" همیشه قبل اینکه کاری رو انجام بدی، به این فکر کن که راه حل های بهتری هم وجود داره."
اینو امروز شنیدم.
لحن گوینده ش اینقدر پرصلابت و استوار بود، که دلم می خواست همون جا لاحاف رخت خواب پهن کنم، دراز بکشم، دستامو بزنم زیر متکا، چشمامو ببندم و ساعت ها به همین یه جمله ش اینقدر فکر کنم تا کم کم خوابم ببره.
راستش مدّتی بود جمله فلسفی خونم پایین افتاده بود.
Fully charged now.
هش تگ اختراع کردم: تی دی ان تی دی.
تو دو اُر نات تو دو.
To do or not to do...
نیست به قول دایی م عملیاتم هم خوبه، خوبه بیشتر فکر کنم. بش می خوره هش تگ کاربردی ای بشه.
.:. ولی دارم فکر می کنم، باید روی یه لبه ی متعادل نگهش داشت. وگرنه واقعا کی می خوای کارتو انجام بدی؟ همیشه ی خدا به این فکر کنی ک راه حل های بهتری هم وجود داره؟ خیلی از راه حل های خفن تر و بهتر، از دل راه حل های اوّلیه می زنن بیرون. این طرز فکر اگه کنترل نشه می تونه آدمو ترسو بار بیاره. اگه بیش از حد به کفش گرفته شه هم، می شی یه کلّه خر به تمام معنا.
نوشته بود که:
خدایا،
نفسم را از من بگیر،
هم نفسم را
نَه.
باحال بود. دیدمش نا خودآگاه یه آخ کشیدم و گاز دادم و از کنارش رد شدیم.
ما جزوه هامون تو دانشگا اینجوریه که تهش یه شعر عاشقانه ای، جمله ی حکیمانه ای چیزی می نویسن فضا تلطیف شه بالا نیاریم از حجم کوفتی بودن مطالب.
ته این جزوه ای که الآن دستمه، از گاندی نوشته ک:
" شما می بایست مظهر تغییری باشید که می خواهید در جهان ببینید."
ببین مُخ ش خیلی می کشیده کاریش ندارم. لبخند تو عکساشم دوست داشتم همیشه.
دیدگاهش وسوسه کننده س خب؟ ولی می شه یه دیقه بیاد اینجا من یه چیزایی رو تو گوشش بگم ببینم تا کجا می تونه پشت دیدگاه روشن فکرانه ش رو بگیره؟
بیا گاندی بیا، اون قبرو ول کن یه دیقه بیا اینجا. حریف می طلبم.
د لامصّب من اگه یه روز بخوام مظهر اونی باشم که دلم می خواد تو جهان ببینم، اگه کشته نشم و زنده بمونم و سرم زیر آب نره توسط بقیه ی انسان ها، به دو ساعت نرسیده سر از منکرات و گشت ارشاد و کلانتری و اوین و کمیته مدافع حقوق بشر و سی آی ای و پلیس بین الملل و فدرال و اینترپل در می آرم! تهش تو آتیش کبابم می کنن، استخونامو تو اسید حل می کنن، و خاکسترمو می ریزن تو رود یانگ تسه کیانگ.
اینقدر خودم نیستم. دقیقا همین قدر.
این قدر بعضی افکارم متناقض با جامعه ی بشری شکل گرفته ی امروزیه. دقیقا همین قدر.
...
در این حد دنیایی که تو رویاهام دارم این شکلی نیس. دقیقا همین قد...
این قدر حرفت چرته، پیرمرد ترور شده ی خوش لبخند.
میگه:
" تو نمی تونی با لگد، یه گونی سیب زمینی رو تبدیل کنی به یه گونی طلا."