من حتی نمی دونم چه جور اسم این تیم ورزشی بانوان سوئیس رو می خوانند،
ولی عکسشونو که دیدم،
که نوشته بودند "وی عار نوید" و گرفته بودند دستشون (تک تک حروف این جمله رو گرفته بودند دستشون)
یک چیزی به ذهنم جرقه زد.
قیصر امین پور،
وقتی که گفت:
"ما همه اکبر لیلا زادیم..."
تراژدی همیشه همونه،
بازیگر ها عوض می شن.
می دونی بدی ماجرا چیه اینه که دیگه داره برام عادی میشه ناراحتی و بعد دوباره غرق روزمرگی میشم و نوید و نویدا میره از ذهنم . همیشه وقتی این اتفاقا میفته ذهنم سمت این میره که چن وقت دیگه یادمون میره ولی مادر و خانواده هنوز درگیرن و هیچ کاری از هیچکی بر برنمیاد . کاش بشه زود این عمرم تموم سه بسمه دیگه دیدن و شنیدن و افسردگی و فحش و نفرین د و بعدشم هیچی (حتی دیگه امیدی هم به گشایش بزرگ ندارم )
یاقوت همه مون همینیم ...
اسمش را می گذارم فراموش زدگانی در منجلاب.
خود من! فکر کردی برای چی می آم اینجا می نویسم؟ که دو نفر بخونند و سریع تر فراموشم بشه و بتوانم به نرم زندگی خودم برگردم. وگرنه که فلجم واقعا! هر روز خبر مرگ و جنگ و درد...
تازه می دونی اینا مواردی هستند که خوش شانسند و رسانه ای می شند... می دونی تعداد اونایی که شانس رسانه ای شدن رو نداشتن چند تاست؟
منم امید ندارم.می خوام فرار کنم! با وجودی که نمی دونم چه گلی بر سرم بگیرم وقتی اینقدر وابسته ی این خاک هستم. حس می کنم تا تهش سرنوشتم محکومه...
+ یکی از اهنگای هایده ترند شده این روزا. به مناسبت همین نوید افکاری. اگر نشنیدی اش اخیرا شدیدا پیشنهادش می کنم. "روزهای روشن خداحافظ، سرزمین من خداحافظ"
شدیدا روی مود این روزاست. و با توجه به سلیقه ی مشترکمون، فکر کنم دوستش بداری و خاطره بازی کنی باهاش.