یه کلاس نخواهید بود. :|
وقتی خوشحالی از این که یه سری ها طلا نشدن و به خودت می گی من چقد خبیسم :{
وقتی ناراحتی از اینکه یه سری ها طلا نشدن...
وقتی متعجبی که یه سری ها واقعا چه جوری طلا شدن...
وقتی از طلاهای کامپ 6 تاشو درست حدس زدی... از سر بی کاری!
وقتی هم دوره ای هات مدرسه رو می ترکونن با قبولی هاشون!
وقتی که بچه های ریاضی فیزیک پارسال گند می زنن به کنکورشون...
وقتی میبینی تو لیست جلوی اسم هم سرویسیت زده : دامپزشکی - تهران نمی دونی از خنده پخش شی کف زمین یا واسش ناراحت باشی...
یا واسه خودت که یحتمل همون رشته ی خنده دار رو هم قبول نمی شی!
وقتی چشمات کیلو کیلو به نمره شون اضافه می شه...
وقتی عینکت رو ازت برای تغییر عدسی می گیرن و تو مثل موش کور پشت کامپیوتر تایپ می کنی و امیدواری غلط تایپی نداشته باشی!
وقتی بالاخره شاخ ILI رو می شکنی و بدون یک ترم فیل شدن ( fail بخوانید!!!) ، اتمام کانون می شود بزرگ ترین و سخت ترین کاری که تا به حال انجام داده ای .... شاید هم بزرگ ترین موفقیتت در این 17 سال.
وقتی با وجود تنفرت از ILI یک خلا ناجور ته دلت حس می کنی : "از این به بعد چی کار کنم؟!"
وقتی یک مشت نقره قرار است بیایند ور دلت... رقیب بیشتر ... احتمال قبولی ات کمتر تر!
وقتی می بینی یکی از نقره های پارسال ده کوره قبول شده و شاخ هایت می شوند هوار تا!
#راستی می نویسم برای کسانی که در به در دنبال این هستند: آری! با نمره ی فاینال زیر 75 هم می شود کانون را پاس کرد.... حتی آخرین ترمش را، سخت ترین ترمش را!
می دانستم بدون لغت خوندن نمره ام بالا ی 75 نمیشود... آقا دل و روده ی نت را ریختیم بیرون... هیچ مدرکی نبود دال بر اینکه با نمره ی زیر 75 فاینال-فیل (همان fail) نمی شوی! یک سری دوستان هم که لطف کردن با اطلاعات نادرست ما را تا به هنگام اعلام نتایج در آسمان هفتم نگه داشتند.خلاصه.... جانمان بالا آمد تا آن pass مارک لعنتی را روی صفحه ی مانیتور دیدیم...
ای زبان آموزان، بدانید و آگاه باشید که با نمره ی فاینال زیر 75 هم می توان پاس کرد!
#اه.... لعنت به این قالب که هیچ وقت گیر نیومده... گیرم اومده آشغالاش شده مال ما! هی تصویر ریسایز کن، چک کن، خراب بود، دوباره ریسایز کن!
ای کاش حوصله داشتم یکی بسازم... نمی گم وقت... چون جدیدا وقتام به جای اینکه کم بیان اضافه میان!
تازه اگه حوصله داشتم هم تگای بلاگ اسکای رو بلد نیستم.... کلا بی خی! اصلا ایده ی خوبی نیست. فقط یاد دوران جوونی به خیر که ده ساعت ده ساعت سر قالب وبامون وقت می ذاشتیم. :-پیر وضع
# راستی راستی... این واسه خودمه. از یه جا گیرش آوردم. هر وقت حوصلم سر رفت یه سر به این جا می زنم.آیا باید بذارمش جزو لینکام؟ نمی دونم... بذار فعلا باشه.
وقتی یه عزیز داری تا نداره... البته از اون ور بوم نه این ور بوم... تو ضایع کردن آدم تا نداره.
یا وقتی که مامان بزرگات با هم متضاد متضادن! از زیر تا رو!
اپیزود اوّل:
مهمونای غریبه ای که برای بار اول بعد از N سال اومدن خونتون: وای.... زحمت کشیدین. چقدر هم غذا درست کردین. بوی قورمه سبزی خونه رو برداشته! راضی نبودیم واقعا!
عزیز: نه بابا! الان دیدم از بیرون واسشون یه سری غذا آوردن!
اپیزود دوم:
_سر میز شام، قبل از این که همه جمع شن دور میز_
عزیز: وای این سوپتون که اصن نمک نداره... نمک دون رو حتما بردارید بیارید با خودتون. اصن قابل خوردن نیست...
اپیزود سوم:
_از سری صحبت های رد و بدل شده سر میز شام_
یکی از مهمونای غریبه رو به من: آره... می گفتم واست... بابات وقتی بچه بود خیلی مظلوم بود. از همه مظلوم تر! مگه نه عزیز؟ مگهنه اینکه پسرت خیلی مظلوم بود؟
عزیز: مادر جان! مظلوم رو تو کربلا کشتن، تموم شد رفت... مظلومی نمونده دیگه!
و ما همه به همین حالت :|
#من واقعا نه از آدم رک بدم میاد... نه از حقیقت... نه از حرف راست. ولی ای کاش می تونستم اجازه ی تا این حد رک بودن رو به خودم بدم و هرچی به ذهنم میاد بدون لحظه ای درنگ بریزم بیرون... ای کاش همه ی آدم ها همین بودن. نه تعارفی بود، نه ملاحظه ای نه هیچ کوفت و زهر مار دیگه ای. زندگی ده برابر آسون تر می شد. بار روانی از رو همه برداشته می شد. دیگه هیچ کس به فکر تجملاتی برخورد کردن نبود! ای کاش همه مثل عزیز خودمونی بودیم.
#ذکر می کنم که متنفرم از این جور مهمونی هایی که برای N سال دو خانواده هم دیگر رو ندیدن و بعد هفده سال تازه شروع می کنن به نقدر و بررسی که قیافه ی من به کی رفته! به همش می گم زر زر مفت! یهو ده نفر با هم خیره می شن تو چشمات که بفهمن شبیه مامانت شده یا شبیه بابات... خب حالا اصن شبیه رفتگر سر کوچه شده... چه سودی به حال جمع مهمان واقعا؟! فاک!
#حس خوبیه که بدون این که توجهی نشون بدی بچه کوچیکا جذبت بشن؟ بچه ی دو ساله ای که هنوز جمله نمی تونه بگه و مثلا آسانسور رو می گه : "آداندور" نیم ساعت بعد اومدنش به فصاحت اسم منو صدا می زد. نه روون... ولی خب. من واقعا خوشم نمی آد اینقدر بچه کوچیکا میان تو دست و پام. حالا من نه باش حرفی زدم... نه رفتم کنارش نشستم. خدایا یکم از این جذابیت رو بده آدمای هم سن خودم ببینن، قدرمو بدونن. چه وضعشه! دوستان تف رو هم از ما دریغ می کنن... اون وقت این بچه مچه ها...
# تا حالا تو این سن نی نی خطاب نشده بودم. بله... من یک نی نی هستم. یک نی نی غول آسا.
From now , I will promise that I will use Google before asking a dumb question.
#راستی... گوگل اسم خاصه! مثل اسم اشخاص و افراد مشهور... یعنی اگه بنویسی google ، ادیتور ازت غلط می گیره(مثل همین الان تو ادیتور بلاگ اسکای)، suggest میده که:
Did U mean Google?
:D
#ای کاش اون معلم عزیزی که برای مدت ها باش جنگیدم (سر این که باو فلان کلمه بدیهتا درسته و تا آخر سال هی ازم غلط می گرفت و من هم با اصرار دوباره کلمه رو به همون شکلی که ایمان داشتم می نوشتم) این پست رو ببینه!
U even haven't Google it & you're just saying dumb, my dear teacher!
"خیلی خوشحالم که شریفی شدی... خفن ترین رشته و خفن ترین دانشگاه رو اوردی. باریک!"
بعدش می فهمی که ... گویا در یک لحظه دانشگاه شریف رو با تهران قاطی کردی.
فکر کنم هیچ کامنت تبریکی تا این حد نزده باشه تو ذوق کسی.
#البته خفن ترین رشته بازم از نظر من تا ابد نرم خواهد بود. صرفا نظر اکثریت رو بیان کردم.
#تا حالا دقت نکرده بودم که ریاضی فیزیکی ها دقیقا تا خود لحظه ی اعلام نتایج انتخاب رشته آلاخون والاخونن. نمی دونن قراره در آینده سرکارشون با کامپ باشه یا با روبات یا مثلا تلفن و مخابرات و توانیر و اینا. تا خود لحظه ی آخر هم می تونن خیال بافی کنن واسه شغل آینده شون. مثل یه هزار راهی که جلوته و تا لحظه ی آخر نمی دونی از کدوم راه بری. بعد نتایج انتخاب رشته میاد بهت می گه: " این راه! این راه مال توئه..." .
ولی خب بحث تجربی ها جداست. اکثر شون تهش می دونن که دکترن. پزشکن... حالا یا تو تهران یا تو شهرستان یا تو هر ده کوره ای.
همممممممم...
خب تو روح اون کسی که یه کنکوری رو به همچین چیزی معتاد کنه.
البته در مورد من کسی در کار نبوده.
خودم کردم که...
# نمی دونم چرا تو اون قسمت چتش فقط عرب ها هستن. :|
# آها راستی سازنده ش واقعا کار خاصی نکرده... کپی پیست تراوینه! فقط چون رو موبایله این همه مردم عاشقش شدن. در حقیقت اینایی که می گن کلش آف کلنز خداست ، تا حالا رنگ سرور اسپید تراوین رو به خودشون ندیدن... چیه فقط وقت می گیره و ابله هایی مثل من رو گول می زنه که وقت تلف کنن صرفا. باز صد رحمت به سرور اسپید!
#اگه صرفا اون شجاعت رو نمی داشتم که همه ی اپ های موبایلم رو پاک کنم تا جا برای این یکی باز شه وضعم این نبود. اعم از : Cut the Rope ; Cut the box; Iran android و خیلی های دیگه که الان حضور ذهن ندارم... حسرت می خورم واسه اون همه مرحله هایی که آن لاک کرده بودم. واسه همه ی trophy هام،مدال هام،جام هام.... الان با چی ثابت کنم که "کات د روپ" رو تا تهش سه ستاره گرفتم ؟ :-(
من درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید...
هی
یاوه
یاوه
یاوه
خلائق!
گیجید و منگ...
# چرا پایه مون با یه دیوونه ی روانی بود که گند بزنه تو هممممه چی؟!
تموم شد. از فردا خون یک گند زاده در رگ هام جریان خواهد داشت. :-تریپ مشنگ زاده های هری پاتری
حالا یکی بیاد ما رو جمع کنه...
آخه این چه کاری بود سلطان سلیمان عزیز؟!
بچه ی خودتو؟ واقعا؟!
خیلی شانس آوردم که به خاطر بهت فیلم دیشب نرفتم گند بزنم به تغییر رشته ی امروزم!
من هیچ وقت مصطفی رو دوست نداشتم ولی الان که مرد خیلی دوست داشتنی تر شد. حتی تو فیلم هم این قانون برقراره که :تا یکی نره قدرشو نمی دونیم.
از این حرصم گرفت که نشسته بود مرگ فرزندشو نگاه می کرد شاه به درد نخور. واقعا_توصیف_ناپذیر! بعد که زده کشته ش گریه هم می کنه. اشک تمساح به قول معروف!
آقا اون بازیگره (نمی دونم فکر کنم جعفر آقا بود اسمش)... بخوام به یه نفر جایزه ی بهترین facial expression رو بدم از سریال دی شب قطعا می دم به همون. یعنی عاااالی بود! خیلی خفن گریه می کرد... خیلی خفن رفت تو حس... خیلی خفن سینه زد واسه مصطفی. عالی_اصن!
# چرا شبیه غفی هستی آخه... همون آقاهه که مشاوره رستمه و کار مصطفی رو تموم کرد و اسمش یادم نیس! غفی ما منفور نبود بابا.
#پ.ن:یاد گرفتم "غسی القلب" در واقع "قسی القلب" است. هرچند مطمئنم بودم دیکته ش رو بلد نیستم، سرچ دادم به گوگل... ولی چون خیلی ها هم مثل من بودن و منم خیلی وقت سرچ نداشتم وقتی دیدم غسی القلب توی سایت های زیادی هست با خودم گفتم لابد درسته...<مرسی از تک بازدید کننده ی این روز هام.>
خیلی خیلی بعدا نوشت:
الان حدودا یک سال گذشته، خواستم بگم که اسم اونی که شبیه غفی ه محمود آقاست. اینم خواستم بگم که جعفر آقا محلی از اعراب نداره. اون حسین چاووش ه که باحال ترین بازیگری رو ازش دیدم تو حریم سلطان و اون سینه زنی های خفن و گریه های خفن تر هم همه مال همونه. الهییییییییییییی که من نقش این بشر را عاشق.
آقا عنوان رو بخونین قشنگ! فرقش با عنوان وبلاگ من فرقی بین یک and و یک but!
خب همینه که یکیش می شه وبلاگ شخصی من و دیگری میشه وبلاگ شخصی Eion یا سر گواین!
اصلا هم تقلب نکردم... شاید ضمیر نا خودآگاهم تقلب کرده باشه ولی از خودم مطمئنم.
خیلی وقت پیش دیده بودمش. نوشتم که ثبت شه! همین×
# حس بدی نداره که اسم وبلاگت عین وبلاگ یکی از سلبریتی ها باشه.
# راستی زن زلیل! یا همون ز.ز. ی خودم. شاید باورت نشه ولی بی نهایت آسوده ام که از مدرسه رفتی.بله! به یاد تمام آسودگی هایی که دور از من کشیدی پارسال کنار بغل دستی خوف و خفنت!
الان کانتست بیان باشه {چیزی که آرزوشو داشتی و تو سه سال دبیرستانت فرصتش پیش نیومد شرکت کنی} ؛ بعد تو زیست تغییر رشته ی فاکیده رو بزنی تو سرت!
دقیقا یعنی همین.
من خیلی بد بختم می دونم.
I miss u!
# می دونستی به نهیلیسم رسیدم؟ بدون هیچ قصدی تو ی همه ی شعر هام هست...
#سرورشون پوکید. نباید این طور باشه ولی خوشحالم. :) هار هار هار!
#اولین نفری که بیان رو به من شناسوندی، دلم فوق العاده تنگته...
# رنه دکارت... شاید یه رگه هایی از وجودم به اون رفته باشه: اول میاد انقلاب هندسه رو با هندسه دکارتیش به وجود میاره. بعد میره پزشکی می خونه... بعد می زنه تو خط فلسفه! البته فرقمون هم اینه که من فقط بلدم از این شاخه بپرم برم برینم رو یه شاخه ی دیگه بعد دوباره بپرم!
# چه خریه. نمی فهمه من دارم آرشیو می خونم دستم می خوره. می بره تو بروز شده ها.