Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

kilgh bits in ma chipset - ep seven

دقّت که می کنم از تمام کلاس ها و ورزش های گروهی، همیشه دقیقا از تیکه ی یارکشی ش متنفر بودم/ هستم/خواهم بود.

زور داره با بیست سال سن، بازم بعضی چیزا به سرت بیان.

امضا: یک عدد لجن که همیشه تو هیچ گروهی واسش جا نبوده.

تقریبا مطمئنّم اکثرا نکشیدید چی میگم. درد داره، هر چند موضوع بچّه گانه ای باشه. پس اگر از بیرون گود نظر می دید، سعی کنید یک دقیقه خودتون رو جای اون بچّه ای بذارید  که باید بره به این و اون التماس کنه تا توی گروه واسش جا باز کنن و بی گروه نمونه. غرورش کجا رفت؟ هیچی دود شد تو هوا.

باز خوبه خانواده رو از همون اوّل زندگی به زور می کنن تو حلقوم مون، وگرنه حس می کنم اگه اونا هم حق انتخاب داشتن، من رسما باید از زیر بتّه به عمل می اومدم.

اون قدری درد داره که اگه بخوام یکم دیگه ادامه بدم به نوشتن، درد هام از تو چشمام می زنن بیرون.


پ.ن: یه بار وقتی ابتدایی بودم و این مشکل رو نداشتم هنوز، بدجور دل یکی از بچّه ها رو شیکوندم. تقریبا مطمئنّم هر چی الآن دارم می کشم تقاص اون اشتباهمه. شایدم این قدر الآن عذاب وجدان دارم به خاطرش که همچین فکر هایی می آن سراغم.


پ.ن بعدی: بابابزرگم اینجاست. دی روز رفته بود توی یکی از پارک های نزدیک خونه مون برای خودش بچرخه. الآن مامان بزرگم داره بهش می گه چرا امروز نرفتی؟

جواب می ده دیگه خسته ام الآن. و آه می کشه.

مامان بزرگ تو گوشم میگه: احتمالا از اونایی که دی روز پیشش بودن خوشش نیومده. شاید بی حرمتی ای چیزی کردن بهش. شایدم سعی نکردن بلند تر حرف بزنن که اینم تو حرف هاشون شرکت کنه. وگرنه فکر کردی تو خونه بند می شد؟

با این حرفش دلم می گیره.

بابابزرگ روی مبل خرناس می کشه...

مظلوم کی بودی تو آخه؟

فکر می کنم که : احتمالا بی گروه بودن بهم ارث رسیده.

نظرات 5 + ارسال نظر
شن های ساحل چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 ساعت 23:18

ببخشید اینجوری میگم ناراحت نشی ولی همسن های تو عقلشون به چشمشونه..چند تا لباس گرون بخر باهم ست کن..بیست یا سی تایی جک حفظ کن..اهنگای روز با بقیه شییر کن..چند تا تیکه احمقانه به استاد بنداز ..جزوه هات کامل باشه به همه بگو جزوه هات عالیه....این مشکلت حل میشه منتهی تلاش زیاد و خسته کننده ای میخواد...اهان باشگاه هم برو

نه ناراحتی چرا. :)))
من خودم هم خیلی وقت ها به مقادیر زیادی عقلم به چشممه. تایید هم می کنم حتّی!
متاسفانه هیچ کدوم از کار هایی که گفتی رو بلد نیستم هیچ، ولی فکر کنم حرف زدن معمولی رو یکم تمرین کنم شاید درست شه تا حدّی. یعنی قشنگ هر کدوم از راه کار هایی که نوشتی رو می خونم و فرض می کنم که انجامشون بدم، خنده ام می گیره شدیدا. خوب من واقعا نسبت به هم سن و سال هام خیلی تو چشم نیستم و خب درست حدس زدی هیچ کدوم از این کار ها رو انجام نمی دم. یه بار سعی کردم جک بگم، لبخند رو لب همه ماسید. :))) دیگه آهنگ رو هم که چون هیچ خواننده ی به روزی رو به اون صورت دنبال نمی کنم سر رشته ندارم. تقریبا مثل خودت که گفتی از هر سبکی یه چیزایی شنیدم. سنّتی و بی کلام هم که زیاد طرف دار نداره اصلا الآن. دبیرستان که بودم یکم استاد ریاضی فیزیک هام رو اذیت می کردم و به چالش می کشیدمشون ولی الآن اصلا حتّی حوصله ی جواب دادن سوالی که بلدم رو هم ندارم چه برسه به تیکه انداختن. جزوه هم که... جدی گفتی؟ :/ اون زمانی که جزوه هام کامل بود هم این مشکل رو داشتم. اتفاقا فکر می کنم جزوه نداشتن کول تره همچین تو این نسل.

این قضیه ی لباس و اینا رو هم پیش نکشیم که، ولش کن هیچی. :)))) اینورا بهم می گن کج سلیقه.

خودم حدس می زنم به خاطر کم حرف بودنمه بیشتر. یعنی ببین یارو واسش فرق نمی کنه گروهش ده نفر باشه یا یازده تا. استادم همین طور. ولی ترجیح می ده به من که اولین نفر بهش گفتم من می خوام تو گروه شما باشم بگه جا نداریم. فازشون رو نمی فهمم واقعا، دیگه اینجا که دبستان نیست.

گاهی با خودم فکر می کنم یه روح پیر دارم که توی یه بدن جوون زندگی می کنه. :))))

شن های ساحل پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1396 ساعت 17:42

خب هرکه فیل خواهد جور هندوستان کشد:)))فرایند انرڑی بری هست ولی جواب میده امتجان کردم ولی چند سال بعد دیدم همه جا بدردم نمی خوره توی کار خیلی خوبه بدردت میخوره...ورزش تاثیر مثبت داره روی حرف زدنت مخصوصا شنا.ذهنت خال میشه از این حرفهایی که بهشون فکر می کنی.ولی نسل شما عاشق باشگاه هستن پس باشگاه بری کلی موضوع داری برای حرف زدن باهاشون.برای لباس اگه فکر میکنی سلیقه ات خوب نیست با سلیقه خودت نخر برو یه مغازه خوب بگو پرفروش ترین کارتون کدوم بگو یه دست لباس میخوام که بهم بیاد ولی شما فروشنده هستین بهتر می دونین برام انتخاب کنین من بعضی وفتا که حوصله ندارم همین کار میکنم می رم میگم کدوم کار پر فروش تره بعد انتخاب میکنم الان با سن تو تنها برندی که اسپرت و خوش پوش فقط جین وست توی ذهنم فقط یکم گرون بهتر صبر کنی موقع حراجش خرید کنی و اگه خواستی چند تا مارک دیگه هم می تونم بهت معرفی کنم:))..برای اهنگ تابستون نزدیک می تونی توی نت بگردی یا من برات بگردم یا نه اصلاوقت نداری این مغازه های فروش فیلم نود درصد سی دی اهنگ می فروشن.برای جزوه هم اره خوب بوده ولی حتما براش تبلیغ نکردی اگه ندونن که نمی ان جلو برای گرفتن جزوه و همه سوالای استاد هم جواب بده بری روی مخ بقیه بهتر از بی توجهیشون...بزار واضح بگم میخواستی بری توی گروه یه ادم احمق سعی کن توی گروه اونایی بری که حس میکنی از خودت باهوشتر هستن ..
http://www.banimode.com/3/men

من مبهم پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1396 ساعت 18:49 http://manmobham.blog.ir/

من کاملا با شن های ساحل مخالف.چون اگه طبق نظرش پیش بری دیگه کیاگ نیستی فقط یه نقابی و مطمئنا دوستات از این تغییر یهوییت متعجب میشن.همیشه عرف جامعه ملاک نیست آدم باید گاهی خودش باشه حتی اگه تنها باشه

امیر یکشنبه 25 تیر 1396 ساعت 11:35 http://seire-takamole-man.blogsky.com

گاهی اوقات اگر اوضاع همینجوری رو قبول کنیم و چیزی که جزو شخصیتمونه رو به همون شکل بپذیریم راحت تریم

منم دقیقا همینجوری که گفتی بودم و هستم (و قطعا خواهم بود ) ولی قبلا خیلی براش حرص میخوردم الان بیشتر از این که بقیه منو میشناسن و میدونن توی کارهای انفرادی خودم موفق ترم تا کارهای گروهی احساس راحتی میکنم

بحثی که هست اینه که من فکر نمی کنم جزو تیپ شخصیتیم باشه امیر خان گل و گلاب.
من بی نهایت از کارهای گروهی استقبال می کنم، خیلی از توی جمع بودن و گروهی کار کردن خوشم می آد. ولی هیچ وقت و دقّت کن هیچ وقت نتونستم یه آدم به مسئولیت پذیری خودم ببینم تو کار های گروهی و این روانی م می کنه. این حجم از بی خیالی در مقابل دیگران. این حجم از اهمیّت ندادن!
و البتّه دلیل این که همیشه از جمع ها کنار گذاشته شدم، کم حرف بودن و عدم شناخت بقیه نسبت به منه. همیشه یه حس غریبگی مزخرفی توی همه ی جمع ها داشتم و متاسفانه و بدبختانه تا به حال نتونستم بشکنمش چون اوّل باید به یه حد از اطمینان از بقیه برسم که بتونم اندکی شبیه خود واقعی م باشم و وقتی تو اکثر گروه ها پس زده می شم نمی تونم این اطمینان رو به دست بیارم از بقیه ی آدم ها.

این جور مواقع با خودم فکر می کنم احتمالا گروهی که من بتونم عضوش باشم و با اعضا ش کنار بیام وجود داره، منتها اون قدر تعداد این آدما کم هستن که هنوز نتونستم باهاشون برخورد داشته باشم و گروه تشکیل بدیم و دور هم جمع بشیم.
این خیال پردازی ها آرومم می کنه تا حدّی!
تازه شرم آورانه ش می شه اینکه از دبیرستان به بعد که خیلی این مسائل واسم بیخ پیدا کرده، هی تو دلم با خودم می گم ای کاش الآن بیان یه کاغذ بزنن رو برد، به زور یه عالمه آدم رو با هم بچپونن تو یه گروه و به واسطه ی همون فعالیّت گروهی اجباری بتونم چند تا دوست دست و پا کنم واسه خودم.

امیر سه‌شنبه 27 تیر 1396 ساعت 12:48 http://seire-takamole-man.blogsky.com

خب پس خودتم قبول داری که تو مشکلی نداری . فقط توی جمعی افتادی که بقیه شبیه تو نیستن .
خب همیشه که همون چیزی که ما میخوایم پیش نمیاد
گاهی شرایطی پیش میاد که میتونیم کاریو انجام بدیم که ایده آل ما نیست ولی فعلا بیشترین بازدهی رو واسه ما داره
اینکه سعی کنی خودتو توی یه گروه جا بدی بجز اعصاب خوردی برای خودت چیزی نداره
قبول کن که شرایط کار گروهی کردن فعلا مهیا نیست
من جای تو بودم کار تک نفره رو ترجیح میدادم
وقتی بقیه ببینن توی کارهای تک نفره میتونی کل مسئولیت کارو خودت به عهده بگیری و کارو تا آخر پیش ببری اونا هم بهت ایمان میارن و از اینکه بری تو گروهشون استقبال هم میکنن

بعله، موافقت صد در صدی امّا مضر. برای همین عقیده هم هست که تقریبا تو همه ی موضوع ها تنها هستم و الآن سعی دارن کمکم کنن این حالت درست شه و بیشتر قاطی جمع بشم. من خودم تشخیص می دم همون طور که نوشتی اکثر کار هام رو تنها انجام بدم، ولی خوب... گویا خیلی هم دیدگاه درستی نیست و موافق نیستن باهاش.

فقط اینکه اون روزی که این پست رو نوشتم حالم خراب بود چون تشکیل گروه اجباری بود و اسم خودم رو می دیدم که از این گروه به اون گروه منتقل می شه و مثل توپ فوتبال پاس داده می شم که برام توی هیچ گروهی جا نیست. یک آن خیلی احساس بی ارزشی کردم و اعصابم ریخت به هم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد