اینستای پری شاد رو می بینی...
وبلاگ بنیامین رو...
با خودت می گی: سال بعد این موقع... بقیشو نمی گی... نمی تونی که بگی... هیچ ایده ای درباره ی خودت و زندگی کوفتی آیندت که بنا به قول مامان بابات قراره پشیزی هم ازت حمایت نشه و خودت نون خودت رو در بیاری هر چند که اونا روی گنج قارون نشسته باشن، نداری!
با خودت می گی : ای کاش اصلا نبودم.
آره... دقیقا همون چیزی رو می گی که مال آدم ها ترسو های جازده ست. خودتم اینو می دونی که جا زدی. ترسیدی شاید. ولی این اعتماد به سقف کوفتیت باز هم بت میگه: تو خفنی! خفن تر از هر کسی که می شناسی.
و هنوز هم با رفتن پیش مشاور تحصیلی مخالفی... کاری که دو روزه مامانت به خاطرش داره رو اعصابت رژه که چه عرض کنم، اسکی می ره. مگه من خنگم که برم پیش اونا؟! اصلا و ابدا... هر سلاحی که داری رو کن. من تصمیمم عوض نمی شه. خودم اون قدر خفن هستم که برانامه م رو خودم تعیین کنم. مگه چند بار زندگی می کنم که این بار رو بذارم مشاور احمق برام تصمیم بگیره؟!هـــــــــــــــــــــــــــــان؟
تمام تصمیم هات رو به چالش می کشن... می گن تو خلی که از صبح تا شب فوتبال نگاه می کنی و خودشون مثل کبک از شب تا صبح سرشونو می کنن زیر پتو می کپن! بت میگن که تو فقط به خاطر کم نیاوردن داری همه فونبال ها رو میبینی. واسه این که پز بیای من فوتبالیم... و نمی دونن واسه سرگرم کردن خودته. نمی فهمن که شاید نمی خوای با فکرای تو سرت رو به رو شی و برای همین فول تایم فوتبال میبینی. د آخه احمق! من اگه واسه پز دادن فوتبال میدیدم همه ی این 17 سال عمرم این کار رو می کردم. همه ی این 17 سال می خواستم ضایع نشم... نه فقط الان! همتون کوتاه فکرید. همتون از دم.بت برچسب میزنن که خنگی. می گن دیگه نرو ح.نت... تو که آبروت رفته... می ری بیشتر ضایع میشی،فایده ای هم برات نداره دیگه. آی هِیت دِم آل!
می رم ح.نت... البته که می رم. من به خاطر علاقه رفتم المپیاد. نه به خاطر آبرو ی شما های خاک بر سر... یا به خاطر این که بخوام به کسی ثابت کنم خنگ نیستم. هر فکری که می خوای بکن، لعنتی!
وقتی تو نت یه تسلا پیدا می کنی. بدت میاد که هر کسی جدیدا شده مثل یو... مرلین دانلود می کنی هنوز... سیزن پنج اپیزود چهار.
نصف فوش های بالا تحت تاثیر کتاب خلا موقت ه... دلم خواست بگم منم اگه بخوام می تونم هر لحظه دنیا رو به فوش بکشم. فقط نمی خوام شخصیتم رو خراب کنم. بی نهایت از فتز خوشم میاد. شاید به این خاطر که مثل من دوست داره همه چی رو تجربه کنه...