Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

سوپر منه

وای پسر، خیییییلی هیجان انگیز بود!

این وقت شب یک صداهای غریبی می اومد از تو آشپز خونه،

آقا ما خواب و بیدار پریدیم ک ببینیم چه خبره.

دیدیم ک بابام کبود شده تقریبا و نمی تونه نفس بکشه و دست و پا می زنه،

من ک همون جوری چشمامو می مالیدم تا ک ببینم خوابه بیداریه یا ک چی...

(یعنی می گم مدیریت بحرانم افتضاحه همینه، درصد کورتیزول خونو حال می کنید؟ اینقدر ک پدرم داشت جلو چشام می مرد و من با آرامش نگاش می کردم و می گفتم: "ای بابا، فکر کنم اوضاع خوب نیست همچین کیلگ!!!")

منتها مامانم اوّل با تحکّم جیغی سرش کشید تا بتونه بفهمه طرف چش شده،

بعدش ک فهمید کیس خفگیه،

عین یه فرشته ی نجات کوچک خیلییییی خشن،

دستشو از پشت حلقه کرد دور هیکل غول آسای بابام و یه طوری زیر دیافراگمش رو فشار داد ک هر چی پریده بود تو ریه ش، اومد بیرون. 

من اینو دیدم ک وسط کار از زمین بلندش کرد حتّی!

آقا خب شما قد و قواره شو  ندیدید ولی من ک دیدم واقعا فکرشو نمی کردم حتّی تو خوابم بتونه همچین عملیاتی بزنه اونم روی یه نفر حداقل سه برابر خودش از لحاظ ابعاد،


از اون ور بابام یه لایک داد و بعدش افتاد غش کرد رو زمین،

منم ک فاز و نولم قاطی شد با چشمای گشاد فقط  به سوپرمنی ک جلوم ایستاده بود خیره خیره نگاه می کردم مثل کسخلا می خندیدم به خودم می گفتم هیش باو مشخّصه ازون خوابای همیشگیه، الآنم تو یه دنیای دیگه از خواب می پری. بشکن... بشکن...


وای شت.... کرک و پرم ریخت کامل. 

اصلا یه چیزی می گم یه چیزی می شنوید،

قدرتی ک امشب مامانم جلو چشمام داشت رو،

حتّی حسین رضا زاده و بهداد سلیمی موقع رکورد شکنی هاشون نداشتن برام!


تا حالا نجات مریض در حال خفگی رو از نزدیک ندیده بودم، 

فکر می کردم فوقش دو تا می زنی پشت قفسه ی سینه ش دیگه،

تازه این دو تا رم ک بی شک فکر می کردم به زودی می خوان طلاق بگیرن،

الآن انگار ک از هر دو جهت سوپر من دیده باشم.


جلوی چشمام یه مریضو نجات دادن. 

می خوام فردا صبح برم ازش بپرسم ک سوپر من خانوم سلام، ببخشید مزاحمتون می شم ولی ناموسا بگو اینو تو ترم چند یاد گرفتی؟ 


بعد حالا باحالش چیه،

الآن اومده واسه من لیوان آب می آره،

می گه بیا بخور حالت خراب نشه اینا رو دیدی!

والا مادرم من ک فقط نگاه کردم گیرنده تصویریم درد گرفته الآن زیر بار اون همه فشار، 

جسارت نمی کنم ولی می خوای خودت یکم آب بخوری؟

یا اگه آب نخورم منم می خوای فیتیله پیچ کنی دور سرت تو هوا؟

یعنی قشنگ مطمئنّم لطافت روحو از هر کی به ارث برده باشم،

ازین یکی به ارث نبردم.

قدرت. مظهر قدرته طرف.

شت.

جارو خاک انداز بیارید اون پشمام رو از رو زمین جمع کنید بدید دستم، برم با چسب رازی بچسبونمشون دوباره... لازمم میشه و عمرا دربیاد حالا حالا ها!


پ.ن. یاد اون بازدید کننده م به خیر! گوگل کرده بود : " بچّه م داره خفه می شه، چی کار کنم؟" و گوگل آورده بودش اینجا! خب بفرما. با فاصله ی زمانی سه سال براش تولید محتوا کردم امشب. اگه یه درصد بچّه ش هنوز زنده س!

نظرات 7 + ارسال نظر
الف جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 10:47

دم مامانت گرم[اسمایلی دست زدن و کلاه برداشتن از سر]
هیچ وقت قدرت یه زن رو دست کم نگیر؛)

الف جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 11:12

عه کی توضیح بلاگت(اونیکه زیر عنوان بود) و حذف کردی!

سلام،
نه حذف نکردم.
تو الآن داری با موبایل چک می کنی.
تو موبایل قالبش این شکلی جلوه پیدا می کنه. از بداعت های این قالب عشقه!
با کامپیوتر چک کنی، همچنان با اقتدار اون بالا می درخشه.

آ جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 11:33

من همیشه با گوشی وبلاگ میخونم،تا قبل اینم اون توضیحه رو می تونستم ببینم..
اهان راستی بالاخره اون اسکرین شاته رو دان کردی؟!

شایان جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 12:44 http://florentino.blogsky.com

عح ایول مامانت.... بعد بگو پزشکی بده‌ :/

نارنجی جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 13:25

سوپر من خانوم :/
پارادوکس
سوپر woman

آره مرسی از نظرت متوجّهم چی می گی،
ولی نه اتّفاقا خودم هم موقع نوشتن بهش فکر کردم، دیدم پارادوکس نیست.

اینجا تو این نوشته، سوپر من در معنای لفظ خودش نمود پیدا نمی کنه. که یعنی مردی ک توانایی های خارق العاده داره. ک حالا در مقابلش به زنی ک توانایی های خارق العاده داره رو بگیم سوپر وُمن.

اینجا سوپر من یه اسم خاصّه. به یاد سوپرمنی که شخصیّت اول یه کتاب کمیک بود و قدرت مند ترین ک حالا بعدشم فیلم و کارتونش رو ساختن. که یعنی کسی ک دارم ازش سخن می گم، خیلی شبیه اون شخصیته و همین مد نظرم بوده.

شن های ساحل جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 14:39

ایول مادرت دمش گرم: )))مادر باحالی داری
من اونایی که موقع حادثه خشک میشن درک نمی کنم:)))

سارا جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 15:32

باریکلا مامان:))) من تنها ری اکشن درست درمونم مربوط به چندسال پیش هست که دوستم مقادیر زیادی قرص خورده بود ماشین گرفتم بردمش بیمارستان به خانوادش زنگ زدم بعد رفتم بالا سرش که داشتن معدش رو شست و شو میدادن تازه اونموقه فمیدم چه اتفاق وحشتناکی افتاده و از ترس زدم زیر گریه:/
دیگه بعد از اون هیچ ری اکشن درستی توی زندگیم نداشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد