و اگه ما تو گروه مرگ نمی افتادیم این حیوونکی ها تا آخر عمرشون تو لیگ داخلی تلف می شدن و کسی نمی دیدشون.
مرسی گروه مرگ.
به نظرم گروه مرگ... این یه لطف بود که در حق ما شد، می رن و تجربه جمع می کنن از لیگ های خارجی و این میشه نقطه ی عطف فوتبال ایران! اون اولش که قرعه دراومد اکثرا همه بهش گفتن بد شانسی، من فقط هول کرده بودم که گل نخوریم، وگرنه واقعا خوشحال بودم که مجبور نیستم بازی های کسل کننده نگاه کنم و خیلی حال کرده بودم با قرعه. مثلا بازی ایران و بوسنی رو واقعا زورکی نگاه کردم و خوابم برد وسطش.
نقطه ی عطف تیم ملی فوتبال ایران، دقیقا فیفا بیست هیجده می شه و چون جوونن جام جهانی های بعد تر می تونیم واقعنی به برد هامون افتخار کنیم. نه به باخت هامون.
میگه امید ابراهیمی می خواد بره بوندس لیگا.
فرض کن اگه تو این گروه نمی افتادیم، هیچ کی نمی فهمید این بنده های خدا هم آدمن و بلدن دو تا بزنن زیر توپ!! دیفالتشون این بود که تروریست های آدم کش روانی جنگ افروز!
می گه: از امروز هوا یه جور دیگه ای سرد شده نه کیلگ؟
می گم: آره، از کجا فهمیدی تو که هنوز نرفتی بیرون؟
جواب می ده: بوی باد. لباسات بوی باد پاییز رو می دادن وقتی اومدی تو.
شاعریه واسه خودش ها.
منم مثل شما، بیایین از این به بعد با هم سعی کنیم بفهمیم دنیا به چشم اونایی که باد پاییز رو بو می کشن چه شکلیه. هشدار: حرکت بسی شاخ و عاشقانه ست. واو.
بوی باد می آید...
بوی باد می آید...
باد را بگویید:
اینجا یک نفر به انتظار رقص در آسمان،
هستیش را قمار کرد.
باد را بگویید:
اینجا یک نفر به رویای رهایی،
از شاخه دل برید.
باد را بگویید:
اینجا یک نفر از سر شوق،
سبزی داد، زردی گرفت!
باد را بگویید بیاید...
باد را بگویید:
برگ های زرد گلخانه ای هم دل دارند.
باد را بگویید بیاید.
بوی باد می آید...