-
اتو بوس؟! :))
شنبه 16 آبان 1394 20:42
فرض کن، موقعی از دانشگاه وارد اتوبوس می شی که اتوبوس خالیه و می گیری با خیال راحت تا آزادی می خوابی. یهو وسطش با صدای افتادن ساک یکی از مسافرا ازخواب می پری و حس می کنی محیط یه جورایی غیر عادیه! :{ تو صندلی بغل دستیت یه دختر و پسر خیلی راحت هم دیگه رو می بوسن. فکر می کنی طبق معمول از توهمات خوابته... می بینی نه آقا ول...
-
روز دانش آموز!
چهارشنبه 13 آبان 1394 20:29
من، کیلگ. اینجا، خونه ای که حدودا ده روزه ندیدمش. امروز، روز دانش آموز. وحی نازل می شود: کیلگارا! ای دانش آموزیده. از این به بعد آموزیدن کافیست.... من بعد دانش را خواهی " جست" . پارسال این موقع بغض داشت خفم می کرد که دیگه نمی تونم دانش آموز باشم. امسال واقعا آی دو نات کِیر اِنی مُور! چون هیچ کی دو نات کِیر...
-
غر غر شاید!
چهارشنبه 6 آبان 1394 11:26
می خوام غر بزنم اندکی از مغزی که داره روانی م می کنه این روزا! دیوانه شدم شاید. باشد که دیوانگی اندکی رفع شود... به شدت خنده م می گیره وقتایی که باید جدی باشم، و به شدت جدی می شم وقتایی که باید بخندم! # به این فکر می کنم که چرا با وجودی که ما سه روز در هفته تعطیلیم نمی رسم هیچ کاری انجام بدم. چرا آناتومی همه ش مونده؟...
-
و باز هم مرگی که مرا امان نمی دهد...
چهارشنبه 29 مهر 1394 14:09
زور داره جدا! از کل هفته فقط دو شبش رو خونه نباشی... به محض اینکه می رسی خونه، می دوی تو بالکن و جغل دون رو می بینی. بعد صدا می زنی: کوچولو؟ کوچولو؟ می بینی یکی از جوجه هات نیست. -مامان جوجه کوچیکه ی من کو؟ -کیلگ، جوجه کوچیکه مرده. -یعنی چی؟ آخرین روزی که داشتم می رفتم حالش از منم بهتر بود. کلی هم غذا می خورد... مگه...
-
و شعر؛ یکتا آرام بخش جانان
پنجشنبه 23 مهر 1394 11:44
در سرم مردهای بغض آلود ، در دلم شیون زنان انگار کودکی در گذشته ام مرده است ، کودکی شاد ، کودکی سرشار در سرم موریانه افتاده است، خواب های عجیب می بینم مثل گهواره های خون آلود ، مثل تابوت های آدم خوار پرم از چشم های بی تکلیف، پرم از زندگی ، پرم از مرگ زندگی های غالبا هر روز ...، مرگ های همیشه و هربار... این روایت دچار...
-
من یک روانی هستم یوهاهاهاها!
شنبه 18 مهر 1394 18:46
امروز آزمون روان سنجی ازمون گرفتن تو دانشگا! (قابل توجه اینکه این آزمون رو بچه های دانشگا ایران تو شهریور دادن؛ می تونین بفهمید که چقد دانشکده مون داغونه!) هه. با خیال خودشون می گن بیاییم جوونای مملکت رو بررسی کنیم ببینیم سلامت روانی دارن که اومدن پزشکی بخونن یا نه! ای کاش که واقعا براشون مهم بود. ای کاش به روان افراد...
-
پاییز می آید که مرا دیوانه تر کند
چهارشنبه 15 مهر 1394 10:45
خوشحالم تا حدی؛ یا شاید هم ناراحت نیستم صرفا؛ چون پاییزه، چون سرما خوردم و دلم برای سرماخوردگی خیلی بسی تنگ شده بود، چون تنها چیزی که از خواب دیشب یادم میاد دستمال کاغذی هایی بود که اینور اونور پرت می کردم به قدری که اشک از چشمام و سرفه و عطسه از دماغ و دهانم میومد بیرون، چون سرعت عطسه هام هم اکنون یکی در سه ثانیه است...
-
نو که اومد به بازار کهنه می شه دل آزار
چهارشنبه 8 مهر 1394 21:30
اینایی که دلشون واسه دوستاشون قنج می ره؛ اینایی که تو استاتوس اف بی شون نوشته هنرشون پیدا کردن بهترین و خاص ترین دوستاس؛ همینایی که هر دقیقه دو تا عکس با رفیقاشون آپ می کنن تو اینستا؛ دقیقا همونایی رو می گم که چپ و راست هش تگ می زنن از #بهترین_رفیق_دنیا و #رفاقت_هیشکی_مثل_ما_نمی شه؛ همون قشر به اصطلاح عارفی که به گند...
-
لال
یکشنبه 5 مهر 1394 20:50
از توانایی های بارزم. اینجانب کیلگارا آدم بسیار بسیار بی دست و پایی هستم در زمینه ی حرف زدن. گویی که لال آفریده شده باشم. من می تونم به مدت چندین ساعت تمام تو چشمای مردم زل بزنم و هیچ حرفی از ته گلوم در نیاد. نمی تونه در بیاد در واقع. سایلنت می شه گفت بهش. یکی از دلایل رو آوردن من به نوشتن شاید همین باشه. انتقال بسی...
-
اولین روز دانش گا
شنبه 4 مهر 1394 22:12
مهم نیست که من ظرفیت مازاد دانشگاهمون قبول شدم و طبق توصیه ی مامان و خاله و بقیه ی بزرگان فامیل دارم به همه دروغ تحویل می دم که روزانه و بدون هیچ پولی قبول شدم دانش گا؛ مهم نیست که جلو ی در دانش گا در عین ترسویی و بزدلی پرچم آمریکا و اسرائیل رو انداختن تا ما لگد مالش کنیم؛ مهم نیست که لفظ "دانش گا" خیلی قشنگ...
-
رفع هیجان
چهارشنبه 1 مهر 1394 12:01
هیچی دیگه. انگار خدا دوست داره هی ما رو امیدوار کنه به یه چیزی بعدش با سرعتی ده برابر امیدمون رو بخوره. تنها کاری که می تونم بکنم الآن اینه که یه انگشت وسط نشون بدم به سایت احمقشون. و آه بکشم از ته دلم. یه آه عمیق. خیلی مفت از دستش دادم. ای کاش امروز اول مهر نبود؛ :((((((((((((((((( ای کاش امروز دیروز بود که سایتشون...
-
هیجان
چهارشنبه 1 مهر 1394 10:45
می خواستم بیام یه پست بذارم از حال و هوای متفاوتم. اینکه امسال اول مهر من دیگه اول مهر نیست. از احساسام از اینکه با وجودی که می تونستم بخوابم پاشدم رفتم مدرسه کلاس اولی ها رو ببینم. ولی یه چیزی رو الآن فهمیدم که همه چی رو از سرم پروند. سازمان سنجش خیلی خنگه. یه راهی یافتم که به راحتی شماره پرونده ی بچه ها رو از تو...
-
آخرین روز شهریور شوم تابستان
سهشنبه 31 شهریور 1394 22:50
# خب در این لحظه تا حدی اعصابم خورده. چرا؟ چون جون کندم و نشد که بشه و نظر های این وبلاگ رو تا ته تایید کنم. من اصولا آدم پروکرستینیتری ( procrastinator) هستم. انگلیسی گفتم چون واژه ی فارسی اش نمی آید به زبانم. یک چیزی در مایه های "آدم کار امروز را به فردا افکن". آخرین روز های تابستانم معمولا روز های خیلی...
-
به خواننده هایم
شنبه 28 شهریور 1394 15:52
طولانی اش نمی کنم. صرفا یک چرک نویس برای انتقال فکر هایم به تویی که چشم هایت این سطر ها را می دوند... مرا بخوان، تا حد توانت نقدم کن، با من به مباحثه بپرداز، اصلا اگر خواستی فحشم بده. ولی فقط یک خواهش کوچک دارم؛ اگر اگر اگر اگر اپسیلون درصد حس می کنی که در دنیای واقعی من را میشناسی به من نگو. رازت را برای خودت نگه...
-
من یک احمق هستم، نقطه
شنبه 28 شهریور 1394 01:17
زیر پتو برق آسمان تهران را نگاه کنی و حدودا یک ربع در حال یکی به دو باشی که لعنتی پس رعدش کو؟ صدایش کجاست؟ و به جای رعد موبایلت ویبره برود... یکی اضافه بر 562 تایی که نا خوانده مانده اند از کنکور به بعد. چوگان برایت تکست بدهد که : " بارون میومد؛ یاد یه احمقی افتادم که تو مدرسه با کله می دوید تو حیاط." و برای...
-
کیلگارا هستم بعد از دیدن نتایج کنکور
چهارشنبه 18 شهریور 1394 04:28
+آزاد جان! گفته بودم خیلی دوست دارم؟ میدونی دیگه خودت. تو را به جان آزاد ترین فردت قسم من نمی خوام برم شهرستان! فرجی کن فردا. سناریوی مرگ من، امروز، حدودا ساعت شش عصر روز اعلام نتایج: مادر بزرگ سراسیمه وارد خانه شده، می پرسد: -کیلگ کو؟ کیلگ کجاست؟ اندکی بعد کیلگ را مچاله شده روی تخت پیدا می کند که موفق شده است لحظه ای...
-
نتایج آمد. حالا تویی و یک سال خالی آتی.
سهشنبه 17 شهریور 1394 18:16
فک کنم آرزوم برآورده شده! 0------------0 جلل خالق! یعنی حتی رتبه ی دانشگاهی که پارسال 500 رتبه گند تر از من رو برداشته هم نیاوردم؟ وا عجبا! وا حیرتا! اُه مای گاد. هرچی. +پی نوشت: از بین همه ی کامنت ها تو سایت قلم چی ، تقصیر این یکی بود: سید میلاد احمدی، چهارم تجربی، دقایقی قبل: خودم مردود شدم/تبریک به اونایی که قبول...
-
و بازم یه کیلگ بی خیال
یکشنبه 15 شهریور 1394 03:13
تو سمپادیا غوقا ست. البته الآن که چک کردم دوباره فعالیت ها اومده پایین. ولی خب همه استرس دارن. دو رقمی ها که دیگه لوس می کنن خودشون رو واقعا. گویا قراره دیگه فردا تموم شه همه چی. هممممممممممممممه چی. همه ی همه ش. من طبق معمول بی خیالی اومده سراغم. بی خیالی مفرط. مثلا سال های پیش این موقع ها که می شد کلیییییییییی برای...
-
آب غوره گیری
جمعه 13 شهریور 1394 21:23
تا حالا اشک یه آدم دیگه رو در آوردید؟ نه نشد. خیلی سوال آسونیه. همه ی آدما اشک یه نفر دیگه رو در آوردن. حالا دیگه طرف خیلی آدم بی آزاری باشه موقع به دنیا اومدنش قطعا اشک مادرش رو در آورده. دیگه طرف خیلی اهورایی باشه با کار های خوبش اشک شوق بقیه رو در آورده. مثلا اگه یه نفر پیدا شه و ادعا کنه که : "نه! من اشک کسی...
-
مرسی که...
سهشنبه 10 شهریور 1394 13:52
مُد شده. این روز ها زیاد در کپشن های اینستاگرام " مرسی که " می بینم. مرسی که فلان... مرسی که بهمان... مرسی که بیسار... مرسی که هرچی. و بیشترین کاربردش تو عبارت زیر رصد شده: مرسی که هستین! خب. همین جوری دلم خواست یه سری مرسی که بنویسم. مرسی که های خودم. شارپ ها رو می بینم. یاد include هام میفتم و اینکه همیشه...
-
حرف زیاد است کلّه مکعبی
پنجشنبه 5 شهریور 1394 12:34
حرف هست، مطلب لایق پست شدن هوار تا هست، استثنائا چند روزی حوصله هم آمده، منتها اینترنت نیست! اینترنت این روز ها دقیقا شده عین آدم های به درد نخور زیاد دور و برتون. اونایی که وقتی باید باشن گم می شن و در بقیه ی حالات باید ریخت نحسشون رو تحمل کنی برای هیچ چی . بکشیم بیرون از کلیشه که حرف زیاد است و اینترنت دیوانه طور...
-
I WILL MISS THESE DAYS
دوشنبه 26 مرداد 1394 15:38
HA HA... WRITTEN FROM MOSCOW! :))
-
ستاره ها رو بشمار و بمیر
دوشنبه 19 مرداد 1394 13:27
کوچک تر که بودم در دوران ابتدایی یک بار آرتیکلی را در کلاس زبان خواندیم که درباره ی خواب ها بود. در باره ی خواب ها مختلف و سوال های روتین ولی ممتنع چرا خواب می بینیم و مغز ما موقع خواب چگونه عمل می کند و ... اتفاقا در اون آرتیکل گفته شده بود که انسان ها معمولا خواب چیزی رو می بینن که ذهنشون بیشتر از همه در طول روز روی...
-
وات د فاز واقعا...؟!
پنجشنبه 15 مرداد 1394 20:18
این مدلی ش رو جدا تا حالا ندیده بودم. :)))) هوراااااا. معروف شدم!!! اینجا یه صفحه ست ،کپی طور، از وبلاگ من! رواست من از ذوق بمیرم الآن ؟ هر چه قدر فکر می کنم دلیلی برای این کار نمی بینم. ولی دمش گرم. باحال بود... پی نوشت: الآن که دقیق تر نگاه می کنم وضع جالب تر از اون چیزیه که تصورش رو می کردم! خیلی از پست هام اون جا...
-
آدمیزاد است دیگر؛ همیشه دل تنگ
چهارشنبه 14 مرداد 1394 21:31
داشتم فکر می کردم آدمی زاد حتی اگر به زیر خاک برود و مثل انیمیشن ها کرم های خاکی از یک چشم به چشم دیگرش بلولند باز هم دلش تنگ یک سری کار های خاص خودش خواهد بود آن قدر که حتی تضمینی نیست روحش از زیر آن سنگ لحد نام در نیاید و به همان کار ها نپردازد. کار هایی که هر چه قدر هم آن ها را انجام می دهد خسته نمی شود و برای بار...
-
دعوای هزار و یکم دو روز قبل از اتمام انتخاب رشته
پنجشنبه 8 مرداد 1394 19:48
-تف تو روت. (من در اتاق رو می بندم...! چون تقریبا می دونم چی انتظارم رو می کشه.) -تف تو روی خودت. -شاشیدم به حلقت! -خاک بر اون سرت. -خاک براون سر خودت. -ببر صداتو...! -این رسوایی رو جلوی پدر مادر خودت به سرت میارم. (هجوم به سمت تلفن) -حیا کن پسر. (با صدای لرزون عزیز) . . . یه زخم خورده از کنکور باشین. رتبه تون افتضاح...
-
واقعا امکان داره که...؟!
سهشنبه 6 مرداد 1394 21:30
حسش می کنی کیلگ؟ چی رو؟ درد رو دیگه! آره! تو هم به همو چیزی که من فکر می کنم فکر می کنی؟ دقیقا! یعنی امکان داره همین یه بار رو خدا بخواد در حقمون لطف کنه؟! بعید می دونم. ولی شاید بشه امیدی داشت... از بعد از ظهر بعد از زد و خورد لفظی شدیدی که بین من و مامان خانوم پیش اومد سمت چپ قفسه ی سینه ام شدیدا درد گرفته. و از اون...
-
خودتون رو بذارید جای کیلگ
دوشنبه 5 مرداد 1394 13:08
فردی پیدا شده به اسم بابا که می گه : تو فقط شهرستان رو انتخاب کن بقیه ش با من! به هر جون کندنی هم که شده میارمت تهران! نا سلامتی کلی آشنا دارم، معاون وزیر بهداشت دوست صمیمی منه! تو فقط بزن که قبول شی غمت نباشه! خودم هم که جزو کارمندای دانشگاه حساب می شم و عین هیئت علمی ها می تونم برات سهمیه بگیرم. انتقالیت رو می گیرم...
-
خوبه نوشتن رو ازمون نمی گیرن!
شنبه 3 مرداد 1394 13:33
چند تا quote قابل تامل که هنوز دارن تو ذهنم می چرخن: " تو که این رو بیشتر از المپیاد دوست نداشتی دیگه! همه ش هم به خاطر ما اومدی تجربی. چرا داری باخودت اینجوری می کنی؟! ارزشش رو نداره..." "می دونی با خودت چی کار کردی سر جلسه ی کنکور؟! مثل یه اسب تو پرش از مانع. همه ی اسبا می پرّن. یکی شون مانع رو رد می...
-
خوشحال یا ناراحت؟!
چهارشنبه 31 تیر 1394 13:28
می دونی زورش چیه کیلگ؟! اینکه رتبه ی سنجشا وقلمچیا ت با رتبه ی کنکورت بالای n تا تفاوت داشته باشه و خودت هم ندونی دقیقا چه بلایی سر خودت آوردی... اینکه رشته ت ریاضی فیزیک باشه ، المپیادتم کامپیوتر... بعد به زور بری تجربی و ریاضی ت بشه پایین ترین درصدت. زیستت بشه بالا ترین درصدت. لعنت به شماهایی که الکی امیدوارم...