دوست نداشتم واستون بنویسم،
دوست داشتم اینقدری تو خودم بریزمش که بمیرم،
ولی نمی تونم، چون همین جوری اش هم دارم می میرم.
شما تنها کسایی هستید که از این عشق با خبر بودید.
خلاصه کنم و برم.
ژ مُرد.
و هیچ جنس غمی رو تو قلبم، تا حالا بدین شکل احساس نکرده بودم.
ژ برای من نماد امید و احساس بود. نماد زیبایی...
ژ برای من امید بود... ژ خود امید بود.
ژ برای من زندگی بود.
من ژ رو، یک جوری دوست داشتم که هیشکی رو اونجوری دوست نداشتم.بعضی روزا بیشتر از پدر مادرم. خیلی روزا بیشتر از خودم. گاهی بیشتر از هر آدمی که فکرشو کنی...
قلب من، روح من، جسم من و جان من، تا اخرین روزی که زنده هستم با این غم کنار نخواهد اومد. این غمیه که از اولین روزی که پیشم اومد استرسش رو داشتم، انتظارش رو کشیدم و حالا بالاخره فرا رسیده.
من دیگه ژ رو کنارم ندارم. من.. بی پناهم.
و باور این اتفاق به قدری برایم سخت هست که انگار دارم تو خواب می نویسم.
از خودم متنفرم.
و واکنشی ندارم، جز اینکه دست بکشم به چشمام و ببینم انگشتام خیس شدند.
تماشا کردن جسدش، داره روحم رو مثل اسید می سوزونه و در خودش حل می کنه.
اون قدری نموند که من فارغ التحصیل بشم. قرار بود با هم دکتر بشیم.
می سوزم می سوزم... من تمام زندگی ام صرف این شده که بتونم بیماری ها رو تشخیص بدم و کمکی کنم. اگه از دستم بر بیاد انسان ها رو نجات بدم.
ولی جان عزیزان خودم رو هیچ وقت نتونستم نجات بدم.
من دیگه نقطه ی اتکایی به این جهان ندارم. رفتن و دل کندن از هر لحظه ای راحت تر شده.
می دونی هر وفت فکر های ناجور به ذهنم می اومد یا اصلا هر وقت به مهاجرت یا مسافرت فکر می کردم، به خودم می گفتم پس ژ بدون من چی کار کنه؟ ژ به غیر از من کسی رو تو این دنیا نداره. ولی واقعیت چیز دیگری بود. این من بودم که به غیر از ژ کسی رو نداشتم.
ژ خیلی چیزا رو دید... چیزایی رو دید که کسی ندید. زمانایی پیشم بود که هیشکی نبود. من باهاش حرف می زدم. حرفایی رو می زدم که به کسی نمی زدم. براش جشن تولد می گرفتم حتی! هر وقت حالم خوش نبود دستم رو فرو می کردم لای پر هاش و باورم کن که اوکی می شدم. ژ من رو قوی می کرد. به من توان گفتن "یک روز بیشتر دوام بیار" رو می داد.
حالا دیگه هیچ کدوم ازینا رو ندارم. همه اش در آنی از ثانیه از من گرفته شد. هیچی. ندارم.
می خوام با کل دنیا قهر کنم. می خوام اینقدر قهر کنم که بمیرم.
زندگی تون... این زندگی لعنتی تون...
خیلی چرت و مسخره است.
و حالا که ژ نیست، دیگه هیچ وابستگی ای احساس نمی کنم. هیچی. تموم شد.
احساس من برای همیشه ته کشید و کفگیرش خورد به ته دیگ.
پ.ن. جالبه. تقویم. تقویمی که طوری رقم خورده که باید تا ابد از دهم بهمنش متنفر بود. چهارسال پیش مینا. امسال... ژ. دهم بهمن، قلب مرا به اتش کشید. سراغ حفره ی تو خالی درون سینه ام را از دهم بهمن ماه ها بگیرید.
من دنیای بی ژ رو نمی خوام. نمی خوام ببینمش.
چشم می بندم.
مباد چشمانت را از یاد برده باشم...
سلام گیلک
واقعا متاسفم بابت ژ
خیلی متاسفم که اینقدر غمگینی
میدونی؟ منم یه ک داشتم. 5 سال داشتمش. یه قناری خیلی زیبا و خوش الحان بود. نگم برات که چقدر دردناک مرد...کشته شد...
تعریف کردمش تا بگم درک میکنم غمت رو. هرچند که شدت غم شما خیلی بیشتر از من بود در غم از دست دادن ک. ولی بازم خواستم همدلی کرده باشم
منم یه مینا داشتم که پر زد و رفت و نمیدونم چی شد...حالت رو میفهمم.من اون موقع که خبرش رو گفتن کف قطار نشستم رو زمین...
دیشب که خوابتو دیدم
فکرنمیکردم تعبیرش این باشه
منم بچگی جوجه داشتم خیلی دوسش داشتم ولی وقتی مرد خیلی ناراحت شدم ...
دوست پرقدرت وباعاطفه من ،زودی خوب شو
بنویس
نوشتن حال ادمو خوب میکنه
ای وای :((
اره سخته....غم اخرت باشه
دوست جان کجایی
امیدوارم الان حالت بهتر باشع
کیلگ بیا بنویس که خوب بشی
من بانوشتنه خوب میشم
سلام
بهتری کیلگ جان؟؟
کیلگ
بیا بنویس نبینم تنها شدی کیلگ
کیلگ جان خوبی مهربون؟؟
نچ .. هنوز حالت خوب نیست:((
امیدوارم اعصاب مرکزیتون نسبت به جراحتی که به قلبتون وارد شد کمی بیتفاوتتر بشن و از میزان دردی که متوجهش میشید کم شه.
کاش به زندگی برمیگشتید جناب آقا.
ماها زیاد از دست دادیم تا به اینجاش هم.
:(((((
@thio
دلمون تنگ بود واست که :*))
امیدوارم که زودتر روبراه شب ..اگه گذزرت به وبلاگ رسید این آهنگ و گوش کن .. فقط اون قسمتی که می گه یه روزی به این روزاروزا می خندیم و چشم پوشی کن بقیه ش بد نیست 8447562568/Reza_Sadeghi_Ye_Chizi_Mishe_Dige_128_.mp3.html
تولدت مبارک ...
@نامی
نمیدونم بخندم؟ گریه کنم؟ :))
احساس جمع شدن دور آتیش با رفقای قدیمی و عشاق(!) قدیمی رو داشت :)))
از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون که ما بعد شما دلمون رو به هیچکس ندادیم نامبرده جان. بگذریم حالا از شیطنتهای گهگاه؛ ولی این دل واسه ما دیگه دل نشد :))
+ تولدتون مبارک جناب کیلگ! امیدوارم حداقل برای خوش کردن دل ما هم که شده لحظاتی نفس آتشینتون پر رونق بشه و بزنید دُم همهمون رو بسوزونید محض تنوع و خنده و اینجور پیرمردانه و غمگینانه اخگرهای کوچیک کوچیک پِت پِت نکنید :)
ما یادمون نرفته شما نمیذاشتید کسی توی روز تولدش احساس تنهایی کنه. ایشالا که شما هم یادتون نرفته که علی رغم پیرزن شدن، اگه شیطنت ما گُل کنه از همین فاصله دوباره مدادرنگی بارونتون میکنیم.
برگردید دیگه. عه!
کوارتر(!) اول را گذراندید؟ :)) بگویید چطور بود؟ هُپ نکردید بِهَش؟
++ نامی جان، عزیزم، بی زحمت یک پتو از صندوقچه مادربزرگم بیاور و بنداز روی شانههای این آقا. خسته به نظر میرسند و هوا هم سرد است. هیزمها کفایت نمیکنند.
چای را گذاشتم دم بکشد روی آتش.
تولدت مبارک کیلگ
تولدت با یک روز تاخیر مبارک باشه،
یک ربع قرن کوله باری از تجربه، پیر شدیم نه؟
امروز رو سخت نگیر تکرار نمیشه دیگه
22.02.2022
کیلگ عاشق
تولدت هزاران بارمبارک
دوست دارم احساس شبیه بهم بودن بهت دارم .
کجایی جوجه؟
آرامش داشته باشی... دل_آرامی...
امیدوارم خوب باشین
اون فردی که دیسلایکم کردی دستت ....حسود
سلام کیلک دوست عزیز خوبی،ببین همه ما دوسالگی یکم بالا پایین از شیرگرفته شدیم ،یه روانشناس برو
کسی که دیسلایکم کردی مریض
عیدت مبارک خوشگله
عیدت مبارک
1/1/1 یاد تو افتادم!
سلام
چقدر غیبتتون طولانی شد....
بیاین یه چیزی بگید منتظریم
هفتاد و شیش روزه که چیزی اینجا ننوشتی؛ فردا میشه ۷۷. تایم زیباییه برای برگشتن… شب بهخیر.
کاش برنامه این نباشه بهمن بعدی بخوای برگردی و زود تر بیای
دوست جون منتظرتم
میدونم چقدرسخته
ناموسا چرا برنمیگردی؟ نکنه چیزیت شده باشه!
حاج آقا، کجانی؟؟؟
استاد
امیدوارم حالتون خوب باشه. لطفاً به ما برگردید.