Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

دقّت کنین ساعت پنج گرگ و میش جمعه

 و طبق این آماری که من الآن تو وبلاگ دارم و چند لحظه پیش دیدمش که هااااه، دیشب ساعت پنج و ربع نصفه شب یک موجود به گوگل سرچ داده:

"خودتو بندازی وسط بحث"

گوگل هم بهش وبلاگ منو پیشنهاد داده که بیا برو اینجا رو بخون.


می خوام فقط بنویسم دمت گرم حاجی... حاج خانوم... هر کی که هستی.

تو ساعت پنج و ربع صبح دور و برت اون قدری شلوغه که به خاطرش گوگل می کنی چه جوری خودتو بندازی وسط بحث؟

اصلا می گیم که استرس بحث فرداتون رو داشتی اون موقع شب. بازم دمت گرم.

بیا با من بحث کن دور و بر من شلوغ شه یکم حرف زدن یادم نره، من قول می دم پرگار بذارم دقیقا اتومات رو مرکز دایره م بیفتی. تو فقط بیا یکم بحث کنیم که من دارم کپک می زنم...

نظرات 2 + ارسال نظر
شن های ساحل یکشنبه 16 مهر 1396 ساعت 00:31

5 تا کامنت گذاشتم عین 5 تاش نبست فکر کنم سروربلاگ اسکای مشکل داشته اخرین بک آپ آپلود کردن ولی کامنت های من پرید:(

شن های ساحل خیلی حیف شد...
دوست داشتم تو آرشیو داشته باشمشون. :(
ولی نگران نباش، خونده بودمشون و پیامشون رو گرفتم. اجل مهلتشون نداد که جواب داده بشن. صد حیف.

شن های ساحل یکشنبه 16 مهر 1396 ساعت 11:34

اون لینک اینستاگرام هم دیدی؟
جالب بود؟
https://www.instagram.com/p/BZ6wZh8h-QV/

چیزی فرای جالب بود حتّی برام!!!
راستش خیلی جالبه می بینم تو ایران هم همچین چیزایی داریم و اون قدر محدود نیست اوضاع!
ولی چرا این قدر اطّلاع رسانی ضعیف؟ الآن بچّه های هم سن من خیلی هاشون خبر ندارن همچین چیزی وجود داشته باشه بیخ گوششون شاید. برنامه هاشون رو نگاه کردم واقعا جذب کننده س این کافه زمین و برنامه هاش... البتّه به شرطی که در حد حرف نباشه برنامه ها.
چند وقت پیش یکی از همین همایش هایی که خیلی سر و صدا می کنن هر سال رو شرکت کردم و واقعا خیلی جذب نشدم. حسّ م این بود که صرفا آدما اومده بودن ادای تحصیل کرده ها و فرهیخته ها رو در بیارن و تمام. خودشون هم نمی فهمیدن چی می گن و هدف کجاست. خلاصه اونو که تو ذوقم خورد کلّی هم پول دادم بابتش تا فیها خالدونم سوخت...

من این نوع از علم رو دوست دارم ولی. این طیف از پیوستگی رو. فیزیک قاطی بشه با نجوم و بعد بره تو زیست و پزشکی. این قشنگه برام و جذبم می کنه.

ولی نرفتم به دلایلی! نشد این بار.
مثلا رو راست باشم یکی از دلایل ماژورم این بود که خوشم نمی اومد اون همه اطّلاعات رو براشون تلگرام کنم. حالا شاید عجیب و مسخره، ولی اینجوریاست. عصبی م می کرد. خود دانشگاه خودمون هم خیلی ازین جور سمینار های پزشکی طوری داره که باز شاید به همین دلیل من خیلی وقت ها بی خیالش می شم.
طرف دیوونه س.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد