Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یک سال بعد از شب کنکور

پارسال همین موقع...

من داشتم خیلی خوش خیالانه زور می زدم که شده یه دور هم دینی لعنتی م رو تموم کنم... :|

نا سلامتی فرداش کنکور بود!!!

همه ش با خودم می گفتم ای کاش یه روز بیشتر وقت داشتم  که لا اقل دینی م تموم شه... چه قدررررر متنفر بودم ازش. لعنتی...

استرس هم نداشتم واقعا. قوباغه آب پز شده بودم به نظرم... :]

هی همه می گفتن بخواب... ولی من شب آخر یادم افتاده بود درس بخونم! :)) خلاصه های زیستم تموم نشده بود ( در واقع شروع هم نشده بود... من فقط سه تا دفترچه خلاصه نوشتم و تهش نرسیدم بخونمشون) ، شیمی که هیچی بلد نبودم ساختار بکشم... هووووف. نصف کنکورای سالای پیش رو هم نزده بودم.

همه ش به خودم امید می دادم: " خب قلمچی از همه ی کنکورای سالای پیش سوال داده بهمون قبلا. تکراریه... هول نکن!"

همه ش آرزو می کردم  ریاضی فیزیکمون رو سخت بدن شدیییییید ؛ لا اقل یه نیمچه شانسی داشته باشم! اینقدر به خودم مطمئن بودم. هه...

پیرامید اومد و بهم گفت به کسی کاری نداشته باشم... می گفت خودش هم آخرین روز رو مثل تراکتور درس خونده.

شب... ساعت دو... با قیافه ی آدمای تو ذهنم که عموما معلّم بودن و کسایی که فردا می خواستم روشون رو کم کنم به خواب  می رفتم.


اصلا یه چالش:

#-کیلگ فرض کن از آینده می خوای چند خط به خود گذشته ت تو این شب پیغام بفرستی. چی می گی؟

- به خودم می گم:

"

ببین کیلگ.

+اوّل از همه! آدرس خونه تون رو همین الآن حفظ کن. شماره پلاک... شماره ی کوچه... ترتیب خیابونا... چون سر جلسه ی کنکور ازت می خوان بنویسیش و تو ده دقیقه از وقتت رو تلف می کنی سر همین اگه حفظ نباشی. و همین قراره گند بزنه به کل کنکورت.

+دوم! هیچ وقت وسطش نا امید نشو... کنکورتون خیلی سخت خواهد بود. بفهم. واسه ی همه همینه. از وقت کم آوردن نترس.

+سوم! سر جلسه کنکور به هیچ وجه به اینا فکر نکن: مامان/ بابا/ پدر بزرگ/ مادربزرگ/ سیمپل/ جونور/ عمو احمد/ مدیر مدرسه/ سس خرسی/دریا/پشت کنکوری شدن.

+چهارم! دینی ت بهترین عمومیت می شه. بگیر بخواب! :-"

+پنجم! به دست و پات نگاه نکن وقتی می لرزن. به نوک مدادت هم. به پاسخنامه ی خالیت هم.

+ششم! به حرفایی که از تو سمپادیا شنیدی فکر نکن. خصوصا اون کسی  که به شوخی گفت اگه دیدین بلد نیستین پاشین برگه ی همه ی دور و بری هاتون رو پاره کنین...هیچ جوره فکرش هم نکن که چون بلد نیستی برگه ت رو زود تحویل بدی خلاص شی...

+هفتم! تهش... اگه هیچ کدوم از بالایی ها رو نتونستی عملی کنی... فقط بدون گند می خوره، خیلی. نتیجه ش غیر منتظره می شه، خیلی تر. شرمنده می شی جلوی همه و کلی گریه خواهی کرد، خیلی ترین. ولی ته ته ته ته ش... بازم زنده می مونی. پشت کنکوری نمی شی و  دانشگاه می ری و کسایی رو ملاقات می کنی که اگه کنکورت رو خوب بدی شانس ملاقاتشون ازت گرفته می شه. من بهش می گم سعادت. سعادت آشنایی با یه سری آدم جدید نسبتا باحال! البته اینم بگم ها... آدم گند و عوضی هم زیاده. ولی ما همیشه مثبت اندیش بودیم... نه؟ :))

#کشیدم_که_می گم!

"

پ.ن: ای کاش واقعا یه ماشین زمان داشتم و اینو می فرستادمش به خودم، یه سال پیش... همین موقع. شما هم این کارو بکنین. هم باحاله هم بهتون کمک می کنه اشتباهاتتون رو بفهمید.


نظرات 2 + ارسال نظر
استامینوفن جمعه 21 خرداد 1395 ساعت 22:52 http://Codein.blogsky.com

مطمین بودم ک حتما یه پست برا سالگرد کنکور می نویسی!!!!!!!!!بیخیال کیلگ جان....تموم شد دیگه..ولی ایده نوشتن یه نامه برا خود گذشته ات جالبه

خودم هم مطمئن بودم. در واقع اصلا از دو هفته قبلش داشتم نوشتن این پست رو تو ذهنم آنالیز می کردم هر جا می رفتم.
آره دیگه، گذشت. تموم شد واقعا. ولی چه قدر بد و مزخرف و دردناک تموم شد.
تو هم نامه بنویس رو وبلاگت بذار اگه خواستی... چیز باحالی در می اد تهش. :{

شایان شنبه 22 خرداد 1395 ساعت 00:02 http://www.tahvieh17.blogsky.com

دوس ندارم درباره ی پارسال حرف بزنم ولی میگم بخندی.. پارسال دینی رو تو ماشین تموم کردم...!

من یه چیزی می گم بیشتر بخندی. دینی من تهش اون درسای نماز و روزه ش موند. تموم نشد در واقع. هنوزم باورم نمی شه که همه صد دور صد دور کتابا رو دوره می کنن بعد من واسه کنکورنتونستم حتی تمومش کنم. :| کتاب دوم بود فکر کنم. آخ که چه قدر تنفر عمیقی دارم نسبت به این درس.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد