-
افتتاحیه ی المپیک ریو
یکشنبه 17 مرداد 1395 20:28
بله اوّل از همه که سیستم جدید و این حرفا. ^-^ همه چی خیلی خالیه و تمیز و فرز و سریع. هرچند بدم می اومد از این کار. ولی باورت می شه کیلگ؟ دسک تاپ من خالیه!!!! :{ (راستش همین الآن که خواستم هش تگ بزنم اون پایین خیلی خوش حال شدم که حافظه ی اون هش تگ کننده ی پایین _یا هرچی که اسمش هست_ وابسته به سیستم من نیست و آن لاینه....
-
کله مکعبی می میرد و از خاکستر آن کله مکعبی دیگری زاده می شود...
چهارشنبه 13 مرداد 1395 13:51
تصویر بالا دسک تاپ من است. دقیقا خود خود حال به هم زن شلوغش. البته از دیدگاه شما گفتم ها. من خودم دوستش دارم. انگار که شلختگی را دوست داشته باشم. چه می دانم. اصلا حتی نمی دانم چند نفر در کل جهان هستند که برای دیدن کامل آیکون های روی دسک تاپشان نیاز به بیش از یک مانیتور دارند. نمی دانم چند نفر امکان دارد بتوانند حتی یک...
-
شیرینی :)))))))
چهارشنبه 6 مرداد 1395 21:34
شَرّش کم! :)))))) آوردیمش آوردیمش. :)))))))))) نه... یعنی می آرنش می آرنش...دو هفته دیگه در خونه می آرنش. :))))))))))))))))) پستم رو با آهنگ زیر بخونید اگه خواستین. :{ مال خندوانه س و خب من وقتی گوشش می دم دوست دارم فقط بپرم بالا پایین از شوق. درست مثل همین الآن که خیلی خوشحالم. حتی اگه متنش چیز خاصی برای گفتن نداشته...
-
من از پارک دوبل متنفرم...
سهشنبه 5 مرداد 1395 22:46
من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از پارک دوبل متنفرم... من از...
-
تو دهنی
چهارشنبه 30 تیر 1395 18:00
پیرو پست قبلی گفتم یه وقت فکر نکنین من شاخم! هر چه قدرم که همه تعجب کنن که تو چه جوری اینقدر خوب یاد گرفتی تو این مدت کم، به هر حال من باید رد می شدم. :))))) یوها ها ها ها ها. فقط دارم فکر می کنم با این نیش بازم چه جوری برم پیش بن بهش بگم من رد شدم. خنده م می گیره شدید. و البته نه یه رد شدن آبرومندانه، یک رد شدن...
-
تو شهری
سهشنبه 29 تیر 1395 23:24
بهش می گم- نه، جدی جدی... چند درصد امکان داره اولین بار افسر قبولمون کنه؟ بن میگه- خب اگه بخوام باهات رو راست باشم نهایتش ده درصد . (به این فکر میکنم که چه قدر خوشم می آد که حرف مفت امیدوارکننده بهم تحویل نمی ده ولی خوب طبیعتا پکر می شم...) (باز با خودم فکر می کنم به نظرت ازش بپرسم به نظرتون من جزو اون ده درصدم یا نه؟...
-
kilgh on the phone goes ver ver ver, ver ver ver, ver ver ver
جمعه 25 تیر 1395 23:16
اینایی که نقاشی شون افتضاحه و کلا همون چشم چشم دو ابروشون هم شبیه دیو می شه، اینا رو بذارین پای تلفن و به زور کاغذ قلم بدین دستشون... آثاری خلق می کنن که ونسان ونگوک هم به ذهنش نمی رسه. :{ مثلا من اگه برم دنبال باحال ترین واحدی که تو این یه سال برداشتم (روان شناسی)، می فهمم که اینا یه اسرار سیاهی پشتش هست که ضمیر نا...
-
آخرین پست کنکوری این بلاگ به احتمال نود و نه درصد
یکشنبه 20 تیر 1395 13:49
خب. این پست مخاطب خاص داره. :)) راستش اینه که تا بیست و چهارم و بیست و پنجم برسه این چند روز می خوام گوشی رو بگیرم تو دستم و به دوستای پشت کنکوری م زنگ بزنم. (که البته کم هم نیستن.) خط بالا فعلا در حد یه ایده س صرفا. ولی قراره عملی بشه. سر زمانش فعلا تو ذهنم دعواس. با خودم می گم امروز زنگ بزنم؟ بعد خودم جوابش رو می دم...
-
بی رحمانه
دوشنبه 14 تیر 1395 19:59
خب. این خیلی بی رحمانه س که دقیقا از همون روزی که اومدم اینجا و ابراز رهایی و اینا کردم کاسه ی چشمام دارن از تو سرم می زنن بیرون و انگاری تو عمق این کاسه یه آتیشی چیزی روشن کرده باشن که از داخل قراره مغزم رو بخوره... فکر کنم آه دوستای کنکوری م که اینجا رو می خونن منو گرفته. :)) غلط کردم! چشمام رو می خوام انصافا. بدون...
-
فکر نو کردن برگای درختم... می بینی؟
شنبه 12 تیر 1395 15:04
امتحان ها تموم شد. در واقع خیلی وقته که تموم شده. ولی خب یه سری آدم خود درگیر هم هستن واحد اضافه بر می دارن مثل من. یه سری آدم دیگه هم هستن باید برن نمره شون رو بکشن بیرون از حلقوم استادا بازم مثل من. یه سری بد بخت هم هستن باید برن ناز افریقایی ترین استادای کوروکودیل طور دانشگاه رو بکشن تا بیست و پنج صدم بهشون ارفاق...
-
هی بشون می گم امنیت مجازی رو رعایت کنین گوش نمی دن دیگه...
دوشنبه 7 تیر 1395 14:41
باور کن کیلگ، باور کن من دنبال این کار نمی رم. بعد از بالاترین موفقیتم در این زمینه که کارنامه کنکوراشون رو در آوردم و هی دیدم و هی دیدم و خندیدم و حسودی کردم و از دروغگو بودنشون دست گیرم و شد و از زیر آبی رفتناشون و این حرفا... واقعا دیگه دنبالش نرفتم. هیجانش خیلی اومده پایین واسم. خب خوبیش اینه که می فهمی یه حجم...
-
شب قدر مثلا
شنبه 5 تیر 1395 02:30
نه خیر. من اصلا حس شب قدر ندارم. اون حس معنویتش رو هم ندارم به هیچ وجه... اصلا حس نمی کنم که اون یارو سرنوشته قراره امشب رقم بخوره... اصلا نمی دونم خدا کجا هست الآن... حال جوشن کبیر رو ندارم حتی... حال اینکه شده لا اقل امسال این سه روز رو روزه بگیرم رو هم ندارم... باورم نمی شه وقتی کنکوری بودم با چه سماجتی همه ی ماه...
-
شراب نیز به مرگم نمی دهد تسکین...
جمعه 4 تیر 1395 03:12
رها کنید مرا با غم نهان خودم... اگر چه خسته ام از درد بی کران خودم به دشمنان قسم خورده، احتیاجی نیست! که دشنه می خورم از دست دوستان خودم چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شما، خوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم که کیمیا ی سعادت سکوت بود، سکوت چه زخم ها که نخوردم من از زبان خودم شراب نیز به دردم نمی دهد تسکین مگر که زهر...
-
شایان هکر
سهشنبه 1 تیر 1395 00:57
آخه باید شب یه امتحان سه واحدی (که حدودا سی صد و اندی صفحه س)ماه عسل یکی از خفن ترین سوژه های خودش رو رو کنه؟ _منم که بی خیال... چشمام رو به روی تمام واحدا می بندم و از برنامه شون لذّت می برم!_ طرف یه سال از من بزرگ تره، دیپلم نگرفته، حداقل پنجاه تا حساب بانکی هک کرده... من خاک بر سر المپیاد کامپیوتری بودم، الآن دارم...
-
من تو قوطی ترم یا پیتر چکی که الآن داره سوراخ می شه؟
جمعه 28 خرداد 1395 22:18
# اوّلندش لعنت به اون کوفتی که یورو رو انداخته تو امتحانای کسل کشنده ی جان بالا آورنده ی من. # دومندش لعنت به عهد بوق بودن مامانم که باعث می شه فکر کنه درس رو فقط با کتاب می شه خوند و منو با نیش های مار کبری گونه ش از جزوه ی مجازی بافت شناسی ( که به زور و با هزار تا منّت یکی از بچه ها رو راضی کردم برام بفرستش توی...
-
یک سال بعد از شب کنکور
جمعه 21 خرداد 1395 22:31
پارسال همین موقع... من داشتم خیلی خوش خیالانه زور می زدم که شده یه دور هم دینی لعنتی م رو تموم کنم... :| نا سلامتی فرداش کنکور بود!!! همه ش با خودم می گفتم ای کاش یه روز بیشتر وقت داشتم که لا اقل دینی م تموم شه... چه قدررررر متنفر بودم ازش. لعنتی... استرس هم نداشتم واقعا. قوباغه آب پز شده بودم به نظرم... :] هی همه می...
-
من واقعا مُرده پرستم؟
پنجشنبه 20 خرداد 1395 22:53
به نقل از صد و دهمین پست همین وبلاگ ( اینجا ) که بعد از چهل و نه دقیقه گشتن (و بعد از کلی قطع امید و تیر آخر ترکش که سرچ دادن عبارت "بابام" توی گوگل بود!!!) بالاخره تونستم پیداش کنم: " ... چند روزیه که یکی از همکارای بابام حالش بد شده. اونم داره می میره. هر روز دارم فکر می کنم که می تونم از چی بگذرم که...
-
ارزشیابی اساتید / خرداد یک هزار سیصد و نود و پنج
پنجشنبه 20 خرداد 1395 02:21
باید یه همچین فرمی رو پر کنم. تا دو روز دیگه به خاطر اینکه کارت ورود به جلسه بهم بدن. هوم. :{ خیلی وقتا دوست داشتم ببینم از من کله خر ترم پیدا می شه یا نه... مثلا تو این مایه ها که یکی از اون هفت تا همزادی که قراره مثل من باشن رو پیدا کنم و بپرسم یعنی تو هم گاهی اینقدر احمق بازی در میاری و ته دلت حس می کنی خیلی خفنی...
-
باز هم می ریم تو امتحانات و خود در گیری همیشگی کیلگ با یک عده نفهم
یکشنبه 16 خرداد 1395 18:17
خب خودم هم خسته ام واقعا! خیلی بدم می آد که اینجا رو عملا به یه وبلاگ درسی تبدیل کردم. همه ش یا دارم در مورد درس غر می زنم، یا دارم فلان استاد رو فحش کش می کنم یا در مورد فلان نمره ی لعنتی م می کوبم تو سرم... عین آدم هم درس نمی خونم. اگه می خوندم اینقدر استرس مسخره گریبان گیرم نمی شد که به محض ورودم به اینجا مجبور بشم...
-
هفته ی ریسه ها
دوشنبه 10 خرداد 1395 21:11
من بهشون می گم گل ریسه ای؛ نمی دونم اسم علمیش چیه ولی تا وقتی که این طبع آنشرلی وارانه چپونده شده تو مغز سرم نیازی هم ندارم بدونم گویا. شما چی بهش می گید؟ اصلا نگاشون می کنین؟ همین بوته های نسبتا بلندی رو می گم که روش گل های پنبه ای شکل ریسه ریسه رشد می کنه... مثلا چرا همه شون اسمای خفن مفن انواع اسموتی ها و شیک های...
-
هفته ی توت
یکشنبه 2 خرداد 1395 22:54
این هفته دقیقا همون هفته ای از اردی بهشته؛ _البته الآن اردی بهشت و خرداد بگیرین شما؛ چون با یه کیلگ تنبل طرفین که در زمانی که می بایست پست رو به اشتراک نذاشته باهاتون_ که شما هر دانشجوی پزشکی ای رو که ببینین تو دانشگاه ما، دستاش قرمزه. و شاید به خاطر شغلی که داره هول کنین یه لحظه... ولی بعدش که می آد جلو؛ _با یه نیش...
-
یادداشتی برای یک مرده
پنجشنبه 23 اردیبهشت 1395 01:34
عمو. اگر الآن یک سال پیش بود، من چند شب پیش پستی می نوشتم با مضمون "همینم کم مونده که عموم هم بمیره تو این هیری ویری کنکور!!!" و جلویش به شوخی یک دو نقطه لبخند می گذاشتم. من چه قدر احمق بودم. نمی دانستم با یک سری چیز ها واقعا نباید شوخی کرد. وای به حال روزی که زندگی هم شوخی اش بگیرد. اگر الآن یک سال پیش بود،...
-
هفته ی یاس
دوشنبه 20 اردیبهشت 1395 16:23
این هفته دقیقا همون هفته ای از اردی بهشته، که دلم می خواد: سبک ترین لباس ممکن م رو بپوشم، کوله پشتی خالی م رو بردارم و تنها بزنم بیرون... برم به جای جای ایران... هر چی بوته ی یاس هست رو بکنم و بندازم توی کوله م اون قدری که دیگه جا نداشته باشه و درز هاش تا مرز پارگی پیش برن... بعدش شب ها، _بی دغدغه_ کله م رو تا ته ته...
-
مست شاید
پنجشنبه 16 اردیبهشت 1395 23:16
همین الآن من. همین الآنِ الآنِ الآنِ الآنم! و امیدوارم که همین الآنِ الآنِ الآنِ شما! اردیبهشت سینوسی ترین ماه سال است. حداق برای من. کلی تولد توش هست. کلی مرگ توش هست. کلی امتحان توش هست. کلی نمایشگا توش هست. کلی کیف توش هست. کلی استرس هم توش هست. اصلا انگار همه ی مقوله های دنیا با هم رقابت می کنن که تو اردیبهشتی که...
-
واقعا این حجم از فضولی لازمه؟ این حجم ازخجالت زدگی چی؟
دوشنبه 13 اردیبهشت 1395 13:41
می نویسم که یادم بمونه با چه بد بختی ای رفتم بن کارت نمایشگاه کتاب رو گرفتم و نرم حرومش کنم چرت و پرت بخرم: {مکالمه ای بین من و کارمند لعنتی بانک شهر- دقت کنید بعد از اینکه یه بار به دروغ اعلام کردن بانک کوفتی شون بازه و من جمعه کوبیدم رفتم بن کتاب بگیرم و صرفا پوکر فیس شدم... و دوباره بعد از اینکه با کلی خواهش و تمنا...
-
بله، این طوریاست...
جمعه 10 اردیبهشت 1395 18:40
به نام خدا... حرفی باقی نمی مونه. خدا نگه دار. پ.ن: روز معلم و سمپادی که هردوتاش این هفته س... و ما دیگه نیستیم. چه تو مدرسه که تبریک بگیم به هم، چه تو تهران که لااقل خودمون رو اینجا خالی کنیم. :| شکر میون کلامتون اتفاقا میان ترم آنّا هم داریم به جای این چیز میزای هیجان انگیز! :{
-
یکم هم کپی پیست کنیم....
پنجشنبه 9 اردیبهشت 1395 14:51
متن زیر رو طی اینستا گردی های گاه و بی گاهم (در مسخره ترین و غیر قابل باور ترین هش تگ هایی که به ذهن یک آدم می رسد...) پیدا کردم. باورتون می شه اونقدری عاشقش شدم که دارم پستش می کنم اینجا؟ آن وقت ها مدرسه علوی رفتن مد بود، با کلاسی بود. با هزار زور و امتحان و تست هوش و البته پارتی بازی علی آقا کریمی چپانده شدم آن تو....
-
سری جدید همزاد یابی جهت جشن گرفتن به درک رفتن بیو
سهشنبه 7 اردیبهشت 1395 01:30
در راستای علاقه ی از دوران طفولیت به ارث رسیده مان (که نمونه های بارزش ایشون باشن و ایشون ) یکی سری دیگری از کشف همزاد های افراد مختلف را تقدیم می داریم: ( این فکت در حوالی فینال خندوانه توسط کیلگارا کشف گردید؛ خیلی وقت بود می خواستم بنویسم ش وقتش نبود منتها! ) شما بگید کدوما نبویانه، کدوما استخری! :))) +اعتراف می کنم...
-
فقط اسمش روز پدره! :))
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 19:13
کلّه مکعّبی؟ تو خسته نشدی از بس عکس باباهای این و اون رو دیدی امروز؟ خسته نشدی اینقدر تبریک شنیدی و کشف کردی همه بهترین بابا های دنیا رو دارن؟ اون میون مثل من حس نمی کردی که این کارا همه ش فیکه؟ مثلا با خودت فکر نمی کردی که باباهای پنجاه و اندی ساله ی امروزی وقت تلگرام و اینستاشون کجا بود که الآن این همه تبریک و تهنیت...
-
گاهی
دوشنبه 30 فروردین 1395 21:44
گاهی در روزایی مثل امروز، دلم رو خوش می کنم که نه، دانشگا اون قدرا هم مزخرف نیست... بازم می شه رویایی خوش باشی. گاهی با خودم فکر میکنم اینجا هم می تونه مثل دبیرستان خوش بگذره. شاید. گاهی وقتی یهو کودک درون هفتاد تا دانش جو با هم فعال می شه، فکر می کنم که ما فقط برای هم ادای آدم بزرگ بودن رو در می آریم. وقتایی مثل...