# معرفی نامه: فهمیدم هش تگ چیش کنم! هش تگ یه سری دیالوگ ها (شایدم مونولوگ ها)ی درونی/برونی که شما نخواهید فهمید که بین کی و کی رد و بدل شده، شاید هر دو نفرش خودم باشم. شاید هیچ کدومش من نباشم و صرفا شنونده و نظاره گر بوده باشم. شاید واقعنی اتفاق افتاده باشه، شاید صرفا ساخته و پرداخته ی ذهن مریض نویسنده باشه. ولی نقلش خالی از لطف نیست.
درواقع دیالوگ ماندگار فیلم باید بشن اینا،
همونایی که تو گود ریدز و ویکی کوتو، شر (شیر که بنویسم با مایع سفید و جنگل و اینا قاطی می کنید لاطی شو نوشتم) می کنن ملت.
ولی چون فعلا من یه میل (ارد) ندارم که برم شروع کنم فیلم خودمو بسازم و بعدش بره تو ویکی کوتو یا گود ریدز، اینجا جمعشون می کنیم تا بعدا ببینیم چی می کنیم باش. علی الحساب تا کپی رایت نخورده مجازید لذت ببرید!
و اگه یادتون می آد وبلاگ قبلا همچین بخشی داشته بگید ادغام کنم. حافظه م شدیدا ضعیفه تو این موارد و دقت نمی کنم و رسما دیگه نمی دونم چی نوشتم این رو و چی ننوشتم.
-----------
Ep one:
- چی شد که اینقدر با رفیق فابات عوضی شدی؟
- اجازه آقای قاضی؟ هورمونام زد بالا عاشق شدم!
کاف_کاف یا همچون چیزی نبود؟؟
ما واقعا ٢١ سالمونه؟؟:-///باید هشتاد ساله ای چیزی باشیم واقعا:d چه وضع حافظه اس اخه.
حافظه ت که درست کار می کنه. ولی کاف کاف کوتیشن های شخص شخیص خودم بود فقط. تو اتوبیوگرافی م می نویسن بعدا...
منتها اینا دیالوگن بیشتر.
من که از همون خردسالی حس هشتاد ساله ها رو داشتم همیشه، حالا عوارضشم بروز کنه غم نداریم هشتاد ساله ی واقعی می شیم. :دی