Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 22:05
    کوکسیژئوسم درد می کنه شایدم ساکروممه از صبح تا حالا که خبرش شد بست نشستم رو همین مبل جلو شبکه خبر براتون کسشر می بافم یکم مادرم اومد دلداری بده دستشو گذاشت رو پام نزدیک بود شرحه ش کنم گفتم دست نزن بهم الآن داره به بابام گزارش می ده: " اینا می گن صبح که فهمیده گریه هاشو کرده تو دو دیقه ی اول ولی از وقتی من اومدم...
  • خواهر زشتش یکشنبه 29 بهمن 1396 21:54
    لعنتی من خواهرشو وقتی شیش ماهش بوده بغل زدم، اینا چیه می گی به من؟ اتفاقا اینو یادمه که همون سال به مامانم نشون دادم عکسو، گفت وای کیلگ این خواهرش چرا اینقدر زشته، این دوستت خودش خیلی خوب تره ریختش. حالا امروز داره بهم می گه خودت باهاش عکسم داری؟ کدوم یکی از دوستات بود چرا چهره ش یادم نیست؟ انگار که من یه کامیون دوست...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:49
    می گم چرا دیگه شبکه خبر هیچی نمی گه می گه اینا دیگه تسلیت هاشونم گفتن الآن رفتن بخوابن دیگه
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:48
    سوالاتونم تکراری شده دیگه واسم بچه کجا بود چند سالش بود پدرش کجایی بود مادرش کجایی بود رشته ش چی بود سال چند قبول شد چرا یاسوج فامیلم داشت تو یاسوج پشت کنکوری بوده اصلا چند تا بچه بودن اون خواهراش چند سالشونه الآن خودت چند ساله باهاش دوست بودی عکسشو داری ببینم این سوال عکسشو داری همیشه سوال آخره بلیو می می خوام این...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:43
    بهم می گه هیشکی دلش نمی خواست این اتفاق بیفته ولی شده دیگه فکر خودت باش الآن برو استارت بزن بخونی علوم پایه رو چی شوخی می کنه این؟
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:41
    می گه شاید خواستن ذهن مردم رو واسه چند روز منحرف کنن! خب تبریک می گم موفّق شدن ذهن منو واسه حداقل پنج سال آینده منحرف کنن.
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:40
    باور کن این تک سیگناله که می گن سیگنال خود منه که هنوز دارم بهش زنگ می زنم الآن دیگه نمی تونم زمین بذارم چون واقعا باورم شده سیگنال خودمه
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:26
    چند می دی بمیری؟ صد و نود تومن.
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:25
    مادربزرگ می گه " آمریکا به ایران می گه اجازه بدین بیام جال و پوستم رو پهن کنم خب ولش کنید بهش بگید بیاد ببینم چی می خواد بشه، دیگه ازین بد تر که نمی شه."
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:11
    دارم می گردم ببینم چقد پول داده واسه بلیط ای تی آر هفتاد و دو خط تیره دویست و دوازده؟ ولی پیدا نمی کنم فهمیدید بهم بگید
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:04
    این وزیر راه چقد قیافه ش ماله کشی شده آدم می ترسه همچین کسی رو مسئول رسیدگی به پرونده ی مجهول مرگش کنن حتّی
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 21:03
    می گه دستاتو بده بهم دوست داره همیشه وقتی حوصله ش سر رفته مفصلای دستمو بشکونه حال می کنه منم می دم دستش ولی این بار بهش گفتم "امروز نه همه رو خودم از قبل شیکوندم ایزوفاگوس" گفت بده بینم؟ هیچی الآن داره نهایت زورشو می زنه از رو مفاصل دست چپم صدا دربیاره منم با دست راست پست می ندازم...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 20:56
    مامان بزرگم دوباره نگا می کنه می گه ای خبر مرگتون هی الآن دوازده سیزده ساعته اگه زنده ام باشن امشب می میرن خششششک می شن و من کنارشم که اینا رو می گه چرا من واقعا نمی میرم؟ موندم!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 20:54
    شبکه شیش بند سیاه زد اون بالا منو باش داشتم واسه اولین بار صدا سیما رو تحسین می کردم سر اینکه هنوز امیدشونو وا نداده ن
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 20:53
    بیا مثبت اندیش باشیم، نه خوب همه ی فرض های محالم هم واقعی نشدن هنوز اون پسره که خودکشی کرد هم، من یه لحظه قبلش به خودم داشتم می گفتم فرض کن فلانی باشه! خنده دار می شه نه؟ که خب اون واقعی نشد. وگرنه یکی دیگه از دوستامم الآن کشته بودم با خیال های محالم. آخه واقعا هنوز موندم... من به قدری مسخره بود برام خبر، که اوّل برای...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 20:39
    بهم می گه حالا دیدی مهم تر از مینا هم داشتیم؟ واسه یه مینا اونقدر ادا در آوردی که بیا حالا دیدی زندگی چقد پوچه؟
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 20:30
    وای یاد یه چیزی افتادم این فیلمای تین هستن یکی شون می میره اون رفیق فابریک بازمنده ش روانی می شه بعد مثلا ده جور روان درمانی و اینا می برنش تو مدرسه معلما مواظبش هستن با نمره هاش کنار می آن بهش امتیازای ویژه می دن همه می آن دست می ذارن رو شونه ش می گم متاسفیم بعد مثلا یواشکی بهش اشاره می کنن می گن از وقتی رفیقش مرد...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 20:19
    شت ولی این که مُرد اون یکی رفیقم رو هم خودم داشتم با دست خودم به کشتن می دادم فرض کن خبر مرگ یکی از دوستاتو به یکی دیگه بدی چه جوری؟ با پس زمینه ی نفس های سنگین و هوار هوار و حرف که نمی تونی بزنی مثل لال ها پشت تلفن صدا در بیاری فقط بعد اونم چون همیشه حالت شنگولت رو دیده هنگ کنه هی از تو خوابگاشون داد بزنه چیه کیلگ...
  • شمال یکشنبه 29 بهمن 1396 20:04
    و تو اونقدر کثافتی که به من می گی اگه شمال نبودم می اومدم مراسمش از طرف منم تسلیت بگو حال خراب منو می بینی و اینو بهم می گی من خیلی هنر کنم از طرف خودم تسلیت بگم کثافت خیلی کثافتی تف تو اون ذات کثیفت که واسه یه مرده هم دروغ می گی! بابا طرف مرده دیگه رها کن کسی واسش مهم نیس بیای یا نیای اقلّا بذار لاشه ش رو پیدا کنن...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:45
    دلت به حال مرده ها نسوزه هری... نگران زنده ها باش.
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:45
    این آمپولای بیهوشی هست مثلا وقتی اسب آبی رم می کنه تو باغ وحش می کوبونن تو عضله ش در جا لش و شل می شه... از اونا می خوام. شرابم ک ندادید.
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:44
    خوبه حداقل به چشم دیدیم مشهور بودن چه حسی داره الآن اینایی که دارن پست می ذارن حسّ ترحّم شون می آد، بیرون گودن ما چند نفر توشیم بعد همین چندتایی هم که توشیم، اومدن دور من حلقه زدن من قشنگ وسطشم اینو حس می کنم و خنده م می آد یاه یاه یاه مثلا هی می خوان بگن آره ما خاطره داشتیم و چه بچه ی خوبی بود و نزدیک بودیم دلمون تنگ...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:43
    ای وای این جدی رفیق منه که همه دارن ازش پست یادبود می ذارن سیاه می کنن زیرش می نویسن روحش شاد و یادش گرامی بچّه ها چرا من خنده م می گیره؟ خُلی چیزی شدم؟ به عنوان یکی از دوستای به اصطلاح نزدیکش، الآن باید حرکت خاصی بزنم؟
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:32
    نچ خب من نمی دونم چرا سیگارم برام آرامش نیاورد حتّی دیدم خب لامصب آرامش نمی ده فقط وابسته ت می کنه ولی از نظر روانی همون قدر به اندازه ی قبلش و حتّی بد تر از اون فاکد آپی و مگه دلم درد می کنه ریه هامو به فاک عظمی بدم؟ انداختم کنار. الآن باز می خواستم دوباره امتحان کنم ایده ی چار پنج سال پیشمو ببینم واقعا آرامش می ده...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:24
    خب حالا با این همه آدمی که اینجا ریخته من چه جوری برم بالکن سیگار بکشم؟ تبریک می گم واقعا! هورا یِی. یو آر د چمپیونز!
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:17
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:11
    سه عدد جنس مخالف سیاه شده هم یافت شد خوبه خاطر خواهاتم کشف می کنیم الآن حالا دقیقا وقتشه زنده شی یهو :)))
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:09
    جمع کن بابا فالوئر هاش یکی در میون سیاه کردن پروفایل پیکچرشونو خوبه فقط یه ترم با هم خاطره دارید هه در ضمن اینو بفهم اون هواپیما ی فاکیده هنوز پیدا نشده
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:07
    تا حالا به صفحه ی اینستاگرام صفر پستی یک مُرده خیره شدید؟ چون من شدم. و مو های پس سرم سیخ کرده الآن
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 29 بهمن 1396 19:05
    مثلا الآن اگه دیروز بود زنگ می زدم بهش می گفتم هی گور پدر علوم پایه بیا فردا برنامه کنیم بریم بیرون سوار اون هواپیما هم نمی شی چون اگه بهش می گفتم من از آینده خبر دارم تو فردا خواهی مرد، باور نمی کرد فکر می کرد خل شدم که تهش اینقد این اصفهانی ها خسیس اند، به خدا بازم سوارش می شد می گفت برو بابا بلیت رزرو کردم