-
فوتبال دستی
سهشنبه 30 خرداد 1396 02:30
دیدم صدای قهقه های بلند ایزوفاگوس خونه رو برداشته، رفتم پیشش ببینم به چی می خنده. یک انیمیشن بود از شبکه ی پویا داشت پخش می شد به اسم فوتبال دستی. یعنی بگم اینقدر خفن بود پیاده سازی و شخصیت پردازی ش که این بچّه از خنده کبود شده بود. نمی دونم شاید شما قبل از من دیده باشینش، ولی در کل انیمیشن روایت داستانی بازیکن های...
-
شلخته ی بی شاخ و با دم
یکشنبه 28 خرداد 1396 01:30
اوّلیا شلخته... دومیا شلخته... سومیا شلخته... چارمیا شلخته... پنجمیا شلخته... شیشمیا شلخته... هفتمیا شلخته... هشتمیا شلخته... نهمیا شلخته... دهمیا شلخته... یازدهمیا شلخته... دوازدهمیا شلخته... کنکوریا شلخته... ترم یکیا شلخته... ترم دوئیا شلخته... ترم سه ایا شلخته... ترم چاریا، بله، هنوزم شلخته... شلخته به گور. شلخته...
-
این مغز باهوش
شنبه 27 خرداد 1396 02:11
دو روزه هیچ غلط خاصی نکردم. هیچ غلط خاصی. امتحان بعدی فکر کنم دوشنبه ست (وای من خیلی شاهکارم حتّی مطمئن نیستم که دوشنبه ست یا یک شنبه الآن که اینو نوشتم!) و از هفت جلسه فقط نصف یکی رو خوندم و درس تخصصی هم هست. ولی من هم چنان خیلی احساس بی حس بودن می کنم. فکر کنم دیگه وقتش رسیده که اعلام کنم خسته شدم از امتحان هام. قبل...
-
کلید کولر
پنجشنبه 25 خرداد 1396 11:02
بابام داشت می رفت سر کار و خداحافظی کرد، بعد من در همون لحظه تصمیم گرفتم بلند شم برم کولر رو روشن کنم. هیچی دیگه فکر کرد به خاطر خداحافظی و بدرقه ش دارم همچین کاری می کنم. کلی از دور نگاهم کرد و با آغوش باز منتظرم بود تا از اون سر خونه برسم بهش، بعد که دید مسیرم به سمت کلید کولر کج شد، خورد تو پرش. پدر لب و لوچه...
-
به قول تایپیست انتهای جزوه های دانشگاه : نه خسته...!
چهارشنبه 24 خرداد 1396 23:20
گویند علی می زده صد وصله به کفشش ای کاش دل خسته ی من، کفش علی بود... ای کسی که برای اوّلین بار این بیت رو نوشتی... ای کاش قدر سر سوزن ازت اطّلاعات داشتم و می شناختمت. ای کاش دوستم بودی. ای کاش شده فقط برای یک ساعت رو به روی هم می نشستیم و تو چشمای هم خیره می شدیم. بی کلام. امام علی که خیلی وقته مرده و از دستش دادیم....
-
بی همه چیز منی تو
جمعه 19 خرداد 1396 23:59
عخی... :{
-
اصلا باهاتون موافق نیستم
جمعه 19 خرداد 1396 03:23
امشب بعد از مدّت ها نشستم خندوانه رو دیدم. راستش بعد دعواهای مفصل تو خونه دیگه تصمیم گرفتم تا زمانی که امتحانام تموم نشده نرم سراغش. نه اینکه نتونم، ولی واقعا حوصله ی تیکه و کنایه نداشتم دیگه. یعنی انرژی ای که باید طی جنگ و دعوا از دست می دادم برای پرداختن بهای دیدن این برنامه برابر می شد با انرژی ای که ازش می گرفتم....
-
کرختی
پنجشنبه 18 خرداد 1396 21:43
همین امروز ایزوفاگوس تو کتابی که خونده بود به واژه ی کرخت برخورده بود و اومده بود در حالی که خواب بودم بهم سقلمه می زد و می پرسید یعنی چی. من که خواب بودم یادم نمی آد ولی خودش می گه بهش جواب دادم یعنی مقاومت! احتمالا ضمیر ناخودآگاهم بوده. چه ضمیر ناخودآگاه خنگی... کرختی یعنی حس همین چند لحظه پیشم که صدای خاله م رو از...
-
از حس های مزخرف دنیا
پنجشنبه 18 خرداد 1396 21:36
چشم به راه بودن رو تجربه نکرده بودیم، که اونم به لطف خدا داریم می کشیم امشب. خاله م گم شده. خیلی جالبه که همیشه تو شرایط کوفتی من رو تنها ول می کنن تو خونه. مسخره ها. سرم تیر... قلبم درد...
-
اگر فردا مخم پاچیده شد روی آسفالت...
پنجشنبه 18 خرداد 1396 02:17
کمی بیشتر از امروز شلوغش کنید. ما خودخواه ها تاب نمی آوریم که روز قبل و بعد رفتنمان دنیا یک جور باشد. در اخبار هم اسم و فامیلم را درست تلفظ کنید و بدانید وقتی زنده بودم روی این مورد حساسیت می ورزیدم. اصلا راستی، اسمم را در اخبار می آورید؟ شما باید اسم من را در اخبارتان بیاورید. شما باید از من بنویسید. نمی خواهم رویم...
-
فینال چمپیونز لیگ
شنبه 13 خرداد 1396 23:46
یک ثانیه فقط یک ثانیه رفتم دست هام رو بشورم، یووه گل خورد. :/ قیافه ی این جوجه فوکولی گل زن هم شده شبیه اینایی که می رن شمال آب و هوا بهشون نساخته. بهروز رسانییییییییی: یس. تا اومدم بنویسم مساوی شد. بنازم به این برگردونت هر کی که بودی. فوتبال به این می گن بعد بازیکنای ایران مثل مترسک کنار هم خاله بازی می کنن. بهروز...
-
کشفیات همین الآن یهویی
جمعه 12 خرداد 1396 22:16
از سری یافته های امروزم اینه که فهمیدم روز تولد بازیگر نقش مایکل اسکافیلد (که اسم اصلیش ونتورث میلر باشه) با روز تولد بازیگر نقش سارا اسکافیلد (که اسم اصلی ش سارا واین کالیس باشه) یک روز اختلاف داره. این دو بازیگر که دو نقش اصلی فیلم فرار از زندان هستن، تو دنیای واقعی در دو روز متوالی به دنیا اومدن. یکیشون اوّل ژوئن...
-
به درونت بنگر مستر پرزیدنت! من همونم.
جمعه 12 خرداد 1396 01:57
یعنی خدا شاهده از زمانی که ترامپ رئیس جمهور شده دارم یه جوری تو سر و کله ی خودم می زنم که فرضیه ی زیر رو رد کنم ولی نمی شه: "احتمالا مولکول های آب وجودی من و ترامپ با هم توی یه ابر بودن، ابره یه دور تو آمریکا باریده ترامپ به وجود اومده، بعد باد فوتش کرده فوتش کرده فرستادش سمت ایران، قطرات حاصل بارندگی ثانویه ش...
-
و اینجاست که باید گفت: "قالیباف متچکریم!!!"
چهارشنبه 10 خرداد 1396 22:57
این پستم رو یادتونه؟ (اگه لینک زیر واستون جدیده ولی می خواید این پست رو تا ته بخونید، یکم وقت بذارین این لینک زیر رو بخونین اوّل و بعد برگردین اینجا. به خاطر من. زیادم وقت نمی گیره.) http://kilgharrah.blogsky.com/1395/03/10/post-230/%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%DB%8C-%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%87-%D9%87%D8%A7 از قصد اینجوری...
-
منفی قرمز
سهشنبه 9 خرداد 1396 20:53
امروز تو آزمایشگاه، مسئول گروهمون اومده ارزش یابی مون کنه، از من پرسید دیفتری رو زیر میکروسکوپ دیدی؟ گرم مثبت بود یا منفی؟ منم اومدم براش استدلال کردم که آره زیر میکروسکوپ که قرمز بود پس یعنی... یعنی... مثبته. نه ببخشید، یعنی منفیه. نه نه، همون مثبت منظورم بود. خلاصه دید دارم من من می کنم. گفت بیا یه چیزی یادت بدم...
-
آخه شیش تا؟
سهشنبه 9 خرداد 1396 01:33
هی من به این ایزوفاگوس خر می گم نشین نگاه کن آشغاله ،به درد نمی خوره، گوش نمی گیره می آد اعصاب ما رو هم خورد می کنه. چی بود آخه انصافا؟ چه قدرخوبه فردا یک ساعت فقط باید برم دانشگاه مجبور نیستم پرسپولیسی جماعت ببینم! اون یک ساعت هم از اوّل تا آخر قشنگ استادش ور ور میکنه نمی ذاره جیک یه نفرم در بیاد. بعدشم فرار می کنم...
-
kilgh bits in ma chipset - ep eight
دوشنبه 8 خرداد 1396 15:42
برنامه ی این قسمت: آدم [سکون] پلاستیکی. همین الآن داغ داغ، روی قاعده ی پله برقی، یه مشمّا ی پلاستیکی (همون کیسه فریزر خودمون - فکر کنم الآن برای اوّلین بار بود تو کل عمرم واژه ی مشمّا رو نوشتم!) دیدم، که با حرکت پلّه ها می اومد پایین، به پایین که می رسید در اثر بادی که از محیط بیرون به ورودی پله ها جریان داشت، دوباره...
-
ژن های اگور پکوری من
جمعه 5 خرداد 1396 11:23
-کیلگ پاشو صبح شده. ... -کیلگ گفتم پاشو صبح شده، از دی روزم دیر تر داری بیدار می شی! مگه تابستونه؟ (می نشیند بر بالین کیلگ.) -پاشو حداقل درس نمی خوای بخونی این میز رو مرتب کن. نگاش کن... اه اه اه. (در وسایل روی میز کاوش می کند.) کیلگ با حالتی بین خواب و بیدار -مامان تو رو خداااا دست نزن به اون میز. کلی چیز میز مهم...
-
نور من است او، سجده کنیدش
پنجشنبه 4 خرداد 1396 01:00
واقعا حسّش می کنم که اگه دانشگاهم رو عوض نمی کردم مسیر زندگی م کلا یه ور دیگه ای می شد. (بگذریم که کلّی سختی کشیدم و البتّه هنوز هم دارم می کشم.) نمی دونم در اون صورت به چه مسیری می رفتم، اینم نمی دونم که الآن به چه مسیری دارم می رم. ولی تفاوت رو که می تونم تشخیص بدم! اون جا که بودم یک روز در میون واقعا دلم می خواست...
-
اگه ده بار زمین خوردی، برای بار یازدهم پا میشی انصافا؟
دوشنبه 1 خرداد 1396 23:12
تفکّر قشنگیه، ولی انصافا نمی دونم چقدر عملی هست. من از کنایه صحبت نمی کنم، از خود زمین خوردن در معنای کلمه حرف می زنم. آخرین باری که زمین خوردم رو یادم نمی آد... (البته اگه فعالیت های ورزشی رو بی خیال شیم چون تو اونا که زمین خوردن جزء انکار ناپذیرشون هست) شاید پنج سال پیش بوده باشه الآن که یه دور بک ترک زدم رو خاطراتم...
-
کیلگارا نیستم اگر...
شنبه 30 اردیبهشت 1396 22:39
بعد این یک ماه و نیم تلافی همه ی بد بختی هایی که تو این سه سال کشیدم رو سر این دنیای عوضی در نیارم. می نویسم و عملی ش هم می کنم، چون بغض و بیشتر عصبانیت داره خفه م می کنه. بله، میزان سوختگی خیلی فراتر از دماغم رفته الآن. هنوز که هنوزه صدای بوق ماشین ها و شعار های مردم می آد. من الآن باید اون بیرون باشم، جوونی کنم، بی...
-
رای اوّلی مونم
شنبه 30 اردیبهشت 1396 15:28
تموم شد. الآن اون آهنگ we are the champions my friends که پس زمینه ی بازی فیفا دو هزار پونزده مون هست، داره تو ذهنم پلی می شه ناخودآگاه. دی روز از بابام پرسیدم اوّلین رئیس جمهوری که بهش رای دادی کی بوده؟ گفت بنی صدر. از مامانم پرسیدم، تقریبا خاطره ی مشخصّی نداشت ازش و بالاخره یادش نیومد اوّلین رئیس جمهور کی بوده که...
-
شب اعلام نتایج
شنبه 30 اردیبهشت 1396 02:21
یعنی تا الآن که دو ساعت و هجده دقیقه از وقت رسمی اخذ رای گذشته و آرا در حال خونده شدنه، شبکه خبر با چنان عزم راسخی داره اخبار داعش و تروریست ها و سوریه رو زیر نویس می کنه که حس می کنم شاید اگه بخوابم بهتر دستم به نتیجه ی آرای انتخاباتی برسه. تا جایی که بکشم بیدار می مونم، فکر کنم آخرین بارم شب اعلام نتایج کنکور بود که...
-
هنوز قسمت غربی انگشتم جوهر داره
جمعه 29 اردیبهشت 1396 16:00
رفتیم و انگشت مبارک همایونی مان را کوباندیم بر فرق سر کاغذ مستکبر بلاگرفته ی آتش پاره. باشد که دیگر از این غلط ها نکند... کیلگارا. انتخابات را هم دیدی. انگشتت را هم کوباندی. سلفی انگشت جوهری هم گرفتی. ازین پس همه چیز جهان تکراری ست... جز؟!! پ.ن: یک دوستی در صف بود، می گفت من وقتی بار اوّلم بود رفتم به معین رای دادم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 اردیبهشت 1396 15:32
-
رای اوّلی شونم
جمعه 29 اردیبهشت 1396 01:28
آقا من استرس دارم. مگه کنکوره؟ آقا اجازه؟ دو تا خودکار ببریم یا یدونه؟ غلط گیر مجازه؟ اگه استرس گرفتیم اشتباه به یه کاندید دیگه رای دادیم، خط بزنیم یا لاک بگیریم؟ واسه بغل دستی مون هم که تو صف وایستاده خودکار ببریم، شاید یادش بره؟ دستمال هم ببریم؟ آخه آقا اجازه من از بچگی دستام عرق می کرد وقتی زیادی به مُخم فشار می...
-
kilgh bits in ma chipset - ep seven
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 20:17
دقّت که می کنم از تمام کلاس ها و ورزش های گروهی، همیشه دقیقا از تیکه ی یارکشی ش متنفر بودم/ هستم/خواهم بود. زور داره با بیست سال سن، بازم بعضی چیزا به سرت بیان. امضا: یک عدد لجن که همیشه تو هیچ گروهی واسش جا نبوده. تقریبا مطمئنّم اکثرا نکشیدید چی میگم. درد داره، هر چند موضوع بچّه گانه ای باشه. پس اگر از بیرون گود نظر...
-
ترانه ی مادری
یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 17:48
بی خیالانه کلاس مزخرف دانش خانواده رو پیچوندم و یک تف بزرگ حواله ی حضور غیاباش کردم و اومدم نشستم پای بازپخش این سریال. سریالی که دقیقا زمانی که من اوّل راهنمایی بودم پخش می شد و بعد از اون دیگه هیچ وقت باز پخش نشد. هر سری که می دیدم باز پخش دوباره ی سریال دل نوازان رو فرستادن رو آنتن امید خودم رو بیشتر از دست می دادم...
-
مناظره - ۳
شنبه 23 اردیبهشت 1396 00:41
ای کاش، فقط ای کاش این انتخابات یک ماه و نیم دیر تر برگزار می شد. واقعا دلم می خواد می رفتم توی یه ستاد یکی از کاندید ها فعّالیت انتخاباتی می کردم: تراکت می دادم دست مردم... سینه سپر می کردم شعار تبلیغاتی می دادم... دستبند پارچه ای پخش می کردم... تیزر می چسبوندم رو در و دیوار... تا نصف شب می نشستیم دور هم حزبی ها چرت...
-
ای اردی بهشت کسینوسی
پنجشنبه 21 اردیبهشت 1396 00:56
واقعا گاهی با خودم فکر می کنم اگه نمایشگاه کتاب تو اردی بهشت نبود، من حتّی کفنم هم به خرداد نمی رسید. امروز زادروز مادرم بود، خونه مون پر از دسته گل و کیک شده رسما. کلمه هایی که دارم تایپ می کنم الآن، ممکنه بوی مریم و لیلیوم گرفته باشن حتّی. شایدم بتونن شکل این گل هایی رو براتون تداعی کنن که من اسمشون رو تازه یاد...