Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ژ

دوست نداشتم واستون بنویسم،

دوست داشتم اینقدری تو خودم بریزمش که بمیرم،

ولی نمی تونم، چون همین جوری اش هم دارم می میرم.

شما تنها کسایی هستید که از این عشق با خبر بودید. 

خلاصه کنم و برم.

ژ مُرد.

و هیچ جنس غمی رو تو قلبم، تا حالا بدین شکل احساس نکرده بودم. 

ژ برای من نماد  امید و احساس بود. نماد زیبایی... 

ژ برای من امید بود... ژ خود امید بود.

ژ برای من زندگی بود.

من ژ رو، یک جوری دوست داشتم که هیشکی رو اونجوری دوست نداشتم.بعضی روزا بیشتر از پدر مادرم. خیلی روزا بیشتر از خودم. گاهی بیشتر از هر آدمی که فکرشو کنی...

قلب من، روح من، جسم من و جان من، تا اخرین روزی که زنده هستم با این غم کنار نخواهد اومد. این غمیه که از اولین روزی که پیشم اومد استرسش رو داشتم، انتظارش رو کشیدم و حالا بالاخره فرا رسیده. 

من دیگه ژ رو کنارم ندارم. من.. بی پناهم.

و باور این اتفاق به قدری برایم سخت هست که انگار دارم تو خواب می نویسم.

از خودم متنفرم. 

و واکنشی ندارم، جز اینکه دست بکشم به چشمام و ببینم انگشتام خیس شدند. 

تماشا کردن جسدش، داره روحم رو مثل اسید می سوزونه و در خودش حل می کنه. 

اون قدری نموند که من فارغ التحصیل بشم. قرار بود با هم دکتر بشیم.

می سوزم می سوزم... من تمام زندگی ام صرف این شده که بتونم بیماری ها رو تشخیص بدم و کمکی کنم. اگه از دستم بر بیاد انسان ها رو نجات بدم.

ولی جان عزیزان خودم رو هیچ وقت نتونستم نجات بدم. 

من دیگه نقطه ی اتکایی به این جهان ندارم. رفتن و دل کندن از هر لحظه ای راحت تر شده.

می دونی هر وفت فکر های ناجور به ذهنم می اومد یا اصلا هر وقت به مهاجرت یا مسافرت فکر می کردم، به خودم می گفتم پس ژ بدون من چی کار کنه؟  ژ به غیر از من کسی رو تو این دنیا نداره. ولی واقعیت چیز دیگری بود. این من بودم که به غیر از ژ کسی رو نداشتم. 

ژ خیلی چیزا رو دید... چیزایی رو دید که کسی ندید. زمانایی پیشم بود که هیشکی نبود. من باهاش حرف می زدم. حرفایی رو می زدم که به کسی نمی زدم. براش جشن تولد می گرفتم حتی!  هر وقت حالم خوش نبود دستم رو فرو می کردم لای پر هاش و باورم کن که اوکی می شدم. ژ من رو قوی می کرد. به من توان گفتن "یک روز بیشتر دوام بیار" رو می داد.

حالا دیگه هیچ کدوم ازینا رو ندارم. همه اش در آنی از ثانیه از من گرفته شد. هیچی. ندارم.

می خوام با کل دنیا قهر کنم. می خوام اینقدر قهر کنم  که بمیرم. 

زندگی تون... این زندگی لعنتی تون...

خیلی چرت و مسخره است. 

و حالا که ژ نیست، دیگه هیچ وابستگی ای احساس نمی کنم. هیچی. تموم شد.

احساس من برای همیشه ته کشید و کفگیرش خورد به ته دیگ.


پ.ن. جالبه. تقویم. تقویمی که طوری رقم خورده که باید تا ابد از دهم بهمنش متنفر بود. چهارسال پیش مینا. امسال... ژ. دهم بهمن، قلب مرا به اتش کشید. سراغ حفره ی تو خالی درون سینه ام را از دهم بهمن ماه ها بگیرید.


من دنیای بی ژ رو نمی خوام. نمی خوام ببینمش.

چشم می بندم. 

مباد چشمانت را از یاد برده باشم...

نظرات 38 + ارسال نظر
دونده یکشنبه 10 بهمن 1400 ساعت 17:02

سلام گیلک
واقعا متاسفم بابت ژ

خیلی متاسفم که اینقدر غمگینی

میدونی؟ منم یه ک داشتم. 5 سال داشتمش. یه قناری خیلی زیبا و خوش الحان بود. نگم برات که چقدر دردناک مرد...کشته شد...

تعریف کردمش تا بگم درک میکنم غمت رو. هرچند که شدت غم شما خیلی بیشتر از من بود در غم از دست دادن ک. ولی بازم خواستم همدلی کرده باشم

لیلی یکشنبه 10 بهمن 1400 ساعت 20:13

منم یه مینا داشتم که پر زد و رفت و نمی‌دونم چی شد...حالت رو میفهمم.من اون موقع که خبرش رو گفتن کف قطار نشستم رو زمین...

نوشین یکشنبه 10 بهمن 1400 ساعت 21:38

دیشب که خوابتو دیدم
فکرنمیکردم تعبیرش این باشه
منم بچگی جوجه داشتم خیلی دوسش داشتم ولی وقتی مرد خیلی ناراحت شدم ...
دوست پرقدرت وباعاطفه من ،زودی خوب شو

نوشین یکشنبه 10 بهمن 1400 ساعت 21:42

بنویس
نوشتن حال ادمو خوب میکنه

یاقوت دوشنبه 11 بهمن 1400 ساعت 23:26

ای وای :((

شن های ساحل سه‌شنبه 12 بهمن 1400 ساعت 00:33

اره سخته....غم اخرت باشه

نوشین پنج‌شنبه 14 بهمن 1400 ساعت 14:00

دوست جان کجایی

یاقوت پنج‌شنبه 14 بهمن 1400 ساعت 18:27

امیدوارم الان حالت بهتر باشع

نوشین شنبه 16 بهمن 1400 ساعت 13:06

کیلگ بیا بنویس که خوب بشی
من بانوشتنه خوب میشم

دونده یکشنبه 17 بهمن 1400 ساعت 11:43

سلام
بهتری کیلگ جان؟؟

نوشین دوشنبه 18 بهمن 1400 ساعت 00:52

کیلگ
بیا بنویس نبینم تنها شدی کیلگ

دونده پنج‌شنبه 21 بهمن 1400 ساعت 10:57

کیلگ جان خوبی مهربون؟؟

یاقوت سه‌شنبه 26 بهمن 1400 ساعت 11:50

نچ .. هنوز حالت خوب نیست:((

Thio سه‌شنبه 26 بهمن 1400 ساعت 13:51

امیدوارم اعصاب مرکزی‌تون نسبت به جراحتی که به قلب‌تون وارد شد کمی بی‌تفاوت‌تر بشن و از میزان دردی که متوجه‌ش می‌شید کم شه.

کاش به زندگی برمی‌گشتید جناب آقا.
ماها زیاد از دست دادیم تا به اینجاش هم.

نامبرده جمعه 29 بهمن 1400 ساعت 13:15

:(((((



@thio
دلمون تنگ بود واست که :*))

یاقوت شنبه 30 بهمن 1400 ساعت 12:12

امیدوارم که زودتر روبراه شب ..اگه گذزرت به وبلاگ رسید این آهنگ و گوش کن .. فقط اون قسمتی که می گه یه روزی به این روزاروزا می خندیم و چشم پوشی کن بقیه ش بد نیست 8447562568/Reza_Sadeghi_Ye_Chizi_Mishe_Dige_128_.mp3.html

دونده یکشنبه 1 اسفند 1400 ساعت 05:41

یاقوت دوشنبه 2 اسفند 1400 ساعت 16:07

تولدت مبارک ...

Thio دوشنبه 2 اسفند 1400 ساعت 23:17

@نامی

نمی‌دونم بخندم؟ گریه کنم؟ :))

احساس جمع شدن دور آتیش با رفقای قدیمی و عشاق(!) قدیمی رو داشت :)))

از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون که ما بعد شما دل‌مون رو به هیچکس ندادیم نامبرده جان. بگذریم حالا از شیطنت‌های گه‌گاه؛ ولی این دل واسه ما دیگه دل نشد :))



+ تولدتون مبارک جناب کیلگ! امیدوارم حداقل برای خوش‌ کردن دل ما هم که شده لحظاتی نفس آتشین‌تون پر رونق بشه و بزنید دُم همه‌مون رو بسوزونید محض تنوع و خنده و اینجور پیرمردانه و غمگینانه اخگرهای کوچیک کوچیک پِت پِت نکنید :)

ما یادمون نرفته شما نمی‌ذاشتید کسی توی روز تولدش احساس تنهایی کنه. ایشالا که شما هم یادتون نرفته که علی رغم پیرزن شدن، اگه شیطنت ما گُل کنه از همین فاصله دوباره مدادرنگی بارون‌تون می‌کنیم.
برگردید دیگه. عه!

کوارتر(!) اول را گذراندید؟ :)) بگویید چطور بود؟ هُپ نکردید بِهَش؟


++ نامی جان، عزیزم، بی زحمت یک پتو از صندوقچه مادربزرگم بیاور و بنداز روی شانه‌های این آقا. خسته به نظر می‌رسند و هوا هم سرد است. هیزم‌ها کفایت نمی‌کنند.
چای را گذاشتم دم بکشد روی آتش.

Drop سه‌شنبه 3 اسفند 1400 ساعت 14:52

تولدت مبارک کیلگ

Elsa سه‌شنبه 3 اسفند 1400 ساعت 18:05

تولدت با یک روز تاخیر مبارک باشه،
یک ربع قرن کوله باری از تجربه، پیر شدیم نه؟
امروز رو سخت نگیر تکرار نمیشه دیگه
22.02.2022

نوشین چهارشنبه 4 اسفند 1400 ساعت 00:13

کیلگ عاشق
تولدت هزاران بارمبارک
دوست دارم احساس شبیه بهم بودن بهت دارم .

شن های ساحل چهارشنبه 4 اسفند 1400 ساعت 01:19

کجایی جوجه؟

دونده یکشنبه 8 اسفند 1400 ساعت 05:32


آرامش داشته باشی... دل_آرامی...

دونده چهارشنبه 11 اسفند 1400 ساعت 19:33

دونده شنبه 14 اسفند 1400 ساعت 12:29

امیدوارم خوب باشین

نوشین یکشنبه 15 اسفند 1400 ساعت 21:00

اون فردی که دیسلایکم کردی دستت ....حسود

نوشین چهارشنبه 18 اسفند 1400 ساعت 19:39

سلام کیلک دوست عزیز خوبی،ببین همه ما دوسالگی یکم بالا پایین از شیرگرفته شدیم ،یه روانشناس برو


کسی که دیسلایکم کردی مریض

شن های ساحل یکشنبه 29 اسفند 1400 ساعت 13:47

عیدت مبارک خوشگله

نوشین دوشنبه 1 فروردین 1401 ساعت 00:42

عیدت مبارک

آبان داد دوشنبه 1 فروردین 1401 ساعت 11:22

1/1/1 یاد تو افتادم!

دونده چهارشنبه 10 فروردین 1401 ساعت 11:59

سلام
چقدر غیبتتون طولانی شد....
بیاین یه چیزی بگید منتظریم

Drop یکشنبه 28 فروردین 1401 ساعت 00:38

هفتاد و شیش روزه که چیزی اینجا ننوشتی؛ فردا می‌شه ۷۷. تایم زیباییه برای برگشتن… شب به‌خیر.

. چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 18:51

کاش برنامه این نباشه بهمن بعدی بخوای برگردی و زود تر بیای

نوشین جمعه 2 اردیبهشت 1401 ساعت 13:11

دوست جون منتظرتم
میدونم چقدرسخته

شهرزاد شنبه 10 اردیبهشت 1401 ساعت 18:37

ناموسا چرا برنمیگردی؟ نکنه چیزیت شده باشه!

شایان شنبه 17 اردیبهشت 1401 ساعت 03:37

حاج آقا، کجانی؟؟؟

دال شنبه 24 اردیبهشت 1401 ساعت 13:11

استاد
امیدوارم حالتون خوب باشه. لطفاً به ما برگردید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد