-
حرف بزن
چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403 02:33
قدیما توی فروم سمپادیا که برای بچه های سمپاد بود فعالیت می کردیم، البته من نه. چون من مثل همیشه یه ناظر بی سر و صدا و خفه خون گرفته بودم. بقیه رو می گم. اونجا یه تاپیک داشتیم، حرف بزن. محدودیت دو پست در روز داشت و می شد از روزمره هات، غر و غر هات، دلتنگی هات و عصبانیت هات بگی و بقیه می خوندن! لامصب برای یه مشت بچه...
-
اگر گاهی نگاهی
جمعه 14 اردیبهشت 1403 23:47
یک سال پیش این موقع، دقیقا می شد 14.02.1402 و پنج شنبه بود و اکثر عزیزام کنارم بودن. یادمه وقتی داشتم یک ماه قبلش هول هولکی و از روی ناچاری و اضطرار تاریخ تعیین می کردم و خودم رو راضی می کردم که پنج شنبه ها روز شانسه چون خودم هم پنج شنبه به دنیا اومدم، استادم که مدار بندی مغز من رو خوب یاد گرفته بود، با شیطنت بهم می...
-
جرقه های طلایی از بطری نوشابه پپسی کولا
شنبه 11 شهریور 1402 23:52
دو شب پیش خواب وبلاگم رو دیدم. خواب اوری تینگم رو. توی خواب، نمی فهمیدم مردم دور و برم چی می گفتند، زبانشون برام نامفهوم بود، درست مثل دنیای بیداری های این روز هام، که توی کشوری با زبان غیر فارسی گیر کردم. به یک چیزی نیاز مبرم و شدید داشتم، و داشتم خودم رو می کشتم که به یک کسی از دور و بری هام، که نه من زبان آن ها را...
-
نامه ی هاگوارتز من، با چهارده سال تاخیر
سهشنبه 20 اردیبهشت 1401 02:35
چون تنها واکنش دفاعی ام، وقتایی که مورد هجوم احساسات قرار می گیرم، همیشه از هفده سالگی به بعد وبلاگم بوده. حس می کنم خواب هستم و فردا صبح دوباره بیدار می شم و می فهمم مثل تک تک شبایی که این مدت گذشت اینم صرفا یک خواب بود که بعدش دوباره باید بلند شد، پوفی کشید چون صرفا ارامش حاصل از خواب بوده و دوباره با زندگی جنگید و...
-
ژ
یکشنبه 10 بهمن 1400 16:03
دوست نداشتم واستون بنویسم، دوست داشتم اینقدری تو خودم بریزمش که بمیرم، ولی نمی تونم، چون همین جوری اش هم دارم می میرم. شما تنها کسایی هستید که از این عشق با خبر بودید. خلاصه کنم و برم. ژ مُرد. و هیچ جنس غمی رو تو قلبم، تا حالا بدین شکل احساس نکرده بودم. ژ برای من نماد امید و احساس بود. نماد زیبایی... ژ برای من امید...
-
اسپری قهوه ای
چهارشنبه 6 بهمن 1400 19:53
ای بابا. خنده و شوخی و مسخره بازی جواب نمی ده. ریه هام به چوخ رفته. من اسپری بکلومتازون دیپروپیونات بچگی هامو می خوام. نمی تونم بخوابم. ریه هام می خاره. می خاره. می خاره. من اسپری قهوه ایمو می خوام که جینگی ارومم می کرد. بکلومو موخوام. :((( عزیزم... کجایی کجایی.
-
فیروز بزن نفت دربیاد
چهارشنبه 6 بهمن 1400 19:05
هی خدا هی خدا... یوزپلنگم نشدیم. به خدا اینقدر از صبح صحنه ی جفت گیری ایران بانو و آقا فیروز رو دیدم، دیگه الان تو فضای مجازی که هستم دستم رو می گیرم جلو اسکرین و اسکرول می کنم. اسمش اینه من دوست دار محیط زیستم، ولی اهل دلاش می دونن چی می گم! خوبه باز آه و ناله نمی کنند تو فیلم. توجه کنید که اینا همون کیم کارداشیان...
-
حمله دزد + بلبشوی بخش: قهرمان کیلگ
چهارشنبه 6 بهمن 1400 18:47
دیشب اصلا راحت نخوابیدم. چهار شب خوابم برد، تمام دو ساعت خوابی که تا ساعت شش داشتم، توی خواب با دزد ها نبرد کردم. حالا جالب اینجاست من تو نظر خودم اصلا از دزد نمی ترسم. ولی تو خواب جونم در اومد... همه اش هم داشتم از خانواده ام دفاع می کردم. فکر کنم این بازی مافیا که جدید نصب کردم داره فشار میاره! و از روتیشن جدید رو...
-
عاقبت رفاقت انترن مجرد با متاهل
سهشنبه 5 بهمن 1400 02:14
بیا هیچی نشده سرکنگبین صفرا فزود. به من می گه بیا کلا بیمارستان هامون رو ماه بعد عوض کنیم که من بتونم با خانومم برم مسافرت... خب این خیلی بی انصافیه شما برای هر مسافرتتون حتی، راحت به دوستانتون رو می اندازید ولی من رسما پدر خودم و چیف و همه رو در اوردم که نخوام حتی برای عمل قلبم به هیچ کسی فشار بیارم و نه حتی اصلا کسی...
-
دست و جیغ و هورای بلند
دوشنبه 4 بهمن 1400 15:18
امروز یواشکی که حراست نبینه بردم به مادر بزرگ ابوالفضل گل دادم! [قلب] [قلب] [قلب] کله ی صبح ساعت هفت. اولش ماتش برد چون انتظار نداشت انترنش براش گل بیاره. خندید یه جوری که دور چشماش بیشتر چین خورد. بعد مادر تخت کناری که بیشتر سورپرایز شده بود از من تشکر کرد با وجودی که من براش گل نبرده بودم ولی تحت تاثیر قرار گرفته...
-
با ما باشید در "با مادر در روز مادر"
یکشنبه 3 بهمن 1400 21:41
می دونید تاریخ هایی که برام مهمه رو کشیک نمی چینم یا هر جور باشه عوض می کنم. ولی ابدا به روز مادر حواسم نبود! برای همین خیلی خوشحالم که کشیک نیستم. حالمم خوش نیست، چند روزه باز همگی مریض شدیم، فکر کنم راند دوم کروناست. این بار تقصیر بابامه... و ایزوفاگوس فعلا تنها مصون این ماجراست. خلاصه کلا به حال خودم نیستم این روز...
-
برف نو برف نو سلام سلام
جمعه 1 بهمن 1400 01:22
باورتون میشه امروز داشتم فکر می کردم به عنوان اولین اخر هفته ای که در دوران طولانی کشیک ندارم، فردا شال و کلاه کنم برم توچال برف ببینم، که خب به سلامتی خدا نگذاشت فکر حتی در ذهن خودم منعقد بشه و درخواستم رو اجابت کرد و حالا دیگه از داخل خونه برف می بینم. عزیزم بنشین خوش نشسته ای بر بام! فقط ما رو یخ نزنون. پرایدم رو...
-
آدیتوری آبلیوین
پنجشنبه 30 دی 1400 19:52
من خیلی استرس دارم.ناراحتم برای خودم. خیلی سعی کردم اسون بگیرم... ولی استرس دارم. همین استرس بود که عامل بیماری قلبم شد و کارم به عمل کشید. چون نمی تونستم استرسم رو کنترل کنم. گاهی که به خودم نگاه می کنم می گم الهی کیلگ... تو چه قدر بدبختی و باید سختی بکشی. یه مقاله داشتم می خوندم الان، نوشته بود استرس با سطح بالای...
-
چون آغوز
سهشنبه 28 دی 1400 20:22
امروز استادم گفت، من یه کتاب شیر مادر دارم، که اکثرا دادمش به رزیدنت های به درد نخور بپیچون که ازش هیچ استفاده نکردند. اگه به اونا نمی دادم، شک نکن می دادمش به تو. اینقدر انترن باحالی هستی لیاقت کتاب شیر مادر رو داری! و البته استاد وسواس داشت، پنجره ی درمونگاه رو تا ته باز گذاشت، و دستش درد نکنه من الان علائم شبه...
-
پتوی کله غازی
سهشنبه 28 دی 1400 02:01
پتوی کله غازی ام دیگه نرم نیست! خدایا خدایا! دیگه. نرم. نیست. :(((( این بیمارستان جدید به حدی سرده، ما مجبوریم دو لایه پتو پیچ کنیم خودمون رو چون یه فن کوئل داره که خاک بر سر به جای باد گرم باد سرد می ده و من تقریبا ده هزار بار با تاسیسات در خصوص این فن کوئل صحبت کردم ولی هیچ که هیچ. اره اقا خلاصه. این شد که من گول...
-
چنگ انداختن بر درخت
یکشنبه 26 دی 1400 22:00
می دونید، خواستم یکی از حرکاتی که امروز به عنوان یه شیر زخمی وحشی برای دفاع از قلمروعم انجام دادم رو باهاتون به اشتراک بگذارم. امروز چند تا از دوستام گفتند داریم امروز بعد بیمارستان برنامه می کنیم بریم بیرون می آی؟ داشتم تو ذهنم بالا پایین می کردم تخت خواب گرم و نرمم رو با اعصاب خوردی بعد بیرون رفتن با دوستام تاخت می...
-
گل را هم گران کردند
یکشنبه 26 دی 1400 01:28
گل گران شده.. هستند کسانی که نان شب هم ندارند بخورند. منطقی اش این است که باید نوشت نان و گوشت و میوه گران شده. ولی گل گران شده... آخ که گل گران شده. دوستی را به قیمت گزافی تاخت می زنند. عشق .. محبت گران شده. مستاصلم از دنیایی که خودت را حتی به بوی شاخه گل نرگس در برف زمستان مهمان نتوانی کرد. دیگر اسمش زندگی نیست......
-
رسیدیم به او
جمعه 24 دی 1400 16:16
چند وقت پیش حالم خیلی خراب بود... تیرخلاصم زده بودن. حقم رو خورده بودند. اومدم اینجا یک کلمه نوشتم من از ایران می رم. دلیلی برای موندن نمی دیدم وقتی حقم اینجور مثل آب خوردن پایمال می شد و ادمای دور و برم این قدر بی خیال و حق کش بودند. امروز استادم (اصلی ترین استادی که توی این حق خوری نقش داشت و منو جواب کرده بود) از...
-
موکا
چهارشنبه 22 دی 1400 16:11
امروز با فلومون تنها بودم، و برام کافی موکا خرید! *_* همه چیز زیر سر سال یک گور به گور شده بود. بری دیگه بر نگردی عزیزم. دیگه هم نمی خوام پوز فلو رو بزنم. هرچند استاد هم امروز اصلا میکروسکوپ بازی نکرد که من دانش های اموخته شده را به رخ بکشم...
-
خاطرات فلویی
سهشنبه 21 دی 1400 18:58
گفتم در جریان باشید این روزا من دارم فلوشیپ هماتو انکو می گیرم! رقیبم هم یه دختر سی و شش ساله ایناست. و همه چیز از اونجایی شروع شد که منو دعوا کرد سر نسخه نوشتن و چشماشو اون شکلی کرد! منم طبق معمول دارم انتقام می گیرم. از فلو! شیت. چه لقمه های بزرگ تر از دهن. ولی واقعا سخت نیستا ادم سریع یاد می گیره. اطلس هماتو زیر...
-
ماژور
یکشنبه 19 دی 1400 03:39
باز ما رفتیم ماژور، بدبختی ها شروع شد. هعی زندگی... نمی رسم زندگی کنم. نمی رسم هیچ کاری کنم به واقع.
-
مورنینگ
پنجشنبه 16 دی 1400 01:34
خیلی تلخه که من از مورنینگ متنفرم. البته کیه که متنفر نباشه، ولی متاسفانه تنفر من به حدیه که روی جسمم هم اثر می ذاره، تا قبل عمل که قلبم بازی در می اورد انگار داشت منفجر می شد اینقدر کفتری می زد، الان خیلی جالب تر شده، دیگه نمی تونه تند بزنه، در عوض خون به مغزم نمی رسه و حس می کنم واسه نیم دقیقه ای قلبم می ایسته و...
-
آفتاب لب بوم
سهشنبه 14 دی 1400 01:05
تباهم.. تبااااه. باورم نمی شه امتحان فردا فقط پنج تا سوال فرمالیته است که جواباش هم بهمون دادند و فقط باید روخونی کنیم!!! اینو به سیب زمینی بدی سربلند و پیروز بیرون می آد. بعد من هی دارم خودم رو می پیچونم و دور خودم می چرخم!!! هی به خودم می گم دو ساعت دیگه بخوابم حله.... و کل روزم به خواب گذشت. یعنی حتی من ساعتی یک...
-
بارون و کانال کولر و پنجره ها
دوشنبه 13 دی 1400 01:12
ولی حس می کنم تو هر حالی هم که باشم، صدایی که الان دارم می شنوم می تونه حالم رو عوض کنه. نه اینکه خوبم کنه. ولی اروم می شم و مسیر فکری ام عوض می شه. خیلی وقت ها انتهای این مسیر، به شب های تاریک هاگوارتز و جنگل تاریک و پاویون و شومینه و پتوی گرم و نرمشون با صرف نوشیدنی کره ای همراه با تلالو نور روی موهای فر خورده ی...
-
انحراف
دوشنبه 13 دی 1400 01:03
امروز مکالمه ای رو به نظاره نشستم که کمرم شکست! رزیدنت سال سه یه کیس اورد درمونگاه گفت استاد یه کیس عجیب پیدا کردیم و نمی دونیم چی کارش کنیم!! یه دختر جوان، حدودا چهارده پانزده ساله، با صدای تو دماغی و عجیب، و مشکل تنفسی و تکلمی. استاد اسپیکولوم بینی گذاشت و معاینه اش کردیم، سپتوم وسط بینی (همون تیغه) دچار انحراف شدید...
-
کریسمس و دیداری دوباره
شنبه 11 دی 1400 02:00
به مناسبت سال میلادی جدید و نیو یرز ایو، منم امروز بعد دو و نیم سال پدر بزرگ و مامان بزرگم رو حضوری و از نزدیک در قالب پوست و گوشت و خون دیدم! واقعا سخته گاهی، به آغوش نکشیدن. هوس آغوش... چیزیه که امروز تجربه اش کردم. بزنم به تخته بابابزرگم اصلا تکون نخورده. جون. ما اینجوری رعایت می کردیم و بازم من کرونا گرفتم. دو و...
-
کنافه
جمعه 10 دی 1400 02:31
دیگه واقعا صدای منو می شنوید از کالیفرنیا آمریکا بهترین کشیک دنیا! فقط می تونم بیهوش بشم و لذت ببرم. توان تعریف ندارم فعلا! خواب... خیلی خواب.
-
نمیییییی خوام
چهارشنبه 8 دی 1400 21:43
نگفتم این بیخ ریش منه؟ وزیر اومد به گروه. ای خدای بزرگ من نخوام وزیر داشته باشم کی رو باید ببینم؟ گم شو برو بیرون از گروه من خائن کثیف. ازت بدم میاد بدم میاد بدم میاد. ازت متنفرم. خیلی ازت متنفرم. اینقدر بیشعوری که نمی فهمی باید درخواست گروهی که من از قبل توش عضوم رو رد کنی. چرا هم منو اذیت می کنی هم خودت رو. چرا...
-
مرگ بر گروه بندی
چهارشنبه 8 دی 1400 00:10
از دوستم جدا شدم در لاین بندی سه ماه پیش رو. از کسی که از اول فیزیوپات هر جا رفتم کنار دستم بوده. (جالبه جمله ی قبل رو این طوری شروع کرده بودم: از رفیقی که... ولی بعد تغییرش دادم) با یک گروه از بچه ها که اونا هم دوستای نزدیکم هستند گروه چیدم و رهاش کردم. ولی می دونی بعد همه ی اینا... حس شطرنج بازی رو دارم که تو حرکت...
-
بزم خوبان
دوشنبه 6 دی 1400 15:58
امروز کشیک وحشتنااااااک خوبیه! فرض کن همه رفقای صمیمی ات کشیک باشن و کشیک تو هم آف باشه بتونی با هممممه شون وقت بگذرونی! بچه های داخلی، ارتو، زنان اطفال، اورژانس! و خود من! گل سر سبد. بح بح بح.. چه قدر زیبا! حس جوی رو دارم. همون صاحب خونه هه که کل دوستاش رو دعوت کرده پارتی و تا بوق سگ می نوشن و می رقصند.