Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

جوی

هه! راستی جوی پیدا شد.

خیلی ساده.

امروز بعد امتحان کلاس داشتیم. و من طبق معمول به عنوان نفر آخری که همیشه وقت کم میاره برگه امتحانم رو تحویل دادم. آخرین امتحان  شیمی دوران دبیرستانم و دوران دانش آموزیم.

بعدش کلاس رفع اشکال داشتیم.

توی همون کلاسی که جوی توش گم شده بود.

و وقتی رفتم همه ی نیمکت ها پر بود به علت فس فس کاری و آخرین نفر بودن من.

فقط یه نیمکت در اول اول کلاس خالی بود. تو حلق استاد کبیر.

رفتم به سمتش و وقتی بهش رسیدم دیدم جوی روی میز منتظر من وایساده تا بیام و برش دارم و بریم بازم با هم کنکور بخونیم.

و من از این حرص می خورم که کلیییی کلاس مزبور رو گشتم و جوی پیدا نشده بود. و حالا خیلی راحت اینجا انتظارم رو می کشید. دقیقا روی تنها جایی که برام باقی مونده بود.




+جالب میشه چند روز دیگه بیام بگم:

هه! راستی عموم هم زنده شد.