هه! راستی جوی پیدا شد.
خیلی ساده.
امروز بعد امتحان کلاس داشتیم. و من طبق معمول به عنوان نفر آخری که همیشه وقت کم میاره برگه امتحانم رو تحویل دادم. آخرین امتحان شیمی دوران دبیرستانم و دوران دانش آموزیم.
بعدش کلاس رفع اشکال داشتیم.
توی همون کلاسی که جوی توش گم شده بود.
و وقتی رفتم همه ی نیمکت ها پر بود به علت فس فس کاری و آخرین نفر بودن من.
فقط یه نیمکت در اول اول کلاس خالی بود. تو حلق استاد کبیر.
رفتم به سمتش و وقتی بهش رسیدم دیدم جوی روی میز منتظر من وایساده تا بیام و برش دارم و بریم بازم با هم کنکور بخونیم.
و من از این حرص می خورم که کلیییی کلاس مزبور رو گشتم و جوی پیدا نشده بود. و حالا خیلی راحت اینجا انتظارم رو می کشید. دقیقا روی تنها جایی که برام باقی مونده بود.
+جالب میشه چند روز دیگه بیام بگم:
هه! راستی عموم هم زنده شد.