-
بیمارستان دوباره .. گذشتن و رفتن پیوسته
شنبه 23 مرداد 1400 11:13
دیشب حالم بد شد. دوباره برگشتم بیمارستان. تنگی نفس شدید داشتم. درست مثل قبل از عمل، با این تفاوت که اون زمان قلبم شروع می کرد تاکی کارد شدن تا این تنگ نفس جبران بشه، ولی حالا که عمل شده، این مکانیسم قلب از دست رفته. پس من به مدت دو ساعت تمام گویی وزنه ی پرس گذاشتند روی قفسه ی سینه ام و می گویند زیرش نفس بکش. و قلبم هم...
-
Open my heart, see the jungles and skies I've hidden beneath
پنجشنبه 21 مرداد 1400 12:22
من خوبم! یس. مقادیر زیادی درد در کشاله های ران هر دو پاهام دارم، فقط مثل لک لک می توانم راه برم، و هیچ حالتی نمی تونم باقی بمانم چون دردش کلافه کننده است، ولی اونقدری خوبم که بتونم اینجا پست بگذارم. دیروز رو کلا خواب بودم، خواب القا شده در اثر میدازولام. *_* ها اینم خواستم بگم صرف وجود مجازی شما دوستانم، ده هزار مرتبه...
-
Let's open the dragon
چهارشنبه 20 مرداد 1400 05:09
تنها نکته ای من رو اروم می کنه اینه که تا قبل از شروع مورنینگ امروز، دیگه همه چیز تمام شده و من یا زنده ام یا مرده و دقیقا اون زمانی که مگوریوم داره از زیر عینکش به مورنینگ شونده نگاه می کنه و سوال می پرسه، منم با احتمال خوبی کارم تمام شده. ادرس اینجا و رمزش رو می گذارم تو نوت تبلت اگه اشتباهی av نود رو زدن، مادری کسی...
-
بگذار تا بگرییم
یکشنبه 17 مرداد 1400 18:09
مسی عزیزم تنهایی چرا، بیا با هم گریه کنیم. باز حداقل تو گریه می کنی یه کنفرانس خبری برات می ایستند و تمام قد برات دست می زنن تا اشکات بند بیاد. منم بابام دیشب از خواب بیدارم کرد گفت چرا تو خواب ناله می کنی. آره.
-
PCR
شنبه 16 مرداد 1400 21:56
امروز تست پی سی آر دادم برای اولین بار. با هزینه ی گزاف گفتم اومد خونه. دوست نداشتم تو بیمارستان خودم جایی که همیشه اونور میز دارم نسخه می گذارم این بار به عنوان مریض برم تست کرونا بدم و اعصابم می ریخت به هم ضمن اینکه واقعا جرئتم نمی ره ماسکم رو دربیارم تو اون فضا! بعد هی خانومه همسایه مون این وسط منو دیده بود می...
-
ایران فدای اشک و خنده ی تو
جمعه 15 مرداد 1400 00:23
ارشا اقدسی مُرد؟ شوخی نکنید با من. جدی می گم ازین شوخیا نکنید با من.
-
بیست بیست بیست باباش خونه نیست رفته انگلیس
چهارشنبه 13 مرداد 1400 11:11
پس از مجاهدت های فراوان نمره ام بیست شد! این اتفاق میمون و مبارک اخیرا جزو معدود تلاش هایی بوده که با کله تو دیوار نخورده و موفقیت امیز بوده و به حقم رسیدم. افتخار می کنم به خودم بابت صبوری و بزرگ منشی و تلاش بی همتام و هم زمان تشکر می کنم از خوانندگان عزیزم همه اوریتینگیا که در پله پله ی این موفقیت همراه و همپای من...
-
شخمی
جمعه 8 مرداد 1400 01:27
و گاهی اینقدر حال و احوالم شخمیه که حتی نمی رسم به کامنتای وبلاگ محبوبم جواب بدم... اینجا جای بسیار مورد علاقه ایه. ولی گاهی اینقدر سر تا پام پر ز گره است که فقط می ام چرت و پرت بارش می کنم و می رم بدون اینکه بتونم با دوستام حرف بزنم. نمی رسم حتی به ژ اونقدری که دلم می خواد توجه کنم.. نمی رسم حتی درس بخوانم. باورتون...
-
نمک بپاش برادر، این گوشت نمکینش لذید تر است
چهارشنبه 6 مرداد 1400 18:38
کوویدم بالاخره یه روز می گذره و تموم می شه می ره پی کارش! نمی دونم اون روز چه قدر نزدیکه، ولی بعدش ما می مونیم و همکارامون. کسایی که خوب طینت و سرشت خودشون رو نشون دادند. نرفتند بالای سر مریض چون جون خودشون رو بیشتر دوست داشتند. مریض های کووید رو انداختن به دوستاشون با خیال اینکه زرنگند و فکر کردند عجب بردی کردند با...
-
رواست
سهشنبه 5 مرداد 1400 14:11
امروز کلا روز گندی برای من بود یادتونه گفتم تکلیف گروهی داشتیم و تا پنج صبح بیدار بودم در حالی که دوستم ول کرد رفت خوابید؟ و دوباره دو روز بعدش هم یک تکلیف داشتیم که شبانه باید تحویل می دادیم، تا شش هفت صبح بیدار بودیم و دوستم وسطش خسته شد گفت من رفتم داره بیمارستانمون دیر میشه، تا همین جا بسه بفرستش و پا شد رفت...
-
برایت اهنگ های حماسی شان را نمی گذارند، تو بیش از همیشه بر طبل شادانه بکوب
یکشنبه 3 مرداد 1400 06:02
کیمیا ی علیزاده، تو متوجه نیستی، این یک پیروزی ساده نبود، یک تو دهنی محکم بود به سر تا پای آخوندیت! تو پایت را امروز در دهان مفتگوی خیلی ها کوبیدی. خسته نباشی قهرمان. که نه تنها من به وقتش بهترین وطن فروشم، که گزارش گران تلویزیون ملی ایران لاشی تر از آن هستند که فکرش را کنید. به گزارش گران تلویزیون ملی کشورم بفهمانید،...
-
چگونه اصغر فرهادی باشیم؟
یکشنبه 3 مرداد 1400 01:56
یکی به نعل بکوبید یکی به میخ! پ.ن. چه می کنه حذف قانون برگ سبز سربازی از رزیدنتی. خداییش من دیشب پست می گذاشتم روحم هم خبر نداشت. نگو با رئیس سنجش تله پاتی کرده بودم! مهندسمون هم که رفت پادگان، فعلا برش گردوندند و ما خوشحال شدیم. پ.ن. ساعت چهار صبح (پنج و نیم صبح) نبرد کیمیا علیزاده است با یک بانوی ایرانی تو المپیک ....
-
سربازی خر است
شنبه 2 مرداد 1400 01:35
گفتم زشت نباشه یکی ازین پست ها نداشته باشم! خب اخه به نظرم اونقدری خر است و ابن خر بودنش اونقدری بدیهیه که دیگه نیازی نیست مستقیم ازش نوشت، ولی انصافا هربار شب یا هفته ی قبل اعزام یه ادم نزدیک یا دوستام، من از خودشون حالم خراب تر می شه. اینم یه کوفته دیگه تو کشور ما. کوفت تو کوفته اینجا کلا. اینبار با موردی طرفیم که...
-
مزرعه ی پرورش کرم های سبز
جمعه 1 مرداد 1400 09:41
خداوکیلی خلاقیتی که در خواب های من موج می زنه رو در خواب هیچ ادمیزادی اقلا رو ایران نمی تونید پیدا کنید. می دونید دیشب تا همین چند دقیقه پیش چی خواب می دیدم؟ مثل بچگی هام مزرعه ی پرورش کرم راه انداخته بودم. *-* کرم های سبز. بعد سر تا سر خونه دنبال کرم ها می گشتم چک کنم بزرگ شده باشند و گرسنه شون نباشه و مهم تر اینکه...
-
چون دلم براشون تنگ می شه
جمعه 1 مرداد 1400 00:28
تا همین الان جلسه داشتیم، و گاهی که سعی می کنم جلو بزنم اینده رو نگاه کنم، با خودم فکر می کنم من بدون دانشگاه و کار و درس و پروژه هام دقیقا چیم؟ هیچی. اینا رو از من بگیری، هویتم بر باده. هیچ نیستم. به خدا عاشق این جلسه های نصف شبم، که همه چت می زنن خون به مغزشون نمی رسه شام نخوردن شش ساعته داریم فک می زنیم همه دنبال...
-
از نظر اقتثادی
پنجشنبه 31 تیر 1400 01:19
از نظر روحی نیاز دارم جای اون دوستم می بودم که دوم دبیرستان با هزینه ی شخصی رفت مسابقات روباتیک مکزیک، توی مکزیک گوشی ایفونش رو زدن، موقعی که برگشت خانواده اش با یک ایفون جدید اخرین مد روز توی فرودگاه اومدن استقبالش با اینکه توی مسابقه هم باخت، ولی متاسفانه جای خودمم، جای کسی که اول دبستان که بود موقع دویدن توی زنگ...
-
Qu'ils mangent de la brioche
چهارشنبه 30 تیر 1400 17:07
یا: "خب بروند شیرینی بخورند!!!" جمله ی بالا نقل قولی منتسب به ماری آنتوانت است. واپسین ملکه پیش از انقلاب کبیر فرانسه. یک بانوی اشراف زاده، ولخرج و خوشگذران که از روند جامعه آگاهی چندانی نداشت. در اکتبر سال 1789 میلادی، زنان فقیر پاریس به سوی کاخ سلطنتی ورسای حرکت کردند تا لوئی شانزدهم را مجبور کنند که...
-
آب... زمین... ناموس...
چهارشنبه 30 تیر 1400 02:07
ببین خداوکیل خوشحالم که یه جوری داریم تو بیمارستان داخل کرونا دست و پا و کله ملق می زنیم که کلا فرصت نمیشه خبر ها رو دنبال کنیم و عمیق بشیم رو این قضیه. اینم می آد می گذره، قتل عام میشه، می ره، شما نهایت سه ماه دیگه یادتون می ره، ما می مونیم و افسردگی مون. فکر نکنم تو این برهه که الان اکثرا افسرده اید نوبت من باشه برم...
-
He died.
دوشنبه 28 تیر 1400 01:53
When King Lear dies in Act V, do you know what Shakespeare has written? He’s written “He dies.” That’s all, nothing more. No fanfare, no metaphor, no brilliant final words. The culmination of the most influential work of dramatic literature is “He dies.” It takes Shakespeare, a genius, to come up with “He dies.” And...
-
دلدادگی به وقت تیر
یکشنبه 27 تیر 1400 01:53
فکر کنم دیگه از اطرافیان کسی نمونده باشه که براش ده هزار ساعت درباره ی مگوریوم سخن رانی نکرده باشم. قبلا ها مراعات بیشتری می کردم، موضوعی که بیرون از وبلاگ برام نمود دلشت رو زیاد اینجا پر رنگ نمی کردم که احیانا یک درصد شناسایی نشم با توجه به رفتار محیط بیرونم، ولی الان کلا و رسما دیگه رد دادم، بیست و چهار ساعت، اینجا...
-
انتخابات ن.پ.
جمعه 25 تیر 1400 15:56
این اخرین انتخاباتیه که من افیشالی نمی تونم رای بدم. :))) واقعا نمی دونم با این شتر فارغ التحصیلی که سر راهم خوابیده گریه کنم یا بخندم. مگوریوم از رزیدنتمون می پرسید، به نظرت شماره نظام بچه ها (به من اشاره کرد) به دویست هزار می رسه؟ من چهره ام رو در هم کشیدم که، نه تو رو خدا استاد کاش نرسه چون اونا می شن یه نسل دیگه...
-
Spont
پنجشنبه 24 تیر 1400 20:37
یه مریضمون هست که پست کویده و مدت زیادی هست بستریه و رو به بهبودیه... ریه هاش ولی هنوز ناز دارند و لوس بازی در می ارند. می خواهیم کم کم از ونتیلاتور جداش کنیم. این پروسه ی جدا کردن از ونتیلاتور یکی از زیبا ترین روند هایی هست که میشه در بیمارستان به تماشا نشست. اخ. چند وقت پیش استاد چشمکی به من زد و گفت: ببینیم خودش...
-
از استاد دکتر مگوریوم می نویسم، که زندگی این روز های من است
پنجشنبه 24 تیر 1400 00:26
خب. بله. من کماکان خوشحالم. به طرز غیر قابل تصوری حالم کنار این آدم خوشه و توانم بالا رفته. صبح ها واقعا نمی فهمم با چه شوقی از خواب بیدار می شم! دوستش دارم. واقعا دوستش دارم. از عمق جان و قلبم دوستش دارم. و خب یکی از معدود بارهایی هست که طرف مقابلم دقیقا مدل خودم منو دوست داره. می دونی یه جوریه که انگار خیلی زبانمون...
-
شیدایی شبانه
دوشنبه 21 تیر 1400 03:54
رفتم از لای یه خروار جزوه ی خاک گرفته ی قدیمی جزوه های سه سال پیش همین استاد تو فیزیوپاتو پیدا کردم از تو کارتن و هارد کشیدم بیرون این وقت شب نشستم به خوندن :)))) و دعا می کنم تموم نشه! که اگه فردا ازم چیزی پرسید، بلد باشم. استادا هم معمولا یک سری حرف تکراری می گند... یعنی کلاس یه مبحثشون رو شرکت کنی بار دوم تقریبا...
-
وقتی عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن
دوشنبه 21 تیر 1400 02:36
ولی خدا وکیلی شرط می بندم در حال حاضر من حتی از تک تک ایتالیایی ها هیجان زده ترم حتی! ذوق توی چشم. قلقلک ته دل. و امید. این بلاییه که یه استاد خوب سر شاگردش می آره. و ابی هم بودن دیگه!!! هوووف.
-
این شما و این استاد جدیدم که ما را کبوترانه وفادار کرده است
دوشنبه 21 تیر 1400 02:21
دکتر ماگوریوم. یا به عبارتی "وقتی می گم من لا به لای رمان و کارتون و فانتزی زندگی می کنم، دقیقا از چی حرف می زنم!" البته هیشکی قبول نداره که استاد، شبیه داستین هافمن توی فیلم اسباب بازی فروشی آقای ماگوریوم هست. ولی به چشم من خودشه، البته بیست سالی جوون تر، یکم طاس تر، با ابروهای منظم تر و یکم بور تر. از نظر...
-
چگونه در سه روز یک اینتنسیویست را تور کردم؟
یکشنبه 20 تیر 1400 15:35
یا به عبارتی وقتی جینگی دل یه آی سی یو من رو بردم، بدم بردم....! فعلا تو شوک هستم خودم. ولی یادتونه می گفتم می خوام برگردم بخش قبلی و از مرخصی ها خوشحال بودم؟ منتفیه همه اش! یه جوری اهلی ام کرده که هر روز مرخصی هام رو هم پا می شم می رم بیمارستان. و البته منم اهلی اش کردم... در عرض سه روز عشق آمد همه ی معادله ها ریخت...
-
اگه یه آدمو بکشید، بعدش چه جور به زندگی تون ادامه می دید؟
جمعه 18 تیر 1400 03:06
من نمی تونم. همون قدر افتضاح که پانزده سال پیش چنین روزی در bad wolf bay... کاش می شد فردا صبح که چشمام رو باز می کنم بفهمم اصلا انسان نبودم، مثلا یه روباهی چیزی بودم که داشتم خواب انسانیت می دیدم و همه ی زندگی ام یه شوخی بوده.
-
پنج و نیم گیگ
چهارشنبه 16 تیر 1400 22:24
همین الان پنج و نیم گیگ کتاب رو با خیال اینکه در جایی دیگه ذخیره دارم، شیفت دیلیت کردم! بعد رفتم دیدم در جایی دیگه ذخیره ندارم. زرشک. خاک بر سرم. پنج و نیم گیگ کتاب که طی سالیان متمادی اندوخته بودم! قلبم رگ به رگ شد. تا پنیک اتکی دیگر بدرود. پ.ن. وای. واقعا باورم نمی ره!!! اخه این چه کاری بود من کردم. بمیرم رواست. :((
-
وقتی کشیک پست کشیک از نعمات خدادادیه
یکشنبه 13 تیر 1400 18:32
می خوام مجازا یه دور همه تون رو ماچ و بغل کنم، چون فهمیدم ما دوباره به خاطر کرونا کشیک پست کشیک شدیم و این یعنی من تعطیلم و می تونم کماکان همین بخشم رو ادامه بدم و مجبور نیستم از این بخش برم. *-* جان.