-
باندی ک به من فهموند راک هم می تونه سبک خفنی باشه
جمعه 6 بهمن 1396 22:06
یادتونه این پستم رو؟ که گفتم اوّلین باری بود ک فهمیدم ووو سبک راک هم وجود داره؟ دارارارام، معرفی می کنم: Imagine dragons و مدیونید اگه به این دقّت نکنید که توش اژدها داره. :{ دراگونز... گرفتید؟ درااااگونز. "اژدهاها را تخیّل کنید." اژدهاها! :))) طبیعیه که یه اژدها با هم جنساش حال کنه، نه؟ می دونی کیلگ من چند...
-
دیدار یار غایب
جمعه 6 بهمن 1396 15:37
الآن گریه می کنم. الآن گریه می کنم. الآن گریه می کنم. لعنتی داشتم عکس های مدرسه ی داداشم رو یه نگاه می نداختم. وسطش یه چهره ی آشنا بود. بین اون همه غریبه، یه نفر آشنا بود. یه جفت چشم آشنا ک حسّ غربت رو عین پارچ آب یخ خالی می کنن تو جونت. که ته دلت خالی شه یهو. یکی که حداقل هفتاد درصد شخصیت الآنم و مدار بندی مغزی م رو...
-
سوپر منه
جمعه 6 بهمن 1396 05:25
وای پسر، خیییییلی هیجان انگیز بود! این وقت شب یک صداهای غریبی می اومد از تو آشپز خونه، آقا ما خواب و بیدار پریدیم ک ببینیم چه خبره. دیدیم ک بابام کبود شده تقریبا و نمی تونه نفس بکشه و دست و پا می زنه، من ک همون جوری چشمامو می مالیدم تا ک ببینم خوابه بیداریه یا ک چی... (یعنی می گم مدیریت بحرانم افتضاحه همینه، درصد...
-
چیه دیگه؟
جمعه 6 بهمن 1396 02:03
"یه حموم چیه دیگه؟" اینو بلند گفت؛ وقتی وارد شد توی واگن مترو. طوری ک واگن فرو رفت توی سکوت مرگباری و بلافاصله چشمای شماتت بارش رو نشونه رفت رو به کپه ی آدمایی ک این سمت واگن بود. که یعنی همه تون آشغالید! بو گندوعید! کثافتید! حالم از همه تون به هم می خوره! فقط من حالیمه ک یه حموم چیه دیگه. شما ها نفهمید! نمی...
-
سردی سیم دفتر
جمعه 6 بهمن 1396 00:52
اومدم تکیه دادم به مبل یکم وبلاگ گردی کنم، یهو یه چیز خیلی خوشایند سردی از پس کلّه رفت تو موهام. برگشتم دیدم عه، یه سری دفتر سیمی هستن، از طول چیده شدن رو قاعده ی مبل پشت سرم طوری ک سیماشون می ره لای موهام و همچین حسّی ایجاد می کنه. الآن دیگه کلا فاز وبلاگ گردی م پریده، فقط همین طوری مثل گربه سرمو تکیه دادم به عقب در...
-
ادب ادب صد تومن، ادب سفید سی صد تومن
پنجشنبه 5 بهمن 1396 21:15
- کیلگ یه عدد از ۳۵ تا ۳۶۷ بگو می خوام برم تست بزم. - ۲۸۵. - هییییی!!!! بی ادب! خیلی بی ادبی! خودم می رم یه عدد دیگه پیدا می کنم. - نفهم دو داشت اوّلش. - هه فک کردی. اونو گذاشتی منو منحرف کنی ولی من بازم می فهمم تو چقد بی ادبی. آقا یکی این داداش لطیف منو بگیره. گلبرگاش پر پر شد. ینی عدد ها رم به گند کشیدین. کلا دنیا...
-
TD.N.TD
پنجشنبه 5 بهمن 1396 00:09
" همیشه قبل اینکه کاری رو انجام بدی، به این فکر کن که راه حل های بهتری هم وجود داره." اینو امروز شنیدم. لحن گوینده ش اینقدر پرصلابت و استوار بود، که دلم می خواست همون جا لاحاف رخت خواب پهن کنم، دراز بکشم، دستامو بزنم زیر متکا، چشمامو ببندم و ساعت ها به همین یه جمله ش اینقدر فکر کنم تا کم کم خوابم ببره. راستش...
-
عملیات
چهارشنبه 4 بهمن 1396 23:09
بعد از مدّت ها گوشی تلفن رو خودم برداشتم ببینم دنیا دست کیه. دلم حرف زدن می خواست! فرض کن کیلگ. حرف زدن. شیب. بام. آخر دنیاس دیگه. :))) دایی م بود. وسط حرفاش رسیدیم به اونجا ک پرسید آخرین امتحانت چه خبر؟ گفتم سخت بود و فلان. برگشت گفت عه مگه چی بود ک سخت بود؟ گفتم فلان درس عملی! یک هو با چنان هیجانی بر گشت گفت: "...
-
مثل شن روان، از لای انگشت ها
چهارشنبه 4 بهمن 1396 17:54
دمت گرم! همینم از من گرفتی. ولی می دونی چیه؟ من خیلی وقته عادت کردم. از دست دادن واقعا دیگه برام اتّفاق جدیدی نیست. اذیتم می کنه هنوز، ولی نچ نه دیگه جدید نیست. یاد گرفتم از دست دادن هامو به تماشا بشینم. مثل نگاه کردن به دونه های ساعت شنی. بکن ببر همه چیمو اصلا. من خیلی وقته دراز کشیدم لب حوضم، دستامو زدم زیر سرم،...
-
فحش طلب نکرده مراد است
چهارشنبه 4 بهمن 1396 11:07
من فقط اون روز تو برگه ی سوالم و نه پاسخ نامه، جلوی یه سوال فلش زدم و نوشتم : " بمیر، قرار نبود ازین مبحث سوال بدی." صرفا چون جرم گرفته بود و گفته بود از جدول فقط ستون فلانو حفظ کنید و گرفته بود از ستون بغلش سوال داده بود عین روانی ها... غریزی بود. من کلا دارم رو کاغذ با خودم حرف می زنم همیشه...چیه؟ قصد های...
-
میومیوما
سهشنبه 3 بهمن 1396 23:40
خاطره تعریف کنیم، فضا تلطیف شه یکم. یه استاد داشتیم، جوان؛ و بسیاااااار عشوه ریزنده. آقا تو دو تا جلسه ی کلاسش ک شرکت کردم، زیر پوستی کیفور شدم. هی می گفت "میومیوما"، و من اینو هی می شنیدم، به خودم می گفتم عح موش نخوردش چقد قشنگ میو میو می کنه استادمون. :{ فرض کن با یه صدای زیر و عشوه....
-
حالمو گرفت
دوشنبه 2 بهمن 1396 23:55
لعنت بهت. خیلی حالمو گرفت. خیلی لعنت بهت. چند ماه بود من اینجا ننوشته بودم ک دعوام شده یا نشده؟ به ماه رسید؟
-
اشارت های ابرو
دوشنبه 2 بهمن 1396 23:39
والّا چیزی ندارم واسه این پستم بنویسم، ولی عنوانش رو می خواستم با قبلی جور شه. :◇ بذار ببینم چیز میز جالب چی پیدا می کنم واستون کپی پیست کنم. اممم. آهان کلّه ی صبح درباره ی فیزیک کوآنتوم چند خط خوندم، اوّل ک مغزم پاشید اینقدر باحال بود برام، بعدش مغموم رفتم سر در گریبان شدم ک چرا درسای رشته م این شکلی نیست و کلا خیلی...
-
پیچش مو
دوشنبه 2 بهمن 1396 13:28
دو هفته س، هر کی تو این خونه می ره پای کامپیوتر، اوّل یه نق به جون من می زنه، "هنوز درست نکردی اینو؟" "چرا اینجوری شده؟" "تقصیر توئه، فقط تویی ک سرت مدام تو کامپیوتره، هر کاریش کردی بیا گندت رو جمع کن." "ببین آب از دستت واسه بقیه می چکه؟" "مگه نگفتم درستش کنی؟"...
-
از جهت نظرسنجی
یکشنبه 1 بهمن 1396 23:21
آقا این قالبی ک انداختم رو وبلاگم، علاوه بر اینکه دکمه ی لایک و دیسلاک نداره و عکس مورچه طوری رو فقط بلده پشتیبانی کنه و به عکس واید ک می رسه جیغش می ره هوا و پس زمینه ی صفحات ثابتش سیاه رو به موته و ورژن موبایلش توضیحات زیرعنوانم رو نشون نمی ده که بگه باهاتون حرف می زنه، یه ویژگی گند دیگه ام داره ک کلا از نظر سنجی ها...
-
اصحاب کهفه؟
یکشنبه 1 بهمن 1396 15:16
بچّه ها آخر الزّمانی چیزی شده؟ انقلاب می خواد بشه؟ سنگ کیمیایی چیزی کشف شده؟ طاقتشو دارم بگین... شماردم. شیش تا! شیش تا از وبلاگایی ک می خوندم تو همین چند روزی ک دل و دماغ فعّالیت نداشتم، جمع کردن رفتن. و نه هر وبلاگی ها! ازین وبلاگایی ک آدرسشونو حفظی. خب این دیگه خیلی آفرین داره واقعا. آذوقه واس منم جمع کنیداااا....
-
یو ما هارت
یکشنبه 1 بهمن 1396 00:34
یکم نگران نگران کننده س، طی دو هفته ی اخیر یکم دیگه زیاد از حد با عملکرد قلبم مشکل پیدا کردم. الآن نمی دونم بیش از این به کفشم بگیرم یا نگیرم. والا تهش حوصله ی حساسیت های مامان بابامو ندارم، اگه هم مرگی م باشه ترجیح می دم همین جوری چشم بسته باش برم جلو. بشم کاپتان میزوگی ای ک به هیشکی نگفت قلبش خرابه. چی بود هی سوبا و...
-
بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا و فلان
شنبه 30 دی 1396 23:59
براش نوشتم: درک می کنم، پیش می آد به هر حال... در حالی ک بچّه ها من دیگه هیچ کدوم از قوانین روابط انسانی رو درک نمی کنم حقیقتش. این هفته ی گذشته خعلی خراشیده شدم. خیلی خطم انداختن. و البتّه یه مقلّد تمام عیار بودم. دیدم دارم می شکنم و متقابلا زدم خیلی ها رو شیکوندم. توی اون نظریه بازی تکامل اعتماد هم گفته بود ک مقلّد...
-
تندیس
چهارشنبه 27 دی 1396 06:55
دارم فکر می کنم با توجّه به اینکه در یک چهارم پایانی سال قرار داریم، تندیس گند ترین ماه سال، گند ترین هفته ی سال، و گند ترین روز و شب سال رو، به خاطر روزی که گذشت به ترتیب اهدا کنم به روز و شب گذشته در دی ماه نود و شیش ک خدا رو شکر تقویمم ندارم بدونم چندمه تاریخشو از تو منوی اون زیر خودتون ببینید یدونه منها کنید روش....
-
اناموراته ته ته - اپیزود تو
سهشنبه 26 دی 1396 00:00
یک سال گذشت. از پست سی صد و پنجم. اینجا. آقا جون خودم من نمی فهمم داره چی میشه. خیلی رو دور تندیم. گویی همین دی روز بود. رسما داریم برای اناموراته سالگرد می گیریم الآن. :))))) من یک سال پیش تو فرجه ی اون امتحان تباهه حالم خیلی خراب شد و اومدم اون ویدیویی که تازه پیدا کرده بودم رو گذاشتم تا که دور هم شاد بزنیم ورها...
-
من دشت کیان نیستم، تکذیب می کنم
دوشنبه 25 دی 1396 16:06
به نظرتون منو می کشه اگه ک برم بهش بگم داداش جون هرکی دوس داری اسم وبلاگتو عوض کن؟ دشت کیان شت کیلگ. ما باید هر فرمی از آزادی رو برای افراد جامعه متصوّر بشیم تا وقتی مشکلی برامون ایجاد نمی کنن. وبلاگ خودشه، عشقش می کشه. تو هم هیچ حرکت اضافه ای نمی زنی. آروغ روشن فکری زدن هاتو هم نگه می داری واسه وقتی ک اپسیلون تونستی...
-
بیا منو بخور، نازنین
دوشنبه 25 دی 1396 14:37
روزگار غریبی ست، نازنین... روزگار گندی ست، نازنین... روزگار تخمی ایست، نازنین. # شاملو فیت کیلگ. مشابه این پک جدید از احساساتم رو ک الآن حدود دوساعته از رونمایی ش می گذره، یه بار تو دوم راهنمایی داشتم. وقتی مدرسه م عوض شد. به نزدیک تر ها گفتم ک چقد داغونم مثن، گفتن هیش باو چیزی نیست؛ درست می شه عادت می کنی. منم هی به...
-
جمشید ما چرا تا این سپیدی ها رُ می بینیم بند دلمون پاره می شه؟
یکشنبه 24 دی 1396 23:38
"بابا ازدواج سفید چیه؟" به همین برکت دو دیقه پیش اینو از بابام پرسید! 0-0 الآنم بعد فهموندن مفهوم، دارن سر اینکه آیا واقعا عبارت رو از معلّمش یاد گرفته یا از دوستاش، گپ دوستانه می زنن با هم. بعد اون وقت این ور اتاق، کیلگی رو داریم که هنوز طوری تو خونه رفتار می کنه که گویی بچّه ها ماحصل گرده افشانی پدر و...
-
وی عار د چایلدز آو تکنالِجی
یکشنبه 24 دی 1396 21:58
اومد روان نویسو ور داره، نا خودآگاه بهش گفتم حواست باشه کرم بی خود نریزی، "شارژش" تموم می شه. اونم کاملا مفهومو گرفت و گذاشت تو کاسه م ک: باشه حالا یه روان نویسه دیگه. حالا دیگه بیشتر از این درگیرتون نمی کنم ک دست کیا به همین روان نویسی ک الآن داره باهاش نقّاشی می کنه خورده. انگار ک خون منو کرده باشن جا...
-
تست مثن - میکروبلاگ
یکشنبه 24 دی 1396 19:48
کیلگ یه دیقه دندان به جیگر بگیر ببینم بلاگ اسکای چه جور کار می کنه. پ.ن. خب واقعا نفهمه. با اجازتون ک الآن هیچ فرقی بین تنظیمات اون تیکه ک نوشته دسته بندی و اون تیکه ی برچسب ها (همین هش تگی ک می زنیم) وجود نداره. هر دوتا شون یه آدرس مجزا درست می کنن ک پستهای علامت زده شده رو تو خودشون نگه می دارن. در صورتی ک این دو تا...
-
مهمان های ناخوانده
یکشنبه 24 دی 1396 01:50
می فرماد که: " من ک جیک و جیک می کنم برات، تخم کوچیک می کنم برات، بذارم برم؟" چی بگم بش خب؟ نه نه نه، تو هم بمون. والّا امتحان امروز هم بهم گفت: من که بدیهی ترین بودم برات، معدّلا رو رله می کردم برات، ریدی بهم؟ نه واقعا از زمانی ک فشار از روم برداشته شده کاملا و بدیهتا وتحقیقا هرز رفتم. هرچی چهار ترم پیش...
-
امپراطوره
پنجشنبه 21 دی 1396 03:27
مثلا تو مایه های فکر کردن به این فکت، ک درسته من الآن تو آنتارکتیکا نیستم، و به جای سرما دارم از گرما هلاک می شم و غلت زنان به خودم می لولم، و نمی تونم پنگوئن امپراطور بغل بزنم، و فرصتش هم نیست اون حجم از سفیدی رو بندازم روی شبکیه م تا که غرق بشم توش، که منطقا به احتمال زیاد شاید فرصتش هیچ وقتم پیش نیاد برام، ولی اون...
-
رف ران دوم
سهشنبه 19 دی 1396 11:23
زنگ زد گفت نه جون من چند تا نماینده مجلس نام ببر کیلگ. گفتم بیخ ولم کن. گفت نه نام ببر تو ک اینقد ادّعات می شه. می خواستم از صدقه سر حافظه تصویری م، لیست امیدی ک عشقی وارد برگه ی رایم کردم موقع انتخابات رو با اقتدار فرو کنم به حلقومش؛ ک دیدم می خوره تو پر خودم چون فکر کنم لیست امید مال شورای شهر بود و شورای شهر یه فرق...
-
découvrir ma liberté
سهشنبه 19 دی 1396 00:52
که ثابت می کنه، خوش ریتم ها بی خودی خوش ریتم نشدن؛ و ثابت می کنه سخن کز دل بر آید لا جرم بر دل نشیند حتّی اگه زبان سخن برای نیوشنده قابل درک نباشه. فایل تصویری به همراه ترجمه ی فارسی آهنگیه ک دی روز معرفی کردم. می خواستم جداگانه رو سرور اختصاصی بلاگ اسکای آپلودش کنم که ویدیوش تو وبلاگ خودم فرود بیاد، ولی حالا ک رو...
-
رو نمایی از اشِلِ جنون
دوشنبه 18 دی 1396 21:48
مامور شدم این فیل رو از خواب عصرانه ش بیدار کنم، دیگه دیدم تنهاییم و خطری نیست و انرژی مو هم امروز به مقادیر کافی خالی نکردم هنوز، شروع کردم یکم باهاش شوخی خرکی کردن... دیگه تا ک رسیده بودم به اون تیکه ی بووو سرده که می گه: "برو بریم برو انریکو و دمی مور و جنی لو و جی زی رو کلکسیون کن ببین." از خواب پا شد،...