Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

سبزه ها را برای چه کسی گره زدم

سال های پیش نوشته بودم ما در سیزده به در برای سلامتی افراد سبزه گره می زنیم. (گره زدن گیاه حرکتی است از نظر نگارنده خیلی وحشیانه و در حد فرهنگ بربرین کینگ. بحث اینکه مگر آن بدبخت چه گناهی کرده و همان تناقض های همیشگی)

امسال فقط یک سبزه زنده مونده بود تا سیزده به در. -سبزه ی کیلگ اینا-

و با سبزه گره زن های همیشگی نشستیم پاش.

اومدم اینجا لیست کنم که برای کی ها سبزه گره زدم و سال بعد ببینم چند تاشون زنده می مونند و رو به زوال نمی رند. چون یک لحظه به این فکر کردم ای بابا دقیقا هر کی رو براش گره می زنیم می افته  می میره این رسم بی معنا چیه. و بعد یکی دیگه تو مغزم بهم گفت، نه بابا بالاخره یه جایی تاثیر داره این سبزه گره زدن.


خب من برای این ها گره زدم:

۱) بابابزرگم که زنده ست.

۲) مامان بزرگم که زنده ست.

۳) اون یکی مامان بزرگم که زنده ست.

۴) تکرار مورد سه. (چون حس کردم نیاز به یک گره ی بیشتر داره و وضعش بحرانی تره)

۵) بابابزرگم که مرده. (دیدم برای همه دارم گره می دم، اینم گفتم باشه تبعیض نشه.)

۵.۵) مادربزرگ مادرم که زنده ست.

۶) ژ!

۷) مینا (که تبعیض نشه.)

۸) حاجی گدای فلان کوچه که می شناسمش.

۹) فلان فامیل سرطانی رو به مرگ مان.

۱۰) نهنگ (کارگر فلان ساختمان.)

۱۱) یک دختر که رندوم توی مسافرت دیدمش.

۱۲ و ۱۳ و ۱۴ و ۱۵) چند تا تزئینی برای مرده ها.



چیزه، اصل خانواده و این ها رو بقیه گره دادند. جای نگرانی نیست. ولی من خیلی لیستم رو کوتاه کردم دیگه. می دونم شاید دقت که کنیم لیست خیلی  مسخره ای باشه، ولی حقیقتش فکر کنم همین ها بود.  بابا قبلا روی این کار وسواس وحشت ناک داشتم. الآن خوب شدم به نسبت. سال های پیشتر واسه همه ی شما هم سبزه گره دادم اگه خواننده م بودید. برای معلم های محبوبم. دوستام. باباهای مدرسه. بوفه چی های مدرسه. گربه ی مدرسه! بابا خلی بودم واقعا. امسال سعی کردیم منطقی تر باشیم.

نود و هفت هم کلا هیچی گره ندادم فکر کنم شاید فقط بابابزرگم. رویایی ترین ورژنم بود. اینجا.

سبزه رم که پرت دادیم تو سیلاب. چه شود.

طبیعت رندانه روزش را از ما دریغ می کند...

اوّل از همه. اعتراف می کنم که مو هام بوی دود آتیش گرفته و هر چی بیشتر بوشون می کنم بیشتر وحشت زده می شم که فردا دقیقا با همین هیات باید برم سر کلاسای کوفتی خوشگل چهارده به در دانشگامون. :|

و این که لُب کلام...

انگاری واقعا طبیعت باهوش شده امسال. لحظه ی سال تحویل دقیقا راس هشت صبح، پایان تعطیلات عید تو  جمعه، شروع کلاسا تو شنبه و جدیدا بارون تو سیزده به در!

فکر می کنین چند تا خانواده امسال به خاطر این سرمای کوفتی نرفتن بیرون تا تو روز طبیعت گند بزنن به طبیعت؟ یه هفتایی که من می شناسم. :-"

شاید اینم یه جور روشه... از هول بلایی که قراره یه عده نفهم سرت بیارن اینقدر گریه کنی که دلشون به رحم بیاد و بی خیالت شن .

که البته ترجمه ی سیزده به دری ش می شه اینکه از هول ریدمانی که قراره مردم تو روز طبیعت به بار بیارن،طبیعت اونقدری گریه می کنه و اونقدری بارون می باره که تمام چمن های تهران خیس آب بشن و مردم دیگه نتونن سیزده شون رو به در کنن و تو نحسی امسال بمونن. :|

عاخههههههههه امروز واقعا وقت بارون بود؟

ما که باز به هر جهنمی بود رفتیم بیرون، سبزه گره زدیم، به رودخانه ی کن انداختیم، یخ بستنی شدیم، خیس هم شدیم، سرما هم خوردیم، مثل بید هم لرزیدیم در حالی که چایی خوران دو پتو دور خود پیچیده بودیم و به سان ماهی دودی گرد آتش می گشتیم و نهایتا بوی چوب سوخته هم گرفتیم....

ولی نه طبیعت جان! جان من. امروز واقعا وقت بارون بود؟ اونم در این حجم؟

ولی نه... باریکلا. نه باریکلا... ( با لحن جناب زهتاب بخونین :-") واقعا کلک رندانه ای بود.