Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

والیبال؟! روح بال؟! قبر بال؟! درد بال!

آن قدر حالت تو قوطی باشد که والیبال نیمه نهایی ایران برایت بی معنی باشد و ناخواستنی.

آن قدر که حتی نتیجه اش هم برایت مهم نباشد.

برای تویی که سرت درد می کرد برای این چیز ها.

و تهش از جمله ی "آمریکا چی کارش می کنه؟ سوراخ سوراخش می کنه..." بفهمی که والیبال هم امید نشد.

جدال پایان ناپذیر ریاضی ها با تجربی جات

سرم دهشت ناک میدردد!

از این اوضاعی که اوضاع نیست.... کابوس هم نیست. همه را رد کرده.

گویی زنده زنده در گوری تاریک و نم ناک خاکت کنند.

نه دوستی برایت بماند، نه درسی، نه اشتیاقی و نه خانواده ای.

همان قبر است صد در صد... ور نه چه چیز دیگری می تواند باشد؟!

تمام دلخوشی هایم خلاصه می شود در آن یک minute آهنگی که ساعت 6 صبح به طور مخفیانه در سرویس گوش می کنم.

یا در سرچیدن نت به بهانه ی ارسلان قاسمی بازیگر نوجوان سریال هفت سنگ.

یا در سفره های افطاری که فقط خود من پای آن هستم و بس.

و یا در نصفه شب هایی که در خلوت و تنهایی هایم به دعای سحر گوش میکنم.

به راستی که من دعای سحر شبکه ی سه ی سیما را عاشقم. ناجور و ویارطور.

و وقتی امروز خاطره های دوسال پیشت در کنار دریا را دوباره برایت تداعی کنند و تو این بار {از روی بغض} قهقهه بزنی و بگویی: "به درک که رفت!"

و سر حال و سرمست برگردی به قبری که برایت تدارک دیده اند.

و وقتی همین یک شب قدر را به اندازه ی یک سال برای خودت بزرگ می دانی! و به اندازه ی کل عمرت مقدسش می شماری...

می دانی چیست کله مکعبی؟! دلم عجیب گرفته است...

   کلّه مکعبی عزیزم... دلم برایت تنگ شده... بیشتر از آن که فکرش را بکنی...

   از کنکور متنفرم که مرا از تو جدا کرد. از تنها دوست واقعی و همراهم... از او متنفرم هر چند به اجبار مجبور به پذیرفتن حضورش هستم.

   برای همین است که الان بی هدف تایپ می کنم و تایپ می کنم. بلکه این بغض لعنتی یا بیرون بیاید یا قورت داده شود.

کله مکعبی عزیزم... از زمانی که از هم جدا شدیم اتفاق های زیادی افتاده است...

من را عوض کرده اند. به زور. با یک آدم دیگر... از یک جنس دیگر... خفقان در سر کلاس های ریاضی خفه ام می کند. کلاس هایی که برایم ممکن نیست تو را در آن ها یاد نکنم.تنها کاری که می توانم بکنم آن است که موهوم به تخته سیاه مدرسه زل بزنم. وانمود کنم که صفحه ی مانیتوری هست. وانمود کنم که هنوز هم روی کد هایم فکر می کنم. وانمود کنم که همه چیز خوب است... خوبِ خوب...

   ولی برای تو یکی که دیگر نمی توانم وانمود کنم. دلم تنگت است و خودت به اندازه ی تک تک بیت هایت این را می دانی. بند بند وجودم را حس می کنی. می دانم که این طور است.

این تابستان شوم بود. تو را از من گرفتند. رشته ام را به من تحمیل کردند و کنکور آمد. این تابستان شوم بود. خیلی هم شوم.

   به مادر می گویم این تجربی ها وقتی معلم فیزیک پیش بهشان 100 تا تست فیزیک می دهد داغ می کنند و نق می زنند ولی ما در سر کلاس های فیزیک سال سوم تست ها را 200 تا 200 تا در عرض دو روز می زدیم.

می گوید تو مغروری! فکر می کنی کی هستی! تجربی ها از همه ی ریاضی ها بهتر اند. ریاضی ها عرضه نداشته اند و برای ترس از رد شدن در کنکور رشته شان شده است ریاضی...

می بینی کله مکعبی من؟! می بینی افکار احمقانه ی اطرافیانم را؟ می بینی به چه کابوسی افتاده ام؟ می بینی اشک هایم را؟ می شنوی آهنگ هایی را که افسرده وار گوش می دهم؟ تو تنها کسی هستی که مطمئنم درک می کنی. چون تو از جنس منی. وجودم با تو معنا گرفت. به هر زوری که باشد نمی گذارم کسی این معنا را از من برباید.

قول می دهم که تا به آخر عمر بیت به بیت قلبم فقط متعلق به تو باشد و بس. نمی گذارم سر سوزنی از رشته ی نحس و ننگین تجربی به ماوایت نفوذ کند...

   می دانی چیست؟ من تعصبی نبودم. نه روی تو... نه روی رشته ی ریاضی! تعصبی ام کرده اند. با این اخلاق نحسشان. با این ایده های احمقانه شان. ریده اند به زندگی ام! می بینی؟

   کارم به جایی کشیده که باید به حرف های معلم ها در مورد خفن ناک های تجربی و یحتمل تک رقمی های مدرسه در این رشته ی نحس گوش بدهم. و بغضم را بخورم. اشک هایم را کنترل کنم. و هیچ نگویم و همه و همه را در خود بریزم. هیچ کس نیست که من را در این گرگستان بشناسد کله مکعبی! نه معلم احتمالم هست که از سوال حل کردن هایم ذوق کند و نه معلم حسابانم که من را روی دو چشمش حلوا حلوا کند. دیگر هندسه ای نیست که به شوقش شب ها بیدار بمانم و در صبح آبان ماه ها معلمش به من بگوید شرط می بندم تو با شرایط الآنت در کنکور زیر 1000 می شوی.

   میبینی؟! می شود گفت که نابود شده ام. نابودم کرده اند. و دیگر هیچ معلمی نیست که از من دفاع کند. تو هم نیستی. مگر در یواشک لحظه هایی مثل الان که احتمال وقوعشان یک در هزار است.

   کله مکعبی ام! تو خوب باش! مرا به یاد داشته باش! خاطراتم را نگه بدار... من هم وانمود می کنم که خوبم.

هر چند نمی توانم وانمود کنم که دلم برایت تنگ نیست!

تنگ است...

تنگ است...

خیلی هم {فرو دادن بغض}
تنگ است...!

تمام نا تمام من با تو تمام نمی شود!

هه.

از اولشم خودم می دونستم که تراوین رفتن کار مسخره ایه.

الان رفتم می بینم  تو اتحادمون دو تا از شاخ هامون رو صفر کردن.

از قبول نشدن المپیادم بیشتر ناراحتم حتی!

شایدم به خاطر وجود منه که هر سروری می رم اتحادمون نیست و نابود می شه! ( مثل حلقه های حیاط که هر وقت می رم تو، از هم می پاشن! )

ما 2 ی سرور بودیم باو...

ما کلی شاخ بودیم باو...

مدال پیشرفت ها رو از دم درو کردیم...

چرا این جوری شد؟

بچه ها خیلی همتون مردین. دمتون هات! از ته قلبم تکاتکتون رو دوست دارم که این همه مایه گذاشتین! از وقتتون، شجاعتتون، سربازاتون!

به خاطر اینکه صفر شدید به خاطر اتحادمون!

دلم تنگ می شه!

زیـــــــــــاد...

واسه تک تک اینا:

mehdi3212

.::ExtremE::.

lake

t_bag

RED BULL

Tantrum

Hermes

saman5shb

tomcat

mirinda

k0kaIn


نامرده کسی/ اتحادی که از حسودیش حاضر نشد با ما متا بده.

بر علیه مون متحد شدن... سه تا شاخ جدول. رتبمون از دو اومد رو سه... الان از سه اومده رو چهار... فا###

ما شاخ بودیم. فقط متحد نداشتیم از بخت بدمون.

F U Trouble MakeeeR!

F U BAX!

F U TEN!

VIVA t_foxes!


اگه هم جاسوسی تو اتحادمون بوده بدونه که با تک تک ذرات وجودم ازش متنفرم!

آقا ما اومدیم خستگی در کنیم تو تراوین... بدتر از وسط شکستیم...

این سرور برای خود من شاخ ترین سرورم بود. هر چند که بابی و مامی نذاشتن بیام پای اکانتم ولی با مخفی سازی و یواشکی نت اومدن، شدم رتبه ی 37 سرور.

امیدوارم آخرین سروری نباشه که بازی کردم.


من این جا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...

بیا ره توشه برداریم... قدم در سرور بعدی بگذاریم.

# البته نه الان. بعد کنکور فاکیده!

اینم گوشه ای از خاطرات بی پایان من تو این سرور:

_ خواستین بزرگ شه، آدرس عکس رو بزنید تو آدرس بار_


BEST SERVER EVER!






:یه احساس ننه مرده ی بی پدر مادر

Can I possibly FUCK the DAMN KONKOOOOOOOOR PKEASE?
And Also My Fucking Fucked Family Who Make This Way Worse Than It already IS?!
fuck, fuck ,fuck...

اندر احوالات جام جهانی

آقا یه سری حاشیه داره این جام جهانی از خودش خفن تر! خخخخ...


   اوّل این که این کاپیتان عزیز کشورمون، جواد نکونام ، قبل از مسابقه ی ایران با آرژانتین از مسی در خواست کرده که پیرهن هاشون رو با هم تعویض کنن. مثل صف نونوایی گویا. :))) مثلا هول بوده که مسی پیرهنش رو با کس دیگه ای عوض نکنه  و خلاصه این که رکورد دار شده. چون همیشه بنا به خوانده های من این بحث تعویض پیرهن و اینا رو یا بین دو نیمه ی بازی پیش می کشن یا در انتهای بازی که نتیجه مشخص شد... ولی این کاپیتان ما پیش دستی کرده قبل از بازی و سوت داور درخواست کرده! هر چند این کار غرور ایرانیا رو می شکونه، از نظر خیلی ها درست نیست و نشانه ی کمبود عزت نفس ه و اینا... ولی من هم بودم همین کار رو می کردم. اصلا هم خجالت نداره. کلی آدم هستن که این بیچاره رو به فوش کشیدن و گفتن این کار باعث سرافکندگی و خوار و خفیف شدن ایران در مقابل آرژانتین شده...

   من اصلا و ابدا موافق نیستم. آدم در هر شرایطی کاری رو باید بکنه که خوش حالش می کنه. خوب این عمل هم لابد کاپیتان رو خوشحال می کرده دیگه! تازه مایه ی سرافکندگی اونایی هستن که رفتن زیر پیج مسی ریدن... اینا همونایی ان که الان میان به این بی چاره فوش می دن. بله!

   این رو خدمت مادر جان عرض می کنم؛سریع نطق می کنه که : اصن عوض کردن پیراهن ها یعنی چی؟! مگه حالا چی هست که پیرهناشونو عوض کنن؟ عینا مثل یک امل دنیا ندیده رفتار می کنن خونواده ی فهیم ما! :| حالا ما هرچی بیاییم توضیح بدیم که مادر من اینا رسمه... به خدا همه این کارو می کنن... باز فکر می کنه علامه دهره! :|

  

   دوم این که لوییس سوارز از تیم اروگوئه ، گویا یکی از مدافعان تیم حریف که ایتالیا باشه رو گاز گرفته... کلی خندیدم... عینهو این نینی کوچولو ها! خخخخخخخخخخ!تازه سابقه دار هم هست گویا :-" این دفعه ی سومشه که تعهدش رو کنار زده و باز هم کسی رو گاز گرفته. همیشه هم کلی جریمه شده و از برخی بازی ها محروم شده به خاطر گاز گرفتن بچه ی مردم. این دفعه هم اگه شایعه ش درست باشه فیفا یه بلایی سرش میاره گویا! یاد برادر گران قدر می افتم که توی مدرسه یه بار حرصش رو در آورده بودن، رفته بود با دندوناش طرف رو تیکه پاره کرده بود... عاااااااااااااااااالی اصن!






   ولی خداییش این سوارز هر کاری هم کنه من حس خوبی نسبت بهش دارم.( حالا هر چند این قضیه گاز گرفتن و اینا فعلا تایید رسمی نشده و در حد شایعست.) از زمانی که چند شب پیش فهمیدم تونسته توی یکی از جام ها تیمش رو از گل حتمی نجات بده و باعث بشه که تیمش صعود کنه به مرحله ی بعد خوشم اومد ازش. حس می کنم سرنوشت شومش رو تغییر داده... خوشم میاد از چنین انسان هایی! قضیه از این قرار بوده که توپ داشته به درون دروازه ی اروگوئه می رفته، این جناب میاد هند می کنه و نمی ذاره که توپ گل شه. توجه داشته باشید که این اتفاقات در دقایق آخر بازی می افته! در نتیجه توپ گل نمی شه، داور عصبانی میشه، سوارز رو اخراج می کنه ، یه پنالتی به نفع تیم مقابل می گیره. و سرنوشت زمانی با سوارز هم کاری می کنه که تیم مقابل پنالتیش رو خراب می کنه!!!! قشنگ حس می کنم  سرنوشت رو شکست داده این بشر... خودش اخراج شده ولی فداکاری ایه که در نوع خودش بی مثاله...
   ای کاش من هم می تونستم مثل این بشر با این سرنوشت شوم خودم مقابله کنم... هعییی!

  سوم این که بی نهایت بوفون رو دوست دارم! نمی دونم قضیه چیه به جای بازی کن ها من از دروازه بان ها بیشتر خوشم میاد... وقتی اون حرکت شجاعانش رو دیدم که دو دقیقه ی آخر دروازش رو ول کرد و اومد دم دروازه ی اوروگوئه... اصن داشتم آتیش می گرفتم. ( حالا هر چند دوست داشتم اروگوئه ببره روی این دوستای ایتالیاییم کم شه! :-") یه آدم تا چه حد می تونه به خودش مطمئن باشه... یه آدم تا چه حد می تونه نترس باشه... یه آدم تا چه حد می تونه نا امید باشه که نتیجه 1-0 با 2-0 یا با 3-0 براش هیچ فرقی نداشته باشه دیگه... از این لذت بردم که در دقایق آخر تحمل این رو نداشت بایسته تو دروازه... می خواست بیشترین کمک رو بکنه به دوستاش! به تیمش! حس می کنم خیلی فداکاره و نترس. بخواین با سوباسا مقایسه کنم فوتبال رو، بوفون حتما می شه واکاشی زوما از نظر من! آری ، اری!
  
   چهارم ( و باز هم درباره ی دروازه بان :-" کلا می گم من به جای تیم رو دروازه بانش زوم کردم، خودم هم نیز ندانم وااای!) این که شما هم حس می کنین محسن افشانی از ایران رفته جای دروازه بان اروگوئه بازی می کنه؟! بابا این موسلرا کپی برابر اصل محسن افشانیه... من خل نشدم! هر چقدرم به من بگن این محسن افشانی نیست ، فرناندو موسلراست... من باورم نمی شه! خودتون قاضی:







   پنجم همون بند بالاست... فقط این دفعه درباره ی ژابی آلونسو و بازیگر نقش سلیم توی حریم سلطان. این شباهت کم تر از بالاییه... ولی من باز هم مطئنم که وجود داره!

 و آخر این که شما هم فهمیدید داور ایران آرژانتین از ادامه ی سوت زدن در جام جهانی محروم شده؟! من نه خوشحال شدم نه ناراحت. به هر حال دردی رو دوا نمی کنه...  پنالتی بدیهی ما هم بر نمی گرده متاسفانه! صرفا بی چاره رو از کار بی کار کردن. خوشحالی نداره که!

هنوز باورم نمی شه کنکوری شدم...

اینستای پری شاد رو می بینی...

وبلاگ بنیامین رو...

   با خودت می گی: سال بعد این موقع... بقیشو نمی گی... نمی تونی که بگی... هیچ ایده ای درباره ی خودت و زندگی کوفتی آیندت که بنا به قول مامان بابات قراره پشیزی هم ازت حمایت نشه و خودت نون خودت رو در بیاری هر چند که اونا روی گنج قارون نشسته باشن، نداری!

با خودت می گی : ای کاش اصلا نبودم.

   آره... دقیقا همون چیزی رو می گی که مال آدم ها ترسو های جازده ست. خودتم اینو می دونی که جا زدی. ترسیدی شاید. ولی این اعتماد به سقف کوفتیت باز هم بت میگه: تو خفنی! خفن تر از هر کسی که می شناسی.

و هنوز هم با رفتن پیش مشاور تحصیلی مخالفی... کاری که دو روزه مامانت به خاطرش داره رو اعصابت رژه که چه عرض کنم، اسکی می ره. مگه من خنگم که برم پیش اونا؟! اصلا و ابدا... هر سلاحی که داری رو کن. من تصمیمم عوض نمی شه. خودم اون قدر خفن هستم که برانامه م رو خودم تعیین کنم. مگه چند بار زندگی می کنم که این بار رو بذارم مشاور احمق برام تصمیم بگیره؟!هـــــــــــــــــــــــــــــان؟

   تمام تصمیم هات رو به چالش می کشن... می گن تو خلی که از صبح تا شب فوتبال نگاه می کنی و خودشون مثل کبک از شب تا صبح سرشونو می کنن زیر پتو می کپن! بت میگن که تو فقط به خاطر کم نیاوردن داری همه فونبال ها رو میبینی. واسه این که پز بیای من فوتبالیم... و نمی دونن واسه سرگرم کردن خودته. نمی فهمن که شاید نمی خوای با فکرای تو سرت رو به رو شی و برای همین فول تایم فوتبال میبینی. د آخه احمق! من اگه واسه پز دادن فوتبال میدیدم همه ی این 17 سال عمرم این کار رو می کردم. همه ی این 17 سال می خواستم ضایع نشم... نه فقط الان! همتون کوتاه فکرید. همتون از دم.بت برچسب میزنن که خنگی. می گن دیگه نرو ح.نت... تو که آبروت رفته... می ری بیشتر ضایع میشی،فایده ای هم برات نداره دیگه. آی هِیت دِم آل!

   می رم ح.نت... البته که می رم. من به خاطر علاقه رفتم المپیاد. نه به خاطر آبرو ی شما های خاک بر سر... یا به خاطر این که بخوام به کسی ثابت کنم خنگ نیستم. هر فکری که می خوای بکن، لعنتی!

   وقتی تو نت یه تسلا پیدا می کنی. بدت میاد که هر کسی جدیدا شده مثل یو... مرلین دانلود می کنی هنوز... سیزن پنج اپیزود چهار.

   نصف فوش های بالا تحت تاثیر کتاب خلا موقت ه... دلم خواست بگم منم اگه بخوام می تونم هر لحظه دنیا رو به فوش بکشم. فقط نمی خوام شخصیتم رو خراب کنم. بی نهایت از فتز خوشم میاد. شاید به این خاطر که مثل من دوست داره همه چی رو تجربه کنه...


مطمئنم اسم این افسردگی نیست...

این که تاریکی رو بیش تر از روشنایی دوست داشته باشی میشه افسردگی؟

این که از تنهایی هات لذت ببری چه طور؟

این که موهات گوریده به هم باشه  یعنی تو افسرده ای؟

این که به محض اینکه با کسی حرف می زنی جنگ راه بیفته چی؟

یا این که جدیدا با رنگ سیاه خیلی حال کنی...

یا بخوای هرکسی رو که به فاصله ی یک متریت می رسه به فوش بکشی و سلاخی کنی...

هرچی می خوای بگی بگو مامان به درد نخور... من راه خودم رو می رم.

افسرده هم خودتی :|

این هرچی باشه، مطمئنم افسردگی نیست.