-
می ریم، می آن
چهارشنبه 2 مهر 1399 02:44
ماموریت اول مهر آخرین سال قرن (که به طرز عجیبی همه جدی گرفته بودنش فکر می کردم فقط خودم تا این حد دیوانه ی اعداد و این مسخره بازیا هستم ولی دیدم که بعله همه اهل دلند و کلی پست اول مهری لایک زدم الان) بنده این شد که برای رضا انتخاب رشته کردم که تا حدی از اسب شیطون بیاد پایین و اسبانه انتخاب نکنه که منطقانه. (رضا یه...
-
مدل مطالعه ی درس در بنده در عنفوان سال ششم تحصیلات اکادمیک
سهشنبه 1 مهر 1399 22:15
اقا من این مدلی درس می خوانم که مثلا می بینم داخل کتابم نوشته "استخوان تیبیا تا ۲۳ سالگی به خون سازی خود ادامه می دهد." بعد مغزم پیش خودش الارم می زنه "واو خاک تو سرت تو که بیست و سه سالته!" بعد یکی می اید توی مغزم تند تند تند کلیک می کنه "یعنی الان استخوان تیبیای من داره اخرین زورشو می زنه و...
-
باز هم اول مهر
سهشنبه 1 مهر 1399 02:48
فردا اول مهره، و می روم دانشکده!! دانشکده و دانشگاه خالی. و مطمینم وقتی دانشگاه داره تو اول مهر خالی بودنش رو به رخم می کشه، یک چیزی در اعماق وجودم، می لرزه. اگر بدونی چه قدر عکس و فیلم از شب و روز دانشگاه پر کردم از سال یک تا الان. چه خاطره ها... چه روز هایی... بار قبلی که رفتم کم مونده بود نگهبانی بیاد بغلم کنه!...
-
فلسفه ی چرا و چگونه
شنبه 29 شهریور 1399 09:26
داشتم فکر می کردم، اینکه می گویند سوال های "چگونه" دار از نظر هدف و اتیولوژی شون (!نمی دونم چه واژه ای بایست می گذاشتم اینجا!) والا تر از سوال های "چرا" دار هستند، همیشه ( و حتی در خیلی از موارد) درست نیست. و با این ادعا موافق نیستم! :دی خیلی وقت ها چرا ها، کاملا چگونه ها رو هم جواب می دهند. تازه...
-
لُپ
پنجشنبه 27 شهریور 1399 03:51
وقتی یکهو تغییرات عظیمی رو در فردی سنس می کنیم چه رفتاری چه فیزیکی، بیایید قبل از اینکه بخواهیم علت رو جویا بشیم و فوری نظری بدیم، بشینیم صاف و ساده با خودمون فکر کنیم، وقتی طرف داشت ذره ذره تغییر می کرد در مقیاس های کوچک تر، ما کجا بودیم که الان این حجم بزرگ از تغییر برامون تو ذوق زننده و یا اعجاب اوره! من امروز توی...
-
که می شود پراید بود و باز هم عشوه ریخت
پنجشنبه 27 شهریور 1399 03:08
و اخخخخخ. پراید بانو را انگول کرده هلشان دادیم، بعد از کلی عشوه بعله را دادند و خبر مرگشان استارت زدند. ناز نکنید. اقلا بیش از حد ناز نکنید. ناز پرایدا هم تا یه وقت خریدار داره ها.
-
آهو و گوزن
پنجشنبه 27 شهریور 1399 02:56
مقدمه: نوشته بود هر وقت هضم کردین :"گوزن شوهر آهو نیست"، .... و بنده از یک ساعت پیش تا حالا دارم سعی می کنم هضمش کنم تا بتونم ادامه ی جمله رو بخوانم! لامصب! این شوخی چی بود با ما سر پیری؟ بادی: .:. سشوار رو پیدا نمی کردم. رفتم در کمد دیدم بح بح این که اینجاست! زدم به برق روشن نشد. ور رفتم ور رفتم ور رفتم....
-
وقتی می گم من نشستم تو خانه دارم قرنطینه رو تمام و کمال رعایت می کنم ولی باورم نمی کنند
دوشنبه 24 شهریور 1399 11:19
بفرما. برای بار اِن اُم، ماشینم باطری خالی کرد. و الان فقط می خوام خودمو داااااار بزنم! وای حاضرم تمام اون بند و بساط و کابل ها رو سیخ کنم به قلب خودم فرو کنم ولی دیگه نخوام به بابام بگم ماشین خوابیده بیا ماشینامون را باطری به باطری کنیم. این بار سومیه که ماشینم باطری خالی می کنه از عید تا حالا و دیگه روشو ندارم بار...
-
که می شود وسط وان دچار فلسفه شد
دوشنبه 24 شهریور 1399 02:25
و حتی وسط انجام دادن ماموریت شبانه ی گذاشتن قابلمه ی قرمه سبزی داخل یخچال. چون تو همیشه اخرین کسی هستی که می خوابه، و قابلمه ی قرمه سبزی همیشه سرد شدن می طلبه. اخ که حس عجیب دارم. اخ که حس بی پناهی دارم. مصاحبه ی تفکی تلویزیونشون هم دیدم. یاد وقتی افتادم که تا دو روز هواپیما با نقص فنی سقوط کرده بود. اخ که نوید افکاری...
-
هدف وسیله ست؟
یکشنبه 23 شهریور 1399 10:55
آقا این جمله و مشابه های این جمله که "از مسیر لذت ببر" و فلان و ... رو باید دقت کرد روی چه کسانی استفاده می شه. خوب تو ابدا نمی تونی به کسی که تو کل عمرش فیلم ها و کتابا رو می زده جلو تا فقط ببینه ته داستان چی می شه، بگی هدف وسیله ست بیا از مسیر لذت ببر! من خودم هم نفهمیدم چرا اکثرا مردمان با اسپویل شدن...
-
فورتنا اولتن
یکشنبه 23 شهریور 1399 01:33
من حتی نمی دونم چه جور اسم این تیم ورزشی بانوان سوئیس رو می خوانند، ولی عکسشونو که دیدم، که نوشته بودند "وی عار نوید" و گرفته بودند دستشون (تک تک حروف این جمله رو گرفته بودند دستشون) یک چیزی به ذهنم جرقه زد. قیصر امین پور، وقتی که گفت: "ما همه اکبر لیلا زادیم..." تراژدی همیشه همونه، بازیگر ها عوض...
-
بر سواد سنگفرش راه
شنبه 22 شهریور 1399 13:56
با تمام خشم خویش با تمام نفرت دیوانه وار خویش می کشم فریاد: ای جلاد! ننگت باد! آه، هنگامی که یک انسان می کُشد انسان دیگر را، می کُشد در خویشتن انسان بودن را. بشنو ای جلاد! می رسد آخر روز دیگرگون: روز کیفر، روز کین خواهی، روز بار آوردنِ این شوره زار خون. زیر این باران خونین سبز خواهد گشت بذر کین. وین کویر خشک بارور...
-
قاتل، جلاد، دالک دوران
شنبه 22 شهریور 1399 13:54
ای، قاتل های.. قاتل های.. قاتل های.. قاتل های.. قاتل های... قاتل های... قاتل های... قاتل ها! قاتل ها.
-
ردپا
دوشنبه 17 شهریور 1399 00:38
من روی زمین می خوابم فکر کنم دو سال شده باشه. والا دیدم حوصله ی تخت رو ندارم و از دوسال پیش بعد از بیماری وحشتناکی که گرفتم و هیچ وقت نفهمیدم چی بود (انفولانزا بود عایا؟) پذیرایی را به اتفاق بابام اشغال می کنیم. فهمیدم اونم مثل من روی زمین خوابیدن رو دوست داره. اولش خیلی جنگ داشتیم خصوصا با مادر خانواده که همواره...
-
جهان سوم هم نه، نهم؟ دهم؟ چهلم؟
یکشنبه 16 شهریور 1399 02:45
فقط دلم می خواد صاااف بزنم وسط فرق سرم، که عمل تغییر جنسیت محمد رضا فروتن در عرض دو ساعت اینجور مثل بمب می ترکه و الان از همه ور دارند با شوق و ذوق تحلیلش می کنند و به قول خودشون کپ کردند، از اون ور مردم دارن شرحه شرحه می شن با کرونا و زیر ساطور زهرآگین جمهوری اسلامی و دیگه ابدا کسی براش مهم نیست. عادی شده می فهمی؟ می...
-
دو لحظه کات
یکشنبه 16 شهریور 1399 01:50
یه چیز دیگه هم الان فهمیدم! من فقط یک بار دکمه ی انتشار رو زدم و پست قبل رو هم ویرایشی چیزی نکردم، ولی دو بار منتشر شد. حفره ی زمانی بین دنیای های موازی ایجاد کردم با پستم یحتمل. پ.ن.حتی ببینی تاریخ هاشم، لحظه ی ارسالشون هم یکیه. های شما شاخ های بلاگر که ادعاتون میشه! بیایید تو میدون ببینم اون قدری وبلاگ نوشتید که...
-
یه لحظه کات
یکشنبه 16 شهریور 1399 01:49
الان یه چیزی فهمیدم، بچه که بودم، تعداد ستاره های اسمون خیلی بیشتر بود! باورم می کنی؟
-
یه لحظه کات
یکشنبه 16 شهریور 1399 01:49
الان یه چیزی فهمیدم، بچه که بودم، تعداد ستاره های اسمون خیلی بیشتر بود! باورم می کنی؟
-
Binge watchin قبل از اخر الزمان
جمعه 14 شهریور 1399 01:19
آقا خیلی بهتر شدم. امروز کل دنیا را بر خودم بستم، نشستم یک رمان خواندم و دکتر هوی فصل دو ( محبوب ترین فصلم- دکتر دهم و رُز!) رو هم تماما بینجی واتچ کردم، آب روغنم تقریبا امد سرجاش و الان حالا اقلا با ارامش تمام می توانم خاک بر سر بریزم برای شهریور! فلج شده بودم چند روز! کاش زودتر این کار را می کردم. مثلا می ترسیدم یک...
-
لولش لا به لای پتو
چهارشنبه 12 شهریور 1399 04:38
بگم از استرس اینده دارم خفه می شم این وقت شب، دروغ نگفتم! پوف. سه ساعته دارم به خودم می پیچم و فکر می کنم و خوابم نمی بره. خیلی استرس اینده رو دارم. داره می کُشتم. خیلی بده... خیلی گنده... خیلی مزخرفه... لبه ی تیغ بودن. این که این حس رو داشته باشی با هر تصمیمت و هر عملت قراره یک اینده ی متفاوت رقم بخوره. متاسفانه تو...
-
نه گفتنی قاطع، مایه ی فخر و مباهات
سهشنبه 11 شهریور 1399 19:27
ببینید کی در مقابل پیشنهاد غیرمنطقی دوستش، دست رد زده به سینه ی طرف و خیلی قوی و محکم ایستاده و گفته :"نه! شرمنده. نمی تونم." افتخار کنید بهم. چون خودم در این لحظه با وجود حجم عذاب وجدانی که هجوم اورده سمتم، دارم به خودم افتخار می کنم. اصلا برایم موردی نبود خیلی راحت برایش تایپ کردم که برایم مقدور نیست عزیز....
-
وقتی علت خواب الودگی کشف شد
سهشنبه 11 شهریور 1399 13:19
ولی ارامش و منش مادرم در القای احساسات خوب و وایب مثبت پراکندن به خودم را خیلی می ستایم. دیشب نصفه شبی داشتم یه مقاله می خواندم، گفته بود یکی از تظاهرات زودرس که در بیماری الزایمر شاهدش هستیم خواب بیش از حده، چون اون هسته ای از مغز که مسئول خواب و بیداریه، بیشتر از همه ی بخش ها به تخریب حساسه، و وقتی سلول های مغزی در...
-
راهبه ی گرامی
سهشنبه 11 شهریور 1399 12:49
یک همکلاسی هم داریم، هر وقت حرف می زنه من یاد راهبه ها می افتم! هیکلش هم شبیه راهب هاست. فقط یک زنجیر کم داره دور گردنش. (مسخره اش نمی کنم هرچند توی ذهنم واقعا احمقانه است همه چیش ولی محترمش می شمارم تا وقتی وجودش رو شیاف نمی کنه به باقی بچه های گروه) این موجود وقتی صدا می فرسته یا مجبورم به حرف هایش گوش بدم، حس می...
-
روزی به سر ارس خواهم رفت و برسرش می خروشم
دوشنبه 10 شهریور 1399 22:08
اگه روی مود"شاعرانگی و زندگی زیباستِ" خودم بودم، به مناسبت سالمرگ صمد بهرنگی می رفتم از کتابخونه ام، کتاب قصه های بهرنگم که رسما فسیل زنده ای ست واسه خودش (مال سال هشتاد و چهار اولین چاپ) رو باز می کردم، یکی از صفحه هایی که باهاش عشق بازی می کنم رو عکس می گرفتم و می فرستادم براتون، تا بدونید چه گریه ها که...
-
نوید افکاری می گه
دوشنبه 10 شهریور 1399 12:33
"فهمیدم دنبال یه گردن واسه طنابشون می گردند." اره. منم خیلی وقته فهمیدم نوید . کاش می شد من یک تنه برای غربت این زندانی های سیاسی بمیرم. ای در وطن خویش غریب ها... فریاد به کجا بریم که جایی نمانده است، و سرزمین مادری دیگر مترادفی ست تمام عیار، برای واژه ی به خون تشنگان! شما خون اشام های بی شرف، سیری نمی...
-
وقتی کیروشو تایپ
دوشنبه 10 شهریور 1399 12:15
به حق این شب های عزیز، براتون آرزو می کنم (ابراز امید می کنم!) یا کلا دلتون نخواهد و نیازی نداشته باشید اسم کارلوس کیروشو برای کسی تایپ کنید، یا اگه هم مجبور شدید و تایپ کردید، هیچ وقت واو فامیلی اش رو جا نندازید موقع تایپ، اون هم موقع تایپ برای کسایی که با هم راحت نیستید! خودم بار هزارمه این فول رو مرتکب می شم، و...
-
نسیم شهریور
دوشنبه 10 شهریور 1399 02:24
الان رفتم توی بالکن، مدتی جولان دادم داخل همون فضای کوچکش، اسمون سیاه بود، ماه نبود، چراغای برج رو به رو تک و توک روشن و طلایی بودن، دیگه گرمای هوا حس نمی شد، یک خنکی عجیبی بود از ماه آخر تابستون که صاف می خورد تو صورتت، تنهایی عجیبی بود که نمی شد وصفش رو کنی، چشمات هم حتی درست نمی دید، یه طور که فقط دوست داشتی توی...
-
سه سال در اوین
یکشنبه 9 شهریور 1399 03:26
شعت، اینو یادم رفت بهتون بگما! کرک و پر ریزنده ترین خبری بود که این روز ها شنیدم و یادم رفت بازتابش بدم اینور. خواهر دوستم رو ریختن گرفتن بردن اوین!!! سه سال اجرای حکم. به جرم شعار ضد نظام در تجمع. جا داره رو نمایی کنم از ترکیب رویایی سه واژه ی زیر: نازنیییییین؟ + اسیییییید؟ + ملولم. گفت دارن سعی می کنن خونه ای که توش...
-
شوارتز vs لارنس
شنبه 8 شهریور 1399 22:45
اینو بگم! اقا دیدید پروفسور شوارتز امروز مرد؟ حالا که خودش تبدیل به روح شده، دیگه از امروز رسما از قلبم خبر داره که من یه تار موی لارنس رو بهش نمی دم و دست خودم هم نیست. من احترام اینا حالیم نی، می خواست یکم خنگولانه تر بنویسه کتاب جهان گشایش رو. [⊙-⊙]
-
وقتی هنوز شاهزاده ی دورگه را باور داری
شنبه 8 شهریور 1399 22:24
الان یک حس خوب بخواهم باهاتون به اشتراک بگذارم: "پیدا کردن کاغذ خلاصه ها و مریض های دانشجوی قبلی ای که کتاب را امانت گرفته، لا به لای کتاب جدیدی که از کتابخانه امانت گرفتی!" با وجودی که هیچ سودی برای شخص بنده نداره، ولی پر از حس زندگیست. گاهی با خودم فکر می کنم، کدام دست ناشناسی این ها را نوشته؟ او وقتی سطور...