" همیشه قبل اینکه کاری رو انجام بدی، به این فکر کن که راه حل های بهتری هم وجود داره."
اینو امروز شنیدم.
لحن گوینده ش اینقدر پرصلابت و استوار بود، که دلم می خواست همون جا لاحاف رخت خواب پهن کنم، دراز بکشم، دستامو بزنم زیر متکا، چشمامو ببندم و ساعت ها به همین یه جمله ش اینقدر فکر کنم تا کم کم خوابم ببره.
راستش مدّتی بود جمله فلسفی خونم پایین افتاده بود.
Fully charged now.
هش تگ اختراع کردم: تی دی ان تی دی.
تو دو اُر نات تو دو.
To do or not to do...
نیست به قول دایی م عملیاتم هم خوبه، خوبه بیشتر فکر کنم. بش می خوره هش تگ کاربردی ای بشه.
.:. ولی دارم فکر می کنم، باید روی یه لبه ی متعادل نگهش داشت. وگرنه واقعا کی می خوای کارتو انجام بدی؟ همیشه ی خدا به این فکر کنی ک راه حل های بهتری هم وجود داره؟ خیلی از راه حل های خفن تر و بهتر، از دل راه حل های اوّلیه می زنن بیرون. این طرز فکر اگه کنترل نشه می تونه آدمو ترسو بار بیاره. اگه بیش از حد به کفش گرفته شه هم، می شی یه کلّه خر به تمام معنا.
میگه:
" تو نمی تونی با لگد، یه گونی سیب زمینی رو تبدیل کنی به یه گونی طلا."
دی شب نمی دونم به کی داشت می گفت:
" ببین مرد باش،
مرد جنسی نه.
مرد واقعی!"
طرف سیزده سالشه ها. فقط سیزده. حرفش حرفه ولی. نیچه و شریعتی و کوئیلو رو با یه انگشت گذاشت تو جیبش دو قلپ آبم روش.
# یکی از شغل هایی که اگه عرصه رو بهم باز می ذاشتن از خودم اختراع می کردم، این بود که می رفتم تو مهد کودک، دبستان و شاید هم مدرسه های راهنمایی... صامت می نشستم یه گوشه، فقط به مکالمه هاشون گوش می دادم، تو دفترچه می نوشتم، چاپ و صحافی می کردم، کتاب تحویل ملّت می دادم.
و باور کنین که می فروخت.
حتّی خیلی بیشتر از این کتاب های سخنن بزرگان و فلان.
کلّی هم مشهور می شدم به عنوان یه کار آفرین.
جدّی چرا نشد که من این شغل رو اختراع کنم؟
می گم که، بیایید یکم بچّه باشیم. ت
خب الان نیمه ی شب است. سه و نیم.
وبلاگم تا به حال 1414 عدد بازدید داشته که بسی عدد رندی ست برای من ِ رُند پرست.
اینجا می نویسد کیلگارایی در نیمه شب به امید آنکه شاید دیوانه نشود.
اصلن نمی دانم این موقع و در این برهه ی طلایی کنکور خبر مرگم اینجا چه می کنم. یادم می آید که آمده بودم نمونه سوال کنکور عمومی ریاضی سال 1387 را پرینت بگیرم. نا خود آگاه دیدم که دارم می نویسم اینجا.
راستش گله دارم. این بار از خودم. از مغزم.
می شه گفت مغز من در مهم ترین زمانی که بهش نیاز دارم داره همه چی رو پس می زنه. داره می رینه به همه چی!
دیوونه شده یحتمل.
معمولا این حالت وقتی بهم دست می ده که سعی می کنم دین و زندگی بخونم. و خب تا الان مقاومت کردم ولی دیگه نمی شه نخوندش. چون ملّت کنکوری، جماعتی اند خر خون فلذا دینی خون و دینی را باید رویایی درصد گرفت تا رتبه ای خوب آورد! و اعتراف می کنم که درصد های دینی ام تا به حال روی رنج 0 تا 100 درصد بوده اند... درصد منفی نداشتم. ولی 4 درصد داشتم. 100 درصد هم داشتم! ولی در کل میانگینش میفته رو 20 درصد. در نتیجه شروع کردیم به دینی خواندن.
و دیوانه شدیم...
وقتی شروع می کنم اون کتاب کوفتی رو دستم گرفتن، به قول غفی ، مغزم شروع می کند یک DFS گنده می زند روی زندگی ام. می رود پایین. در عمق. عمیق تر و عمیق تر! و تهش به پوچی می رسد. به تهی! و این می شود که فقط دلم می خواهد بالا بیاورم! بالا بیاورم از خودم. از زندگی ام. از هر چیزی که برمن گذشته، می گذرد و خواهد گذشت. از این که ما چقدر فانی هستیم. از این که چقدر زندگی بی هوده ست!!! چقدر همه چی پوچه! تهش همه می میرن! خیلی هنر کرده باشن بچه ای به دنیا آورده باشن به عنوان یادگاری!!!! اصلا لزوم این که من باشم را نمی فهمم!!! چرا باید وجود داشت؟! از این که اصلا نمی توانم هیچ چیز لعنتی را درک کنم متنفرم. از این که اصلا نمی فهمم زندگی واقعی ست یا خیالی. از اینکه هیچ چیز را نمی فهمم متنفرم. از اینکه اصلا آیا من واقعا انسانم؟ آیا این ها واقعی ست؟ آیا اصلا کیلگارا وجود دارد؟! یه هجده ساله ی کنکوری که بد جوری دچار عدم درک شده!!!
و این خودش باعث می شه که نتونم عین یه کنکوری باشم. و این من رو روانی می کنه که زمان می گذره و می بینم که سه ساعت تمامه روی صفحه ی اول درس کوفتی گیر کردم و عملا در جا می زنم. شاید دینی رو رد بدم جدا!!! تهش اینه که نمی خونم بقیه رو بهتر می زنم.
این افکار من رو از کنکور جدا می کنن و به خیال خودم دارم در افق های بالا می اندیشم. واقعا هم همین حس رو دارم. فکر نمی کنم در سن من کسی باشه که تا به این حد به مسائلی که من فکر می کنم فکر کرده باشه. من خیلی فکر کردم. به موضوع های احمقانه و در عین حال پیچیده. مثل سبک سهل ممتنع! یعنی در کلام ساده ست. در عمل نشدنی!!!
برای همین هم از اولش از فلسفه متنفر بودم. منی که نمی تونم با یه کتاب دین و زندگی ساده ی دبیرستان کنار بیام...
دین و زندگی ازت متنفرم!!!!
مغز گرام! از تو بیشتر!
من عصبانیم!
عصبانیم!
عصبانیم!
+با لحن جیگر بخونین.