-
میکس هاوس و ویلسون
یکشنبه 5 دی 1400 16:17
اسپویلررررز! از اونجایی که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و هنوز جوش نخوابیده، تصمیم گرفتم براتون (در وهله ی اول واسه خودم) یه میکس از تمام تکه فیلم ها دقیقا از اونجایی که ویلسون کنسر می گیره تا جایی که خط داستانی اش تموم می شه درست کنم. چون واقعیتش خودمم خسته شدم اونقدری که فیلم رو عقب جلو زدم فقط واسه دیدن صحنه های تلخ...
-
Brag brag brag
شنبه 4 دی 1400 17:12
یه لحظه خواستم بیام خوشبختی ام رو به رخ بکشم و برم! امروز از ساعت ده و نیم پیچوندم و اومدم خونه! :))))) می دونید که تهران چه قدر سرد هم بود و سوز داشت! به یه گروه گفتم این درمانگاهم، به یه گروه دیگه گفتم اون یکی درمانگاهم. یعنی هر کدومشون فکر کردند که درمانگاه گروه مقابل هستم. (البته یکم درمانگاه یکی از گروه ها رو...
-
من و مغزم دوتایی
جمعه 3 دی 1400 01:14
امروزم به این گذشت که تلاش زیادی کردم و عمدا آدم های اطرافم رو پیچوندم تا بتونم وقت تنهایی گیر بیارم و روی پایان بندی هاوس فکر کنم. بیشتر فکر کنم. وقتایی که از یه چیزی خوشم می آد اینجوری می شم.. از دنیای واقعی زده می شم و دیگه دوست دارم با فکر هام تنها باشم چون دنیای افکارم جذاب تر از همیشه شده و احساس بی نیازی از...
-
Just Major Mending
پنجشنبه 2 دی 1400 02:10
بیش از دو سال گذشت از شبی که این پست رو نوشتم. پست هزار و پونصد و چهلم. توی یک شب اسما بهاری که ماهیتا رنگ و بوی زمستون داشت. با موضوع مرگ کیو. مال وقتی بود که عجیب معنای زندگی از دستام در رفته بود و برای اولین بار در مدتی مدید از سناریوی مرگ یک نفر که کیو باشه اقناع شده بودم و حس می کردم تونستم چیزی نزدیک به معنا...
-
و پاییز بعدی یک قرن مرا از تو دور می کند
چهارشنبه 1 دی 1400 02:20
اخرین پاییز قرن رو دیدین؟ چون دیگه تموم شد رفت. هعی زندگی.. هی نیومدی نازنین. هی نیومدی، خبرمرگت خب اخرین پاییز قرن هم تموم شد! جدای شوخی، پاییز پاییزی بود. حداقل مفهوم پاییز رو داشت. فقدان جدایی مرگ عشق مرگ دوستی ادای عشق. تب کرونا! لرز کرونا! پاییز پاییزی بود. خیلی چیزا رو لای این پاییز جا گذاشتم. تو را هم لا به لای...
-
انیمال وار
یکشنبه 28 آذر 1400 10:03
رزیدنت سال یکم رو از سر تا پا ریدند بهش کلی اذیتش کردند روح و روانش رو آزار دادند شکنجه ی روحی اش کردند با انواع و اقسام الفاظی که در خور شان نوشتن نیست همه نفری (سال سه و چهاریا)... و تهش از مورنینگ پرتش کردند بیرون. و هم اکنون رگ تعصب من باد کرده! بدم باد کرده! غیرتی شدم. گم گینم، و عصبانی! می خوام برم بزنم فک و دم...
-
خیلی شیک و مجلسی ها می کنیم بخار می آد خداییا...!!
شنبه 27 آذر 1400 10:27
جماعت وبلاگ، Answere me... آیا وایب زمستون رو می گیرید یا نه؟ تو رو خدااااااا دیگه وقتشه که بگم بووووووووو..... پ.ن. شما فقط نوشته ها رو می خونید، ولی من هر سال که این پست رو می گذارم تو ذهنم پارتیه! پس عین ادمیزاد برقصید. :))) پ.ن. من الان خونه ام. فکر کنم از معیار های خوشبختی بود که تو روز های برفی و خیس بتونی لنگت...
-
سه اسپایدر من در یک فیلم
جمعه 26 آذر 1400 23:35
ای خدا بالاخره تایید شد! هر سه اسپایدر من در فیلم جدید مارول حضور دارند. من یکی دیگه واقعا تحمل تام هالند رو نداشتم. وقتشه از بزرگ ترش یاد بگیره. جایگزین شدن ادواری اسپایدر من ها شوخی زشتی بود که زندگی با من کرد. البته وحشت ناک ترش جایگزین شدن ادوارد نورتون با مایک روفالو به عنوان هالک بود. اونو هنوز که هنوزه هضم...
-
رفتن
جمعه 26 آذر 1400 01:15
شاید تا الان روی طناب بند بازی می کردم و هر چند وقت یک بار پام رو یک ور طناب می گذاشتم، ولی امروز تو زندگی من روزی بود که انتخاب کردم به کدوم سوی طناب تعلق دارم و پاهام رو برداشتم و این بازی مسخره رو تمومش کردم. تصمیم گرفتم مهاجرت کنم. دیر.. زود.. سخت.. تنها.. بی پناه.. خواهم رفت. من به ایران تعلق ندارم.. ایران........
-
چون هنوزم نمی فهمم چه جور یه سری چیزا رو دیدیم و زندگی رو انتخاب کردیم
سهشنبه 23 آذر 1400 02:33
پدر روح الله زم عمامه از سر برداشت. دیر بود آقای زم. دیر بود. اون وقتی که باید مثل کوه پشت بچه ات می ایستادی و می کوبیدی تو دهنشون، متزلزل بودی. گیج می زدی. گیر کرده بودی سر دوراهی. اینقدر دست دست کردی که کشتنش. الان دیگه دیره. روح الله زم یک سال پیش مرده. به نظرم نگه می داشتی عمامه ات رو. اون بیشتر از یه بچه ی مرده...
-
مارم. پونه ام بدهید.
یکشنبه 21 آذر 1400 01:25
به خبر بسیاااار بسیاااااار زیبایی که هم اکنون فهمیدم توجه کنید! فردا من باید از صبح تا ظهر با لعنتی ای که یک ماهه دارم وانمود می کنم دیگه تو دنیام وجود خارجی نداره تو یه اتاق تنها باشم. تنها. بدون هیچ کار یا بازیچه ای که حداقل وانمود کنم سرگرم کارم!! دقیقشو بخوام بگم حس اینایی رو دارم که طلاق گرفتند بعد دارند می رند...
-
من و اینستا
یکشنبه 21 آذر 1400 00:11
خلاصه ی فعالیت من تو اپلیکیشن بسیار مفید اینستاگرام، این شکلیه که هوار تا پیج های فکت و حقایق علمی و تاریخی و نوستالژیک پابلیک فالو دارم. بعد هر از چند گاهی یک پست چرت و پرت می بینم و زیرش دلیل معقول خودم یا فلان چیزی که خودم یادم هست ولی تو پست عنوان نشده رو بدون فکر کردن به عواقبش می نویسم بلند بلند فکر می کنم یعنی،...
-
رخش سفید ابرو پریده
شنبه 20 آذر 1400 00:16
نمی دونم کدوم خری به ماشینم زده در رفته. بالای کاپوت سمت شاگردم غر شده رفته تو. این رسمش نبود اقای مجری... این رسمش نبود شما این قدر بی وجدان و ترسو باشی. این رخش تمام دارایی دکتریه که هر روز باهاش تا بیمارستان رفته و برگشته خونه! پ.ن. بعد یادمه من یک بار داشتم دور می گرفتم، خیلی تنگ بود کوچه حس کردم کمر پراید گرفت به...
-
به نام غذا
پنجشنبه 18 آذر 1400 22:05
کشیک فیکس زیبایی داشتم و هم چنان دارم! کلی عکس باحال گرفتم از مریضا. یه مدت کشیک نداده بودم یادم رفته بود چه مزه ایه. الان اومدم چند ساعتی استراحت کنم دوباره برگردم، بیدار که شدم هم اتاقی ام گفت من برات غذا گرفتم دیدم خوابیدی از صبح تا حالا هم نیستی گفتم نکنه گرسنه بمونی غذا تموم بشه! و این در حالی بود که من هم اتاقی...
-
جنیفرلارنس قلنبه
پنجشنبه 18 آذر 1400 04:17
حالا نیایید بهم بهم مارک سکسیست و ضد زن و چه می دونم نفهم بیشعوری که نمی فهمه این فیزیولوژی طبیعی بدن خانم هاست با هش تگ مای بادی مای رایت و اینا بزنید، ولی من از زمانی که عکس های اخیر بارداری جنیفر لارنس رو دیدم افسردگی کامل گرفتم! چرا این شکلی شدی تو... هی وای من. چرا. این شکلی. شدی تو. :((( حس می کنم یکی از زیبایی...
-
برو از کویر وحشت
پنجشنبه 18 آذر 1400 03:53
اخه اگه برم... خانواده ام و عزیزام رو چی کار کنم؟ اتاقم رو چی کار کنم؟ این همه خرت و پرتی که برای خودم اندوزیدم رو چی کار کنم؟ با ندیدن تهران چه جور کنار بیام؟ ای خدا بدبختی ای گیر کردیم. ای کاش آدمی وطنش را همچون بنفشه ها می شد با خود ببرد هر کجا که خواست. پ.ن. دقیقا این بخش زندگی ام برام تکراریه... سوم دبیرستان. بی...
-
اخرین روز دانشجو
سهشنبه 16 آذر 1400 00:12
چون امروز... اخرین روز دانشجوی منه! هفتمین، و آخریش. مثل کتاب یادگاران هری پاتر. پ.ن. می دونم که رزیدنتی هست... فوق هست... ولی واقعیتش نمی دونم که من رزیدنت می شم یا نه. ولی نمی دونم که اصلا رزیدنت ها هم دیگه میشه دانشجو خطاب کرد یا نه. پ.ن. اولین روز دانشجوم دوشنبه بود... یادم نمیاد چی کار کردیم. باید از هارد سرخود...
-
نیمه ی خیلی پر لیوان
دوشنبه 15 آذر 1400 23:53
می دونید تنها مزایای کرونا گرفتن من چی بود؟ این بود که نه تنها دیگه اصلا بوی کوفتی کتلت رو حس نمی کنم تا با کسی درباره ی اینکه چرا ما باز غذا کتلت داریم بحث کنم بلکه می تونم برای اولین بار در چهار سال اخیر یکم کتلت هم بخورم و به خودم بگم فرض کن سالاد کلمه و احساس خاصی نداشته باشم. می دونم هیچکی باور نمی کرد، ولی کتلت...
-
پدر، پسر، روح القدس
دوشنبه 15 آذر 1400 20:58
پدر مقدس من امروز عمل بچه گانه و شاید هم خبیثانه ای مرتکب شدم. امیدوارم که بخشوده شوم، هرچند که خب از درون احساس گناه نمی کنم و نبخشیدی هم گور پدرت پدر مقدس به نظرم هرچند کودکانه ولی کار درستی بود... صرفا خواستم با کسی در میانش بگذارم. جزئیات این عمل شنیع رو بعد از فارغ التحصیلی منتشر خواهم نمود.
-
تو جیب جا میشه؟
دوشنبه 15 آذر 1400 01:47
هیچی. فقط خواستم بگم امروزم رو واقعا دوست داشتم چون اون اتاق عمل باحاله که همه ی استفش مهربون و خوش برخورد اند بودم با همون سال یک باسوادمون که مرام رو با آموزش هاش در حق من تموم کرد. رزیدنت اینجوری تا حالا قدر انگشت دست خدا نصیبم کرده. واقعا لذت می برم می بینمش این لامصب یک ماه و اندی هست اومده فقط، و از همه فرش تر و...
-
دوستی سنتی
جمعه 12 آذر 1400 21:17
می خوام از بعد جدیدی از محبت پدرانه براتون پرده بردارم. خبر کوتاه بود و جان گداز و سوزناک! بابام دیده این چند روز فکرم مشغوله و خب می دونه من قسمت اعظم وقتم رو با دوستم می گذروندم که الان دیگه ندارمش، گشته برام دوست جدید پیدا کرده!!! از فامیلاش!! و شماره موبایلم رو داده بهش و گفته لطفا تو رو خدا کیلگ رو هم بازی بدید....
-
کاردستی خزان
پنجشنبه 11 آذر 1400 16:28
می خوام کاردستی درست کنم! من راستش از جهت اینکه همه اش نخوابم تو خونه، اولش رفتم کتابفروشی کتاب بخرم (بخون ول بچرم)، نهایتا با چسب ماتیکی و کاغذ رنگی و مقوا و البته کتاب اومدم بیرون. والا فکر کنم وسط یه اپیزود مانیایی چیزی باشم. البته ابدا میل به خرید ندارم و همینه که منو می ترسونه، چون به خودم می گم خب وات اور اگه...
-
اول سلام بعدا کلام
پنجشنبه 11 آذر 1400 02:53
به موضوع جالبی داشتم فکر می کردم. دیدید چه قدر تو طول روز لازمه سلام و علیک کنیم با ملت؟ در حدی که ادب ایجاب می کنه موقع دیدن هم یه چیزی بگیم. خب جمله ی اول که همیشه سلامه. می خوام ببینم دومیش رو چی می گید شما؟ سلام. "خوبی؟" سلام. "چه طوری؟" سلام." چه خبرا؟" جمله ی دوم من تقریبا همیشه یه...
-
تست کالریک (رفلکس وستیبولو اوکولار)
پنجشنبه 11 آذر 1400 02:36
من باب اینکه امروز پادشاه جهان بودم از شدت خوشحالی، داشتم داستان کشور گشایی هام رو تعریف می کردم و بیست هلویی که گرفتم. بابام گفت یادش به خیر من انترن ای ان تی بودم، رفتیم سر جلسه امتحان، رزیدنت گفت اگه بیایید تو گوشتون آب بریزیم (حدس می زنم تست کالریک ساقه ی مغز بوده) دیگه امتحان نمی گیریم ازتون. و من جزو اولین...
-
بریتیش هوغ؟
چهارشنبه 10 آذر 1400 18:33
خب با من شوخی نکنید، یعنی هوغ (یا هوگ یا هرچه که هست)، بازیگر محشر دکتر هاوس تمام این مدت بریتیش بود ولی لهجه ی امریکایی رو فیک می کرد و شما هیچ کدوم هیچی به من نگفته بودید؟ این هممممه سال؟ من یکم فقط یکم باید برم تو افق محو بشم الان. نمی تونم پردازش کنم این اکتشاف جدیدم رو. راستش تصمیم گرفتم مصاحبه های خارج فیلمش رو...
-
کالیفرنیا، امریکا، باحال ترین امتحان دنیا
چهارشنبه 10 آذر 1400 14:18
یادتونه گفتم من به شونزدهی که جلوم بندازن راضی نمی شم؟ تقریبا با هر کی مشورت کردم همه بهم گفتند بی خیال شو شونزده رو بگیر حلوا حلوا کن ولش کن حال داری؟ اینجا هم چند تاتون نظر دادید موافق امتحان ندادن و فرار رو بر قرار ترجیح دادن بودید. ولی خب چون من خلم! تو کتم نرفت. حتی زرنگ ترین دوستم هم گفت من بودم امتحان نمی دادم...
-
Giving a fuck is also such a feeling
سهشنبه 9 آذر 1400 19:17
وقتی از کسی ناراحتی، این یعنی هنوز بهش اهمیت می دی چون هنوز براش احساس داری وگرنه در وهله ی اول اگر احساسی نداشتی اصلا ازش ناراحت نمی شدی. و ازین کسشر های روان شناسانه ی مشابه.. من... واقعیتش ناراحتم که هنوز ناراحتم. که هنوز نتونستم اون جور که می طلبه بی خیال یه سری آدم های زندگیم بشم. و بحث جذاب اژدهایی که حرف هاش رو...
-
هفتمین فیفا بالندور
سهشنبه 9 آذر 1400 18:46
دیدید مسی هفتمین توپ طلای خودش رو برد؟ هفتمی. عدد هفت. خوب این لحظات رو به خاطر داشته باشید، چون اخریشه! کاش منم توی یه کوفتی _هر کوفتی که کائنات خودش پیشنهاد می ده_ به خوبی مسی تو فوتبال بودم. و اینکه ایزوفاگوس دهنم رو صاف کرده اینقدر لوا لوا می کنه! نمی فهمم این همه ترحم برای بازیکنی که به هر حال با مسی هم عصره واسه...
-
Just perfect
سهشنبه 9 آذر 1400 13:22
ایمان بیاوریم به جادوی عدد های رند، به ۹.۹... بعضی روزا هم مثل امروزه، با چک و لقد خودت رو از رخت خواب می کشونی بیرون، ولی یک برگ پاییزی اتفاقی زیر برف پاک کنت گیر می کنه و تا اخر مسیر همراهته و از رادیو اهنگ دریا اولین عشق مرا بردی رو می شنوی و روی فرشی از برگ رانندگی می کنی و باد صبحگاهی به کله ات می خوره و مستت می...
-
Kick my ass out of home
سهشنبه 9 آذر 1400 07:42
به نام خدا من تبدیل به یک موجود دست اموز خانگی شده ام تمایلم به خروج از حانه به صفر میل می کند و در نظر گرفتن این حقیقت که از نظر درسی در جذاب ترین روتیشن ممکنم هستم این است که دوست دارم خودم را از پس یقه ی تیشرت بگیرم و با تیپا از خانه پرت کنم بیرون اتاق عمل ساعت هشت حضوری می خواهد من از شش بیدارم و هم چنان در رخت...