حسرت زده ام،
چون تو چهل سالگی هیچ وقت نمی شه یه روباه قطبی بود. حتّی دیگه نمی شه اداشو در آورد.
(:(
یه چهل خطّی تایپ کردم، دیدم همه ش خلاصه می شه تو تک جمله ی بالا.
یکمم تمرین خلاصه نویسی...
مورد داشتیم استاد ژنتیک، استاد تغذیه، استاد فیزیو و ... جلسه اوّل اومده، بعد سلام همچین جمله ای گفته:
"من استاد فلانی هستم. و بچّه ها مثل خودتونما. من پزشکم. دکترم! اوّل هفت سال پزشکی خوندم و بعد پی اچ دی این رشته رو گرفتم و الآن در خدمت شمام."
این یعنی چی؟
یعنی فرهنگ در حدّیه ک تو این مملکت تا قشنگ نکنی تو چشم بقیه که دکتری، آدم حسابت نمی کنن.
یعنی این که همه با خیال راحت می تونیم سرمون رو بذاریم زمین، یه وری شیم، بمیریم.
افسوس می خورم که فردی با این سطح تحصیلات باید در این حد خودشو پایین بیاره که به کس مغزهایی مثل ما ثابت کنه هی من خفنم، تحویلم بگیرید.
واسه اون افسوس نمی خورما، واسه خودمون افسوس می خورم که رفتارمون باعث می شه طرفو به همچین رفتار خنکی بندازیم.
و بتون بگم. همین میشه ک ما چگونه ما شدیم. همین میشه که خانواده ها بچّه رو جر واجر می کنن تو سال کنکور که الّا و بلّا برو پزشکی.
کلا تو ایران صرفا پزشکی باشه، کوفت باشه.
نمی شه یه آدم بیاد بهتون بگه سلام و بدون فکر کردن به شغلش تحویلش بگیرید؟ بکشید بیرون دیگه اعصابم رو خط خطی کردین همه تون. حتما باید بیان مدرک فرو کنن تو حلقومتون که احترام قائل شید واسه بقیه؟
مگه پزشکی آدم می سازه از یه مشت گل؟ نکنید این کارو.
از الآنم بگم، مثلا من خودم واقعا به رشته های پی اچ دی خیلی بیشتر علاقه دارم. ناموسا باز موقع تخصّص گرفتن نشه مثل سال کنکور دوباره من بخوام این بحثو داشته باشم با اطرافیانم که تخصّص مغز و قلب و پوست و نمی دونم اورو و نفرو و رادیو سگش می ارزه به پی اچ دی ژنتیک و تغذیه و فیزیو و میکروب؟
آقا من شاید دلم بخواد برم پی اچ دی ژنتیک بگیرم،
شاید دلم بخواد برم پی اچ دی پزشکی فضایی بگیرم که احتمالا تو ایران /نداریم؟/ و خودمم نمی دونم چیه هنوز،
اصلا شاید بخوام برم متخصّص فیزیو شم،
شاید متخصّص این جک و جونورا انگل و قارچ و ویروس بشم،
و شایدم دلم خواست و رفتم متخصّص یه رشته ی روتین که بای دیفالت مردم می دونن طرف دکتره و پریستیژ می آره براش، مثل قلب و مغز و اطفال و رادیو و فلان و بهمان بشم.
شایدم اصلا دلم نخواست تخصّص بگیرم، نشستم غاز چروندم با مدرک پزشک عمومی م، :دی
دیگه بدونید دیگه، در هر حالتی من دکتره رو هستم...می شم یعنی، بعدا روانی م نکنید مثل این استاد امروز. اطّلاعاتو بکشید بالا به جاش. یا اطّلاعات رو نمی کشید بالا، سطح تفکّر رو که می شه درست کرد نمی شه؟ همه رو یک دست ببینید.
کارشناسی ام قبول می شدم باید برام احترام قائل می شدین،
مهندسی کامپیوتر هم می رفتم باید بهم احترام می ذاشتین،
کنکور هنر هم می دادم و حتّی می رفتم مرمّت آثار باستانی می خوندم هم باز همینی که الآن هستم می بودم،
و اصلا تا هزار سال پشت کنکورم می موندم، باز آدم می بودم و لیاقت اینکه باهام در حد یه پزشک برخورد بشه رو می داشتم،
حتّی چرا دروغ من زمانی به شدّت دلم می خواست فروشنده ی فروشگاه لباس بشم. لباس تا بزنم بذارم رو قفسه، سایز لباس بدم دست مردم و این جور کارا. اونم می شدم باید بهم احترام می ذاشتین.
و باغبونی هم دوست داشتم.
و نویسندگی.
و گدایی.
و رفتگری.
و خرّاطی.
و مرده شوری.
و قبر کنی.
و حمّالی.
کلا شما احترامتون رو بذارید، چی کار به مدرک طرف دارید؟
# ببین اینو به خودتم می گم کیلگ. من خیلی سعی کردم این فرهنگ مسخره رو از دور و برم نگیرم، ولی باز یه نفر که می آد بهم می گه من پزشکم یا مهندسم (تو این مورد خیلی بیشتر) ته ته ته ته ته دلم یکم طرز برخوردم عوض می شه. خیلی کم. احتمالا قابل سنس واسه فرد بیرونی نیست چون خب به شدّت مهارش می کنم، ولی دیدگاه درونی م دستخوش تغییر می شه اپسیلون قدر. همینم قشنگ می کُشم تو وجودم تا چند سال دیگه. یکم زمان بگذره فقط. آبدیده می شم. چون همه آدمن. ول انی وی دتس ایت...
می دونی کیلگ... خیلی دلم می خواست امروز مَرده رو وسط خیابون بگیرم بغلم و گرم فشارش بدم و بهش بگم آخه آقا شما خیلی شبیه عموی من هستید.
فکر که می کنم... وقتی زنده بود، هیچ وقت درست حسابی بغلش نکرده بودم.