"پاشو نگاه کن ببین شاید کرمت پیدا شده باشه."
امروز با این جمله بیدار شدم،
و به نتیجه رسیدم واقعا زندگی رو شبا خیلی سخت می گیرم شاید اون قدر هم سخت نباشه.
راستی خبر جدید اینکه درخواست تقلب دو تا گروه از دوستام رو رد کردم، و از زمانی که به هر کدومشون گفتم نمی تونم، روح خودم افتاده در عذاب. خیلی برای خودم متاسفم که با این سن هنوز نمی توانم بار گناه قلبم رو کم کنم و توانایی نه گفتنم در حد جلبک دریایی هستش. قضیه اینه که من خیلی سر امتحان استرس می گیرم و مشکل تمرکز وحشت ناکی دارم موقع استرس. چشم به هم می زنم و می بینم زمان رفت من هنوز نصف سوال هایم نخوانده باقی مانده. حالا با این وضع مگر می شه تقلبی رساند؟ و اصلا هم به شبکه های مجازی وارد نیستم که بتوانم هم زمان دو جا ان لاین باشم! (تازه اگه یه درصد جواب سوال رو بلد باشم. خودم که الان حس می کنم مفت بارم نیست.) تقلب هایی که خودم می کنم یا با کتابه یا تلفنی. اگه از این مسابقه های اطلاعات عمومی شرکت می کردم اونی بودم که همیشه گزینه ی تلفن رو انتخاب می کردم! خلاصه به غیر از این روش ها بلد نیستم.
اگه خودم امتحان نداشتم حرفی نبود ولی چون خودم هم امتحان دارم، بهشان گفتم من مطمینم اگر بیام خراب می کنم ازمونتون رو... بهتره که باهاتون نباشم و کسی رو پیدا کنید از من بهتر باشه. حقیقت را گفتم ولی خب احتمالا فکر می کنند از قصده، می پیچونم یا دوستشون ندارم یا برام ارزشمند نیستند یا رفیق روزای سخت نبودم یا هر چیز دیگری، و سر همین اعصابم تو دیواره چون واقعا دوستامو هر کدوم رو از مسیری دوست دارم. حتی بی وفا ترین و خودخواه ترینشون رو دلم نمی اید ببینم یه خار رفته تو پاش.
ولی طی زندگی به این رسیدم که رفیق بازی دیگه خییییلی وقته از سر من گذشته، فردا پس فردا واقعا هیشکی نمی آد بیاد بگه کیلگ خرت به چند من؟ دوست و اینا زیاد باقی نمی مونند و منم دلم نمی خواد فشار بیش از حد به خودم وارد کنم برای دوست و موست. خسته ام بابا. صلوات و نور به قبر اونایی که این اصل رو طی زندگی ثابت کردند. ادمی یه خودشه و یه پدر و یه مادر. و حالا اگه بود خانواده ی اینده اش.... بیشتر از اینش، نشدنیه. به چشم می بینید.
اقا دیدم ایزوفاگوس مثل مرغ بسمل داره دور خودش می چرخه،
گفتم چه مرگت کرده بچه،
گفت که ازمون آن لاین داره و وقت کم اورده،
رفتم تو ده دقیقه ی آخر براش زبان و ادبیات زدم،
تازه کلی سوال هم نخونده موند.
زبان شد نفر اول کل مدرسه!!!!!
ادبیات هم شد نفر چهارم کل مدرسه!!
از بین صد و خورده ای نفر. دیگه ببین بقیه چه انیشتین هایی هستند!
حالا الان دور هم استرس داریم راستی آزمایی اش بکنند، بفهمند خودش نبوده.
خب ایزوفاگوس به طور روتین نفر پنجاهم این ها می شد، الان یکم بیش از حد غیرنرمال شده.
بهم می گه :"کیلگ بهت گفتم خیلی خوب نزن!"
والا مردم لیاقت ندارند، اول هم بشن، باز ما باید نق بشنفیم. :[]
ولی حال کردما با وجود خودم. :)))) رفتم با یه مشت بچه ی دهمی رقابت کردم نفر اول شدم.
دلم تنگ شده بود واسه تک پر بودن. :دی
این ثابت می کنه هنوز یه چیزایی یادمه. :دی
اقا واقعا جدی جدی نخونده بی پیش زمینه نفر اول شدما. خیلی بی مورد و بی جهت خوشحااااالم. :)))))) انگار کاپ قهرمانی برده باشم.
فکر کنم یه همچین انتراک هایی هم نیازه، هر چند وقت یه بار واسه از دوباره ساختن اعتماد به نفسم.
بریم که بشینیم سر بدبختی خودمون.
گفتم ها. خیییییلی برام انرژی بفرستید این هفته!
کاش ازمون خودم اینجور بشههه. اخ که اخ.
پ.ن. بهش می گویم بیار تحلیل آزمونو ببینم چی کار کردم کدام سوال ها رو غلط زدم؟ می گه حالا به جام آزمون دادی ولی دیگه وسواس بازی هات رو واس خودت نگه دار تحلیل آزمون چی می گه آخه؟ -_-
اینه فرق ما دو نفر. من می میرم تا نفهمم چندم شدم و چی رو غط زدم. تو دانشگاه هم این مشکل هست، همه از دستم فرار می کنند بعد امتحان.
نمی فهمم جدی چرا به چک کردن جواب و اعلام آزادانه ی رتبه اعتقاد ندارند؟
تازه ربطی به زرنگ تنبل بودن هم نداره به نظرم،
من خودم اون زمانی که جراحی رو افتاده بودم، والا اصلا مشکلی نداشتم کسی بفهمه تازه خودم به همه گفتم افتادم. :{
و باز در خط مقدم دنبال رتبه ها و تحلیل ازمونش بودم
و باز همه فرار می کردند. :)))))
من کلا چه شاخ باشم، چه داغون،
پروسه ی اعلام رتبه رو می پرستم.
اینقدر که عاشق اعدادم و ارامش می ده بهم تحلیل اعداد.
حالا بیا ببین باقی بچه ها چه ادا اصول ها که در نمی ارند مبادا نمره شون رو کسی نفهمه!
انگار اطلاعات اف بی ایه.