-
هاااا می کنم
دوشنبه 5 آذر 1397 22:02
جمع کنید بیایید یه چیز مهم بهتون بگم، به چند نفر گفتم کسی تحویل نگرفت، حالا شاید اینور خریدار داشت. دیروز به تاریخ چهارم آذر ماه یک هزار و سیصد و نود و هفت، اولین روز از فصول سرد سال بود، که من رفتم تو خیابون و گفتم :"هااااا" و بالاخره از دهنم بخار زد بیرون! هوا بهم بک داد. :))) هل یس. این مهمه. یعنی فکر می...
-
پاراوان
جمعه 2 آذر 1397 23:59
گل هام گل آفتابگردون، می ترسه دلم از بارون... (دانلود می کنید و پست رو باهاش می خونید. زورچپونه چون منم پست رو با همین نوشتم!) باید قبل از اینکه بیهوش بشم اینو اعلام کنم. اگر فرض کنیم قانون کارما این هست که هرکس تو سال ۹۷ یه روز مخصوص خود خود خودش داشته باشه، سهم من از امسال، نه روز پزشک بود که هنوز نیستم... و نه روز...
-
عکاسی در جهنم سبز، با کلاه لبه داری بر سر و عینکی دودگرفته بر چشم
چهارشنبه 30 آبان 1397 00:40
انگار که چهارشنبه سوری را در جنگل برگزار کرده باشند. راستَش از این زاویه ای که الآن هستم، جهنمی شدن، خود بهشتی زاید الوصف است. عرضم به حضور انورتون که"چشم نواز"... فقط زیاد گرمم نشه لطفا. :دی یه بار دیگه هم گفته بودم اینجا، نه؟ دوسِش دارم. خیلی دوسِش دارم!! یعنی به من بگی بشین به سان جغد خیره خیره، سوختن و...
-
همه خار دارن
چهارشنبه 30 آبان 1397 00:23
چرا یه بلاگر نباید کامنت تعریفی منو تایید کنه بعد از این همه مدت؟ من مدل وبلاگ خوندنم این شکلیه ( بود در واقع - اخیرا وقت نمی کنم اون طور که دوست دارم وبلاگ بخونم) که به غیر از وبلاگای دوستام، بقیه وبلاگ ها رو شانسی باز می کنم، و اگه نظری داشته باشم واسه پستای اخیرشون کامنت مثبت یا منفی می ذارم. راستش هیچ وقت هم بر...
-
Reverse i ,j semicolon
دوشنبه 28 آبان 1397 13:42
می خوام جای دست راست و چپم رو عوض کنم. همین طوری! این چالش رو خودم طرح کردم و به مدت یک ماه، تصمیم گرفتم از دست و پای غیر تخصصی م استفاده کنم تو کار ها تا ببینم چی میشه. مثلا قاشق رو با اون یکی دستم بگیرم... مسواک رو... کنترل رو... قلم رو... بند کفش رو... بعد یک ماه می آم نتیجه رو اعلام می کنم، اگه نیومدم و یادم رفت،...
-
فرشته ی شماره ی ؟؟؟
دوشنبه 28 آبان 1397 01:59
اصلا می خوام وبلاگو جمع کنم کلا فقط بشینم توش بشمارم از طرف آدمای مختلف چند بار باهام خوش رفتاری می شه و ببینم تا کی همچنان هیجان زده می شم بابت رفتار های انسان دوستانه ی این چنینی. بالاخره یا دیوانه سازا پیروز می شن یا فرشته ها دیگه. به نام خدا، ما با یک فردی در بخش اداری کار داشتیم، چند روز پیش گفتند برو دفتر کارش،...
-
می فهمی؟ قوووورتش دادم!
چهارشنبه 23 آبان 1397 01:38
راستی وای امروز خیلی جذاب بود، داشتم یک کتاب خردسالان رو نگاه می انداختم، توش یه تمساح بود که داشت هندوانه می خورد و حواسش نبود یک هسته ی هندوانه رو تصادفا قورت می داد و نسبت به این قضیه فوبیا داشت. بعد مثلا آقا وسط کتاب یهو نوشته بود، وای من هسته ی هندوانه را قورت دادم،،، بعد تو می زدی صفحه ی بعد زده بود: "می...
-
چشم هایتان را بیاورید جلو، قلقلک مجانی!
چهارشنبه 23 آبان 1397 01:08
راستش آدم اعتماد به نفسش خورد می شه وقتی دور و برش عکاس زیاد باشن، ما هم از همون راهنمایی چند تا عکاس خیلی خفن داشتیم کنارمون همیشه، تو دانشگاهم ایضا، ازینایی که مقام می آرن تو پیجای خارجی ها، شوخی موخی نه. و برای همین هیچ وقت جراتشو نداشتیم عکسایی که می گیریم آپلود کنیم هیچ جا، اصلا جرات نداشتیم عکس بگیریم با دیدن دم...
-
چرا ما درخت نیستیم؟
دوشنبه 21 آبان 1397 00:49
به صورت کاملا جدی چهل و پنج دقیقه در ترافیکِ نم نم بارانی این شهر پر دود گیر کرده بود، و به این جمله می اندیشید، که چرا ما مثل درختان نیستیم؟ خودمانیم ها به همین زودی، او به حدی رسیده بود که دلش هوای ورق زدن آلبوم ها را می کرد، تکه کاغذ و عکس و کارت و امثالهم کلکسیون می کرد، هر چند شب یک بار پوشه ی کاغذ ها را بیرون می...
-
The Global Happiness Challenge
شنبه 19 آبان 1397 01:12
من که با دیدنش دچار یک سری احساسات جالبی شدم و شروع کردم به ستودن کاری که این هنریا می کنن، حالا شمام نگاه کنید (از شدت هیجان اینکه احساس اینو به اشتراک بذارم رو وبلاگ، خوابم نمی بره وگرنه می شستم پا کامپیوتر، ریسایز شده فردا صبح براتون پستش می کردم. پس اگر دم و دستگاه دیدن ندارید یا اعصاب خورد کن هست الآن بخوابید...
-
تا بفهمید قانون جذب واقعیت داره
جمعه 18 آبان 1397 17:54
رفتیم پارک به قصد تفرّج، استاد مذکور در پست قبل هم بود!!!!!!!! حاجی شاخ و برگااام. حس همون شب دم انتخاباتی رو دارم که وقتی سوار دوچرخه بودم، هاشمی طبا رو دیدم و هرچی اونشب خودمو پاره کردم هیشکی باور نکرد خودشه!! ای کاش یکی پیدا شه بگه خونه ی هاشمی طبا این ها کجاست که من حجت رو بر همه تون تمام کنم چون آدرسشو حفظ کردم....
-
قبول نیست
چهارشنبه 16 آبان 1397 02:25
بچه ها، من ناراحتم الآن، چرا دنیا این قدر بزرگه؟ به چه حقی؟ خسته شدم این قدر رفتم جلو و بیشتر دیدم که "ولی الکس، زندگی چیزی بیشتر از یه استیکه!" ۱ می خواهید بدونید از کجام درآوردم این فلسفانه ها رو؟ امروز همین جور حسی واسه راهنمایی در مورد یه کاری رفتم پیش استادی (خاطره تعریف کردن ما رو نیگا! یه کاری/ یه...
-
تکذیبِ تکذیبیه
چهارشنبه 16 آبان 1397 00:30
بالاخره توشه یا توش نیست؟ ببخشیییید بازم اچتباه زدم، توشه آقا، توشه. خیالتون راحت. :دی .:. می فرمایند اشاره کن که مربوط به پست قبلی است. اشاره می کنم. جانی دپ را گفتم عزیزانم. جانی دپ.
-
تکذیب جنایات گریندلوالد
سهشنبه 15 آبان 1397 22:00
خب ببخشید، فکر کنم چرت و پرت اطلاع رسانی کردم! حالا حس می کنم پست های مناسبتی م رو اسکیپ می کنید ها ولی باید اطلاع رسانی کنم. جانی دپ توش نیست. توی قسمت سومش هست که اونم تازه دارن فیلمنامه نویسی ش می کنن. جانی دپ، ستارهی این روزهای دنیای جادویی رولینگ که در مجموعه فیلمهای «جانوران شگفت انگیز» در نقش گلرت گریندلوالد...
-
جیبِ سُس ها
سهشنبه 15 آبان 1397 08:52
وای بچه ها دو سه روزه یک بسته سس سالاد فرانسوی ترکیده توی جیب جلویی کوله م . اولین باری که فهمیدم شب بود، دست کردم تو کیفم کلید بردارم، دیدم وووو دستم لزج شد. رفتم زیر نور چراغ خیابون دیدم دستم سفییید شده، تا پنج دقیقه داشتم فکر می کردم چرا سفید من که غلط گیر ندارم! بعدش که فهمیدم سُسه، تنها کاری که کردم این بود که...
-
چرا آینه ی دو طرفه شکسته بود؟
دوشنبه 14 آبان 1397 00:50
خب فکر کنم جوابشو بالاخره پیدا کردم، می گن چون هری بعد مرگ سیریوس زد شیکوندش وقتی دید جوابگو نیست واسه ارتباط، یه سری ها هم می گن به علت اینکه کف صندوقش بود و خود به خود شکست. اولی قشنگ تره؛ ولی دومی راسته طبق: "Harry remained quite still for a moment, then hurled the mirror back into the truck where it...
-
فینال باشگاه های آسیا ۲۰۱۸ - بازی رفت
شنبه 12 آبان 1397 09:43
یعنی منم که پرسپولیسی نیستم نشستم خونه بازیو ببینم. اون وقت دوستای به اصطلاح پرسپولیسی م پاشدن رفتن دانشگاه به خاطر حضور غیاب. :))) می بینی؟ شما آدما طرفداری ها و دوست داشتن هاتون در همین حده. کاملا چرتکه اندازاننده و خودخواهانه و حساب شده. به نظرم اسم خودتو دیگه پرسپولیسی نذار حاجی! تو که دلت تاب نمی آره یه غیبت...
-
دوره ی نوجوانی ها
جمعه 11 آبان 1397 00:48
+ یک سوال از فرار از زندان دارم! البته می تونه ناشی از این باشه که هیچ وقت خدا کامل و با دقت این سریال رو تماشا نکردم، ولی هر کی فصل یکشو دیده منو توجیه کنه... اینا یه مشت زندانی قوی هیکل نیرومند زنجیری اند که برای فرار از زندان از اون همه مانع رد شدند، و حالا مایکل این وسط نیاز داره به سارا تا که در اتاق کارش رو باز...
-
مینی گیم هالوین
چهارشنبه 9 آبان 1397 14:36
عرضم به حضور انور خواننده های گرامی، مینی گیم هالوین جدیدی که گوگل زده رو دیدین؟ آه و فغان های عمیق اگه ندیدید. برین بازی کنید تا هالوین تموم نشده و برش نداشتن، شدیدا ادیکتیوه. من دیگه تو فکر اینم کم کم روم بزنم دعوت کنم بقیه رو. هالوینتون هم مبارک. بووووو! + حواس جمع. فیلتر شکن بزنید، تا حالا خودم با آی پی فرانسه...
-
احساس شماره ی یک
دوشنبه 7 آبان 1397 00:35
دقت کردی چقد من جدیدا دارم بخش های جدید به کاربری وبلاگ اضافه می کنم؟ مثل یه گیاهه که دارم خیره سرانه هر برگشو قلمه می زنم و فرو می کنم تو خاک. اون قدر زیاد که خودم هم یادم می ره. خلاصه متنفر نشید تا ببینم چی می شه کرد با ایده های اخیرم. این بخش هم به نظر پتانسیل بالایی داره تا که بخش محبوب وبلاگ بشه. مخصوصا واسه...
-
یعهعهعهعههعهههه
یکشنبه 6 آبان 1397 20:58
هااااااااعی رئالیا رسما بمیرم واسه اون دل ریش شده تون، حالا فهمیدین که کیش کیش، بادبان ها پایین، پیش به سمت یووه؟ آخخخخخخخ چققدددددددر کیف داد. تا ذره ی آخر جیگرم حال اومد. راستی شما هنوزم تو شادی برد پرسپولیس موندی؟ اینو بچسب آقاااا. کانال عوض شدهههه. نمی خوایید بریزید تو خیابون راستی؟ # چه قدر بادکنک زردا رو دوست...
-
سوشال فوبیا
یکشنبه 6 آبان 1397 17:38
بهشون گفتم بچه ها می خوام یه رازی رو باهاتون در میون بذارم، من الآن دارم یکی از اولین های زندگی مو کنارتون تجربه می کنم... گفتن هل یعح چی چی شده بگو بگوووو... گفتم من تا حالا جرئت نکرده بودم این تیکه از دانشگاه رو بیام! بعد چار سال اولین باره اومدم. یک آن مخ همه شون پاچیده شد به دیوار. هی گفتن بروووووو. - مسلمووووون،...
-
فردا هشت صبح
یکشنبه 6 آبان 1397 01:07
کار به کجا رسیده که برگشتم می گم راستی فردا هشت صبح حواست باشه یه وخ من... اصلا نمی ذاره حرفم تموم شه، برگشته می گه: بگیر برا خودت بخواب بابا. هشت صبح چیه. شنیدن همچین جمله ای اونم از یه مادر، خود بهشته. خودشه، طبقه ی هفتمش، اتاق هفتمش! ولی یک آن موندم تباه ترین فرد این مکالمه کی بود. هیچ وقت یادم نمی ره اینجا چه قدر...
-
ترفند جدید تبلیغات
سهشنبه 1 آبان 1397 22:48
برام اس ام اس اومده :"سلام! خوبی؟" ذوق زده بازش کردم گفتم یکی از دوستای قدیمی م حالم رو پرسیده حتما ! ادامه ش نوشته شده بود: "کاشت مو، ابرو، تضمینی..." آره دیگه، این سه خط خودش یکی از اثرگذار ترین و در جا خشک کننده ترین داستان کوتاه های معاصر قرن بود. آخرش یه روز می آد که ما هم کچل می شیم، چرا...
-
شیخ ما هنگام گزارش گری فرمود
سهشنبه 1 آبان 1397 20:04
"پیرم نمی شه لامصب این ژاوی." و می فرمایم: حالا نیس که تو خودت خیلی پیر می شی!! چه معنی داره یکی از رول مدل هام به اون یکی اینجوری تیکه بپرونه. دوست باشید با هم. هیچ کدومتون پیر نشید عزیزانم. پیر شدن جیزه. عخه. تفیه. خره. پیر نشید. حالا پرسپولیس ببره یا ببازه؟ من به ایزوفاگوس می گم عب نداره حالا، بذار ببره...
-
ببخشید استاد
سهشنبه 1 آبان 1397 17:23
ناراحتم، یکی از دوستام با استادمون بد حرف زد، استاد هم به خودش گرفت. بد حرف زدن منظور تند حرف زدن یا حتی رکیک حرف زدن نیست. به قول خودش رک حرف زدن بیشتر. حالا اصلشو نمی گم چون نه در کلام نمی گنجه، نه موضوع بحث هست. ولی واسه اینکه یه دید بدم بهتون، شما مثلا فرض کن سر مسائل مالی. حرف زدن از مسائل مالی همیشه با هرکسم که...
-
آخیش
یکشنبه 29 مهر 1397 23:35
یادتونه تو یه پست می گفتم زندگی م کلیاتش اکی و حتی سوپر اکیه ولی جزئیاتش بندری می زنه و همونه که داره می خورتم؟ مثل لیوان آب هایی که عشقم می کشه وسط خونه ول باشن ولی متاسفانه هی شوت می شن و فرش ها گله به گله خیس می شه. خلاصه آره آقا، امشب یکی از همون جزئیات رو با دست خودم جا انداختم و تق صدا داد و دیگه مطمئنم ازین...
-
رویای سکنجبین _۱
یکشنبه 29 مهر 1397 13:59
# معرفی نامه: فهمیدم هش تگ چیش کنم! هش تگ یه سری دیالوگ ها (شایدم مونولوگ ها)ی درونی/برونی که شما نخواهید فهمید که بین کی و کی رد و بدل شده، شاید هر دو نفرش خودم باشم. شاید هیچ کدومش من نباشم و صرفا شنونده و نظاره گر بوده باشم. شاید واقعنی اتفاق افتاده باشه، شاید صرفا ساخته و پرداخته ی ذهن مریض نویسنده باشه. ولی نقلش...
-
دوستی خاله خرسه
یکشنبه 29 مهر 1397 11:37
رفته بودم پلنگ بازی و غذا دادن به گربه ها، آقا یکی شون هیجان زده شد اومد جلو تو دست و پام که غذای بیشتری طلب کنه، من حواسم به یک گربه ی دیگه بود و داشتم به سمت دیگری حرکت می کردم، پای گربه ای که هیجان زده اومد بود جلو رو لگد کردم! آخخخخ یک جیغی کشید حیوونکی، حالم خرابه، تمام مو های بدنم هنوز سیخه، کاش من بمیرم. خیلی...
-
شفا می ده
یکشنبه 29 مهر 1397 03:36
من نشستم دارم با دست ماست می خورم. به همین سوی چراغ خاموش! آره آی نو! پزشک خیلی خیلی خوبی می شم. چون صرفا چیزایی رو که رو خودم امتحان کردم و جواب داده، نسخه می کنم واسه مریضا. از همین الآن روزی رو به چشم می بینم که نشستم تو مطبم، این قدر کارم گرفته که همه دم درب صف کشیدن و من خیلی شیک نسخه می کنم: "یک کاسه ماست...