ولی حس می کنم تو هر حالی هم که باشم،
صدایی که الان دارم می شنوم می تونه حالم رو عوض کنه.
نه اینکه خوبم کنه.
ولی اروم می شم و مسیر فکری ام عوض می شه.
خیلی وقت ها انتهای این مسیر، به شب های تاریک هاگوارتز و جنگل تاریک و پاویون و شومینه و پتوی گرم و نرمشون با صرف نوشیدنی کره ای همراه با تلالو نور روی موهای فر خورده ی هرمیون در نصفه های شب می رسم.
و این باگ خلقته که هاگوارتز وجود خارجی نداره.
فکر کنم وقتشه هری پاتر درمانی رو آغاز کنم...