-
اگه گفتید امروز چه روزیه؟
چهارشنبه 1 فروردین 1397 09:23
ها ها روزیه که بالاخره ساعت مچی کیلگ قراره بعد شیش ماه، ساعت درست رو نشون بده.
-
مناسب ترین هدر بلاگ اسکای
سهشنبه 29 اسفند 1396 22:45
والا به نظرم بهتر از این هدر غروب آفتاب، هیچ هدر اتفاقی دیگه ای نمی تونست تلاقی کنه با روز آخر سال.
-
آنجا که زمان مفهومی ندارد
سهشنبه 29 اسفند 1396 22:12
عاشق این تیکه ام. که نه بیست و نهمه، نه یکمه. انگار یکی برات زمان اضافی خریده باش عشق کنی. در عوض اون سال هایی که تو تقویم روز یکمه، ولی تحویل سال سر ظهره خیلی می خوره تو پرم. حالا امسال که نخورد و هم اکنون ما در نقطه ای میان بیست و نهم و یکم شناوریم و از این تناقض زمانی و فرصت اضافه ای که استاد پارادوکس مهمانمان کرده...
-
1397
سهشنبه 29 اسفند 1396 22:06
بچّه ها بچّه ها! ساده بگم: سال سگی تون موبارک. کاش همه تون بخونید اینو چون دوست دارم یه تیر هزار نشون شه. Doggy style? واقعن؟ حسّ سال نو و فلان... خیلی ندارم. یه قلقلکی بود موقع نوشتن مشق های عید تو پذیرایی بزرگ خونه ی عزیز داشتم... همون حس قلقلک فوتبال بازی کردن تو حیاط شون که توپ پلاستیکی بره زیر اون پرشیای همیشه...
-
صنعت نفتم که ملّی شد و
سهشنبه 29 اسفند 1396 17:53
الآن دیگه حس می کنم باید انتخاب کنم که در آینده صفحه ی ویکی پدیامو که یه دانش آموز برای تحقیقاتش باز می کنه با چه نوع جمله بندی ای مواجه شه: ۱) وی در بیست سالگی با مشاهده ی مرگ یکی از دوستانش، به خود آمد و این اتّفاق نقطه ی عطفی بود برای آغاز اوجش. او معتقد بود که بالاخره توانسته زندگی اش را زندگی کند و پس از مدّت ها...
-
محاسبات
دوشنبه 28 اسفند 1396 23:56
درسته ایام تب و تاب و شلوغیه، ولی بازم ذهن من پتانسیلش رو داره که همه ی شلوغی ها رو بریزه تو نصف ظرفیتش، تا نصف دیگه خالی بمونه واسه پرداختن به مهملی جات. مثلا داشتم حساب می کردم اگه با همون نسبت ثابت عددی قرار بود برای منم اتّفاق بیفته، امروز روزی می شد که اِی تی آرم تو قلّه ی دنا سقوط می کرد. تا الآن کوچیکه بودم، از...
-
به همین سرعت ازدواج
دوشنبه 28 اسفند 1396 01:30
می کنید؟ کار خوبی می کنیدا، فقط من یکم الآن عزا گرفتم به خاطر اون مکالمه ی غریبانه ای که باید به مناسبت تبریک پشت تلفن باهاتون داشته باشم. سلام، تبریک می گم، آره به خاطر همین کاری که کردی، قربونت، خدافظ. تق. ایشالّا باشه واسه سال بعد... اینو واقعا نمی شه گِلش گرفت. نه می شه تبریک نگم چون مطلقا حس وظیفه ای بودن ندارم و...
-
روشنفکری از عصر حجر
یکشنبه 27 اسفند 1396 02:23
وی گیج بود. وی گیج تر از گیج بود که بفهمد چه چیز عرف هست و چه چیز عرف نیست... وی جدّی ترین مسائل را به سخره می گرفت و مثل خنده های یک طوطی، جدّیت آن ها را به چالش می کشید. با خنده. منتها... وی ته دلش... ته ته دلش... تهِ تهِ تهِ تهِ دلش... به هم خورد وقتی که دید به این سرعت بساط شادی چیده اید، حال آنکه هنوز به روز ملّی...
-
احتراک
شنبه 26 اسفند 1396 23:13
کیلگ فرض کن کی رو دیدم یه ساعت پیش .. بانو آزاده نامداری. والا خیییلییییی هم تحریک شدم، چون چادرشون طبق معمول سرشون نبود! با صدای بلند هم سخن می گفتند. خواهرم! خواهرم! وای وای وای! حجابت... حجابت!
-
صرفا جهت خوش قول بودن
شنبه 26 اسفند 1396 18:19
از پشت کارتن ها کتاب دیگه کشیدمش بیرون و بهش گفتم، کجا بودی تا الآن پدر سوخته؟ قایم شده بودی پدر سگ؟ قرار بود یه روز ریز ریز شده ش رو آپلود کنم اینجا. که امروز همون روز خجسته س. دو سه روز زود تر پیداش کرده بودم با انواع و اقسام روش های مختلف، زردی هامو انداخته بودم بهش. به هر حال، برو به جهنم کتاب مسخره. بای!
-
اینم در نوع خودش جالب بود
جمعه 25 اسفند 1396 22:34
که می گن افشین یداللّهی دقیقا امروز یک ساله که مرده. می دونی... من حس می کنم... قرن هاست... قرن هاست که مرده! پشت خروار ها اتفاق دیگه... که هی موقع افتادن هر کدومشون به خودت می گی آره افشین یداللّهی هم که خیلی وقته مُرده. حالا این از نظر دیدگاهم نسبت به گذر زمان خوبه یا نه شو نمی دونم. آهان آقا این خیلی تو دل من...
-
نوشابه با نی
جمعه 25 اسفند 1396 17:46
داشتم با خودم فکر می کردم... لابد بزرگ شدنم همین شکلیه دیگه، اینکه از یه زمانی به بعد یهو به خودت می آی می بینی دیگه مثل قدیما قوطی های فلزی سرد نوشابه رو نمی چسبونی به دهنت و هورتش نمی کشی، انگار که دیگه یهویی حال نده. یهویی فازش نباشه. بومب پریده باشه. مثل فیوز. و هیچ ایده ای نداری که چی شد که اینجوری شدی، ولی صرفا...
-
سری تمرین های هندسه مقدماتی
پنجشنبه 24 اسفند 1396 23:57
/* و ادامه مطلبش می کنم... چون با خودم تو کشمکشم. با دو تا تیکّه از خودم... دو تا تیکّه ن. یکی شون می گه ننویس. فکر نکن. بسه دیگه. تموم شده. نیارش جلو چشت.به هیشکی نگو. خودت حلّش کن. تنهایی می تونی. دومی می گه بنویس. تا کامل استفراغش نکنی این زهر ماری رو خوب نمی شی. اون قدر بنویس که خالی شی ازش و اثری ازش نمونه. به کل...
-
روزگار غریبی ست نازنین
چهارشنبه 23 اسفند 1396 11:53
استفن هاوکینگ هم مرد. الآن هم زمان چهار پنش تا خاطره ی پر رنگ تو ذهنم وول می خورن. دلم می خواد بنویسم، که نمی نویسم. آدم غمش می گیره خب. جالبه اوّلین خبری که دیدم رو عاشور آپ کرده بود... زیرشو خوندم دیدم نوشته تا ۲۰۱۸. این شکلی بودم عه این بشر چقد خنگه نمی دونه استفن هاوکینگ هنوز زنده س! خوبه ک ادی ریمن (همونی که نقشش...
-
قبول نیست
چهارشنبه 23 اسفند 1396 00:35
یعنی الآن تموم شد؟ امسال خیلی زود تر تموم نشد نسبت به سال های قبل؟ شبیه اون آنزیم های بیوشیمی شدم. یه جایگاه اکتیویتور و فعال کننده دارم... ولی اینهیبیتور و مهار کننده ش رو ندارم. نیست. یعنی به عنوان آخرین نفر تو هر عرصه ای که استارتش رو می زنم باید بیان جمعم کنن که تموم شد دیگه خُله، رحم کن به خودت. والّا فیتیله م...
-
زردی تو از من سرخی من از تو
سهشنبه 22 اسفند 1396 18:40
خب دیگه رسما شروع شد. بچّه ها، بچّه ها! چارشمبه سورییی موبارک! به من باشه نام گذاری ش می کنم شاد ترین بازه ی شش هفت ساعته ی سال. بیایید وانمود کنیم این پنج شیش ساعت هیچی وجوووود ندااااااره. آل ست؟ من جا خودم شعله های آتیشو نگا می کنم، ولی خیلیییی کمه. اگه آتیش دیدید، جا منم دو دیقه خالصانه نگاش کنید. آهان از نظر بازه...
-
Wham bam
دوشنبه 21 اسفند 1396 01:32
نظر سنجی همیشه مفیده. چون شما به اصطلاح یه چیزی برگزار می کنید و انواع و اقسام جواب ها مانند "هردو گزینه" یا " جمش کن آقا من یه پیشنهاد دیگه دارم" یا "فرقی نمی کنه" یا "چی می گی نمی فهمم" دریافت می کنید و همه شون به طرز غریبی دستتون رو باز می ذارن که هر غلطی که مایلید بکنید....
-
می فرماند که پست بذار
یکشنبه 20 اسفند 1396 22:59
خب پس خودتون انتخاب کنید... شاد یا آن شاد؟ هر دو تاشو دارم والا. تا نصفه شب که می آم کامنتا رو جواب بدم روشنم کنید. جیگرتونو.
-
112
پنجشنبه 17 اسفند 1396 21:35
فک کنم بهش می گن شاخ نصفه نیمه. نشکست خب. تو اوج آسمونم نیست. اون وسط مسطا. شاخ/ نصفه شاخ. صد و دوازده تا از دویست. اون یدونه رم از قصد غلط زدم که نحسی ۱۱۳ نیاد سراغم ... :-" حالا برم بگردم ببینم ۱۱۲ چه ویژگی هایی داره بین اعداد، یکم علی الحساب باهاش حال کنم. ولی خوشحالم. حالا قرار بود باهاش پوز چند نفرو بزنم که...
-
نتیجه
پنجشنبه 17 اسفند 1396 19:08
آقا سر جلسه کاملا حس می کردم دارم یه حماسه رقم می زنم! در این حد آسون بود... نه تا اون حد شاخا، ولی روال بود کلا. رله... فقط خوندن می خواست. نیم ساعت اول هم قفل کرده بودم فقط ده تا سوال خوندم... ولی بعدش کم کم اکی شد. حالا بذا برم چک کنم، الآن رسیدم خونه. می آم می نویسم. فعلا که حس الآنم حسّ شاخیه. :))) پست بعدی چک...
-
علوم پایه
پنجشنبه 17 اسفند 1396 00:29
"کسی که دچار اضراب فراگیر است ممکن است یک سری حملات هول (panic attack) را هم تجربه کند. طی این دوره های هول، فرد مطمئن است که اتفاق فاجعه باری در پیش است و احساس می کند که دارد می میرد. بخش سمپاتیک سیستم اتونوم فعال شده و تپش قلب، تنگی نفس، لرزش عضلات و ... مشاهده می شود." به نقل روان شناسی سیب سبز. با ما...
-
خود را بدو رساند و پرسید که عشق چیست؟
دوشنبه 14 اسفند 1396 11:47
لبخندی زد و گفت: " امروز بینی و فردا و پس فردا..." آن روزش بکشتند و دگر روز بسوختند و سوم روزش به باد بردادند... :-" آه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 اسفند 1396 12:02
کیلی لیلی لیلیلی لیلیلیلیلیلیلیلی لیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی لی لی لی لی لی لی لی لیلی لیلی لیلی لیلی لی، کیلی لیلی لیلی لیلی لیییی.
-
غروب آفتاب
جمعه 11 اسفند 1396 18:21
خب انسان منشا ش از طبیعته، و احتمالا همینه که وقتی به اصلش بر می گرده، اندکی می تونه آرامشو پیدا کنه. هیچی تو ذهنم نیست. هیچی. خالیه. هورا. ذهن. لعنتی. من. خالیه. بالاخره. کاش بودید کنارم و اینو می دیدید و تو بیان، کمکم می کردید. .:. شازده کوچولو گفت: یک روز چهل و سه بار غروب آفتاب را تماشا کردم. فقط اینکه، روباه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1396 10:08
Well, Life is not fair...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1396 10:08
Well, Life is not fair...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1396 10:08
Well, Life is not fair...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1396 10:08
Well, Life is not fair...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1396 10:08
Well, Life is not fair...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 اسفند 1396 10:08
Well, Life is not fair...