هی من به این ایزوفاگوس خر می گم نشین نگاه کن آشغاله ،به درد نمی خوره، گوش نمی گیره می آد اعصاب ما رو هم خورد می کنه.
چی بود آخه انصافا؟
چه قدرخوبه فردا یک ساعت فقط باید برم دانشگاه مجبور نیستم پرسپولیسی جماعت ببینم! اون یک ساعت هم از اوّل تا آخر قشنگ استادش ور ور میکنه نمی ذاره جیک یه نفرم در بیاد. بعدشم فرار می کنم می آم خونه. :)))
پ.ن: عرررررر ببین چی پیدا کردم کیلگ. گریه. تف. می خوام برم، می خوام برم، می خوام برم. نمی تونم، نمی تونم، نمی تونم. مشخام مونده، مشخام مونده، مشخام مونده. ای لعنت به هر چی برنامه که تو بهار برگزار می شه.
حالا ببین از ترم بعد که من می خوام به کل همه چی رو ول کنم بزنم به بی خیالی، همه شون آب می شن می رن تو زمین. این خط. اینم نشون.
پ.ن بعدی: از ظهر که توی تاکسی بازخوانی یه آهنگ قدیمی رو شنیدم، از تو کلّه م بیرون نمی ره که نمی ره. خوابیدم بیدار شدم هنوز داشت تو مُخم پلی می شد. دانلودش کردم پنج شیش بار گوشش دادم بازم فرقی نکرد. باهاش خوندم، صدام رو ضبط کردم کلی باهاش ور رفتم بازم اتفاقی نیفتاد. و هم چنان که ساعت حدود دوی نصفه ی شب هست، داره با اقتدار پلی می شه. دوستش دارم ولی انصافا چی کارش کنم بره بیرون؟ خیلی حس بدیه، انگار که اختیار هیچی ت دست خودت نیست. ضمیر ناخودآگاه احمق.