-
اثر لیدن فراست
دوشنبه 22 دی 1399 02:13
شاید براتون جالب باشه دونستن راز ساده ی پشت خیلی از شعبده بازی ها، مثلا اون شعبده باز هایی که دستشون رو توی اتیش یا سرب مذاب می کنند یا روی ذغال داغ راه می روند یا ... این ها از یه پدیده ی فیزیکی ساده نشات می گیره که البته منم خیلی وقت بود فراموشش کرده بودم و امروز بعد مدت ها دوباره بهم یاداوری شد. این اثر بیان می کنه...
-
نان تنوری داغ برای روز برفی
شنبه 20 دی 1399 14:33
تا که همین قدر که این دو تا همو وارسی می کنند، خالصانه و بی شیله پیله هم دیگه رو دوست داشته باشیم. یادگیری از سایر گونه ها! رسما باعث خجالت و شرم همو ساپینس ساپینس ها. + برای روز هایی که نیستم.. + هر وقت دلتون گرفت، بدونید اگه من کنارتون بودم فوری این کلیپ رو باز می کردم و می گفتم: بیا اینو ببینیم، دو دقیقه بی خیال...
-
PEP TALK
شنبه 13 دی 1399 23:23
با یکی از دوستای به شدت با دین و ایمونم صحبت می کردم، (بله من همچین ادمی ام، از طبقه ی هفت جهنم پا شدم اومدم ولی با فرشته ها هم زیاد می پلکم کلا از همه تباری دوست و رفیق دارم نمی دونم چرا اونا هم کاریم ندارند احتمالا چون بی ازارم و ابراز عقیده نمی کنم) خلاصه اقا تبادل استرس زندگانی می نمودیم، رشته اش هم مثل ما نیست...
-
2021
پنجشنبه 11 دی 1399 23:59
ولی از نظر بصری و عددی و سبک زندگی، لازم می دونم خاطر نشان کنم که 2020 رو بسیار رویایی و زیبا و جادویی یافتم. خیلی عدد رند و خاص و قشنگیه لامصب. و امسال هر بار که من در سیستم میلادی داشتم روی عدد ها تفکر می کردم، روزی نبود که از این زیبایی یاد نکرده باشم. هر بار کلی مشعوف می شدم وقتی به این عدد فکر می کردم و به این...
-
با سه میلیارد و هفتصد و پنجاه میلیون
پنجشنبه 11 دی 1399 22:56
حاضرید آدم بکشید؟! پ.ن. یه داستانم بگم شاخ و برگاتون بریزه. منشی مامانم، فامیل دورش. پسر بیست ساله، رفته دنبال کار، برنگشته خونه. سه روز بعد زنگ زدند گفتند گروگان گرفتیمش، یا سیصد میلیون پول بدید یا می کشیمش. زنگ زدند پلیس. آدم ربا ها فهمیدند پلیس فهمیده. ترک مکان کردند. الانم ده روز بعده و جسد پسره از توی بیابون پیدا...
-
به خاطر تمام مینی گیم ها و چت های دوران نوجوونی و سی دی های ۱۰۰۰ بازی در یک دیسک
پنجشنبه 11 دی 1399 13:43
ای ادوب فلش، تو را سپاس. ای آغاز بی پایان، ای وجود بی کران، تو را سپاس. ای والا مقام، ای فراتر از کلام، تو را سپاس. ای که همچون باران بر کویر خشک اینترنت های دایال آپ می باریدی، سپاست می گویم. حال انکه تو فقط یک سال از من بزرگ تری ولی چنان استاد کاراته کاری با دان ششم، احترامت می گذارم. تو را به اندازه ی تمام مهربانی...
-
پایان نامه - اپیزود صفر - رقصی چنین لبه ی پشت بامم ارزوست
دوشنبه 8 دی 1399 20:56
اقا بیایید منو دریابید من واقعا دارم تو ایران تلف می شم! در باب پایان نامه، به یکی از اساتید می گم من از عنفوان جوانی به فضا علاقه داشتم و فکر می کنم الان که دارم پزشک می شوم دوست دارم پایان نامه ای در زمینه ی پزشکی در فضا بردارم که اصلا هم کار نشده و زمینه ی کاملا سفیدیه. گفت به نظرت تو ایران خریدار داره جوجو؟ گفتم...
-
کریسمس vs عید
جمعه 5 دی 1399 01:49
ولی هر کاری کنید، من واقعا کریسمس و احساس این چند روزه ی کریسمسی رو دوست دارم. عید خودمون انگاری خیلی وقته که دیگه عید نیست... اون حس قلقلک ته دل رو ندارم نسبت بهش. اصلا حتی بگم گاهی حس بدی هم دارم ته دلم به عید. چون خیلی عادی شده و انگار ابهتش شکسته و ریخته زمین. ولی حسی که درخت های کریسمس و لباس های پاپانوئلی گوزن...
-
برف می اد؟ می اد.
چهارشنبه 3 دی 1399 23:32
امشب سوم دی ماه است. به رسم هر سالمان، دستم را بگیرید، تا با هم بخوانیم: برف نو، برف نو، سلام، سلام! بنشین! خوش نشسته ای بر بام. پاکی آوردی - ای امید سپید!- همه آلودگی ست این ایام. راه شومی ست می زند مطرب تلخ واری ست می چکد در جام.. اشک واری ست می کشد لبخند.. ننگ واری ست می تراشد نام.. شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،...
-
نگاه کن
چهارشنبه 3 دی 1399 05:11
نگاه کن؟ من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم... نگاه کن؟! که موم شب به راه ما چگونه قطره قطره اب می شود صراحی سیاه دیدگان من به لای لای گرم تو لبالب از شراب خواب می شود به روی گاهوار های شعر من نگاه کن! تو می دمی و ... پ.ن. واقعا حس ستاره چین برکه های شب رو...
-
اخرین یلدای قرن
یکشنبه 30 آذر 1399 22:32
اخرین شب چله ی قرن همه ی همه ی همه تون خعلی خعلی خعلی مبارک!!!! دلتون همیشه شاد. پر از نور باشید تک تک تون، مثل کرم های شب تاب عکس بالا که خیلی دوستش دارم، عکس غاری به نام Waitomo Glowworms Caves در نیوزلند. غار کرم های شب تاب. مثل همینا بدرخشیم و بدرخشید و بدرخشند. پ.ن. سال اولی که دور بودم از تهران واسه شب چله، یادم...
-
اب بندی
یکشنبه 30 آذر 1399 00:39
امتحانم که گند زدیم. دو تا رفیق تقلب جور کردم یکی از یکی خفن تر ولی به سوال که می رسید مثل بز هم دیگر رو نگاه می کردیم نمی فهمیدیم عکس کجای بچه است. یه عکس بود من می گفتم مقعده یکی می گفت ستون فقراتشه اون یکی می گفت جمع کنید بابا نافه! اموزش مجازی از این بهتر در نمی آید از داخلش. ولی من بازم به ماکس شدن امید دارم دو...
-
کاری ندارم
شنبه 29 آذر 1399 03:35
فقط اومدم فاتحه ی خودمو بخونم و برم. صدق الله علی العظیم. پیس پیس. پ.ن. واقعا زیبا نیست؟ بنده همیشه با هدف گذاری "من ماکس کلاس می شم و این باااار دیگه پوز همه رو می زنم" پا به عرصه می نهم ولی شب اخر فقط دارم حرص می زنم و دعای کمیل می خونم که به مخ نیفتم. یه قانون بود می گفت بزرگ هدف گذاری کنید که به یکی دو...
-
زمزمه ی مرگ، در گوش زم
شنبه 22 آذر 1399 22:58
فکر نکنید درباره اش هیچی نمی نویسم یعنی چیزی نشده یا برام مهم نیست! خشک شدم به واقع که حرفی نزدم تا الان. هنوز دارم هضم می کنم قتل روح الله زم رو. هیچ آن لاین نیستم این روز ها. ظهر که از بیمارستان برگشتم، ایزوفاگوس بهم گفت. و حتی دلم نمی خواهد تاییدیه خبر یا پست های مرتبط را ببینم. به جاش لازانیا خوردم، نوشابه ها...
-
کرمت پیدا نشد؟ - اپیزود دو ممیز نود و نه صدم
شنبه 22 آذر 1399 00:21
چهار روز اخیرم رو سوزوندم کامل. نشستم کنار و اندورفین های طبیعی بدنم رو صدا کردم و گوشه ای منتظر شدم ببینم چه طور عمل می کنند. یه دیالوگ بود از فیلمی یادم هست، می گفت خستگی ها قطعا مقدمه ی شروع ها هستند. امیدوارم امیدوارم واقعا منظورش من بوده باشم چون امروز فقط از دست بقیه تو گوشه گوشه هایی از خونه که برای خودم لونه...
-
کرم گم شده!! - اپیزود دو و نیم
پنجشنبه 20 آذر 1399 06:26
و کماکان به درد دیشبم دچارم. درد بی دردی. حالم خوش نیست. زندگی سخته. زندگی.. واقعا.. سخته. یکی از فامیل های دور پدرم بر اثر کرونا رو به مرگه، شب زنگ زده بودیم با دخترش هم دردی کنیم. و من واقعا از قوی بودن دخترش حظ بردم. تو فاز انکار نبود ها، کاملا حقیقت رو پذیرفته بود. منطقی.. آجر به آجر. که اگه موند که موند اگه هم...
-
کرمت پیدا شد؟ - اپیزود دوم
چهارشنبه 19 آذر 1399 23:33
"پاشو نگاه کن ببین شاید کرمت پیدا شده باشه." امروز با این جمله بیدار شدم، و به نتیجه رسیدم واقعا زندگی رو شبا خیلی سخت می گیرم شاید اون قدر هم سخت نباشه. راستی خبر جدید اینکه درخواست تقلب دو تا گروه از دوستام رو رد کردم، و از زمانی که به هر کدومشون گفتم نمی تونم، روح خودم افتاده در عذاب. خیلی برای خودم...
-
کرمم کو؟ - اپیزود اول
چهارشنبه 19 آذر 1399 03:34
ازون شباست، که کله و پاچه ام به هم پیوند خورده بد جور. درسته، من خودم هم فعلا درست نمی دونم معنی این اصطلاحی که از خودم ابداع کردم چی می تونه باشه. ولی اینو می دونم که شرح حس قشنگی نیست. گاهی وقتی که اینجور کله و پاچه ام به هم می خوره چشمام رو می بندم، به خودم می گم خب فرض کن مدیریت کل کهکشان زیر دستته. چی می خوای؟ چه...
-
سه آذر اهورایی
یکشنبه 16 آذر 1399 23:50
دست نوشته ی دکتر علی شریعتی درباره ی سه آذر اهورایی: «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همانجایی که بیست و دو سال پیش، «آذر» مان، در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند! این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفتهاند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافتهاند،...
-
۹۹/۹/۹
یکشنبه 9 آذر 1399 09:09
سهم من، از این تاریخ دبش تکرار نشدنی، ایناست: و و نمی خواهم سعی کنم مخصوص نه نه نود و نه یکی از آن متن های خوب و پر و پیمانم را بنویسم. چون خودتان از قبل می دانید، برای روز هایی که فکر می کنم مخصوص اند، ابدا نمی توانم. به جایش مغزم فیوز می پراند و یک در میان بندری می نوازد و روده درازی می کند و خودم هم نخواهم فهمید...
-
Carolina Reaper
جمعه 7 آذر 1399 23:03
کاش فلفل بپاشن به حلقوم همه شون تا دوباره دیگه هیچ زر زری از انتقام سخت نکنند. انتقام سخت، مردمی اند که الآن مثل برگ پاییز دونه دونه دارند جون می کنند و می ریزند زمین... یه روزی بالاخره همه می فهمند این بی شرفا انتقامو از کی و به چه نحوی گرفتند. یه روز دور... و دیر. پ.ن. عنوانم، تند ترین فلفل جهان. کلیپ خوردنش روی...
-
I'm blue
دوشنبه 3 آذر 1399 23:43
چون قطعا هیچ روزی بهتر از امروز نمی تونستم پیدا کنم براش، و از طرفی قبل مرگم، اهنگ ایرون من، باید حتما رو وبلاگم پست شده باشه. باهاش هم قه قه زدم، و هم هق هق.
-
من باب ستایش حکومت نظامی
شنبه 1 آذر 1399 21:50
از این تاریخ به مدت دو هفته ما در خانه پدر و مادر داریم!! هورا. کار دنیا رو ببین، این قدر جمع خانوادگی برای ما غریبه و دور هست که الان از حکومت نظامی ساعت نه شب خوشحالم! الان داریم به اتفاق هم لوسیمی می بینیم. دو هفته رو تمدیدش کن وزیر.
-
از اخرین برگ قرن، سراغ دفینه را بگیر
شنبه 1 آذر 1399 13:04
اخرین ماه اخرین پاییز قرن است ناتانائیل. خروس بی محلی خواب دم صبحم را از من گرفت. در تاریکی خاکستری نشسته ام و پلک می زنم. تنگ در آغوشم بگیر که زمان از لا به لای دست هامان می چکد. می بینی؟ آذر است. از صبح یک ریز باران می بارد. هزار قطره ی باران تک به تک به کانال کولر برخورد می کنند. اعتراض دارند... اعلام وجود می کنند....
-
مبارکم باشی ای تعطیلات کرونایی شیرین بیان
جمعه 30 آبان 1399 23:10
تعطیل شدیم. آخ جان.هورا. یعح. دتس ایت. پیپ پیپ هورای. کوبیدن جام ها به هم. منور. قول می دهم طی این دو هفته به قدری خر بزنم و قدر وقت بدانم که گذشته ی نه چندان حرفه ای ام جلویش زانو بزنه. (ازین فکر های ایشالا از فردا!) انصافا با پشت دست بکوب تو صورتم اگه اومدم اینجا گفتم باز درس و مشقم مانده! خسته ام ازینکه هر شب کابوس...
-
این آواز در حال پایان است، اما داستان هیچ گاه به پایان نمی رسد
جمعه 30 آبان 1399 03:36
گفته ی اود سیگما است، درست چند لحظه قبل از متلاشی شدن تننت در ابشاری از نور. "ما برای تو آواز می خوانیم، دنیا برایت اواز می خواند تا به خواب بروی." و تننت، دکتر دهم، اواز اود ها را داشت. اود ها برایش می خواندند تا دل کندن راحت تر بشود. او زیبا ترین، امن ترین، روحانی ترین و ارامش بخش ترین اواز جهان را در گوش...
-
کائنات رم کرده
پنجشنبه 29 آبان 1399 09:38
خلاصه ای از هفته ای که گذشت: یخچال سوخت، شارژر خراب شد، عینک شکست، قوری هم شکست، کامپیوتر هپروت بود، بند رخت یک کوه لباس شسته شده پاره شد، ساعت خوابید، باطری ماشین هم طبق معمول خوابید، درب پارکینگ خراب شد، لامپ سوخت، اینه ی اتاق ایزوفاگوس کنده شد و بچه داشت به صد قطعه ی مساوی تقسیم می شد، ناظم دو سال پیش ایزوفاگوس پای...
-
بابابزرگ سمپاد
شنبه 24 آبان 1399 14:28
الهیییییی جواد اژه ای کرونا گرفت مُرد. رواست؟ با اختلاف یکی از تکان دهنده ترین قربانی های کرونا بود برای بنده. من دلم برای شما تنگ می شود بابابزرگ. خیلی. پ.ن. چون تو بودی که ثابت کنی آخوندا اونقدر هم کثافت نیستند و در میان خار ها هم می توان یک یاس بود.
-
اعتراف به گذشته
شنبه 24 آبان 1399 12:02
می خوام یه اعترافی کنم. من نیمه ی دوم شهریور و مهر و آبان پارسال حالم خوب نبود. جسما. و روحا. در هر زمینه ای که به عقلت برسه و فکرشو کنی. تباه بودم. وضع جامعه هم از شانس خوش، تباه تر از من بود. همون دو و نیم ماه شد ماشه ی احساس الانم که فقط دوست دارم در خانه باشم و عاشق کرونا شدم. چون به اندازه ی سه چهار سال انرژی...
-
گردان گردان برای ابان، کرونا را مردم کنترل کنند
شنبه 24 آبان 1399 10:41
اوووف بیا ببین چه خبره کیلو کیلو نیروی ضد شورش ریختند اینجا از ترس. بزدل های بزدل. من موندم، واقعا موندم کرونا اونایی رو که واقعا لازمه نمی گیره!