امروز داشتم با خودم فکر می کردم که عجیب نیست؟
تخلصت رو بگذاری "امید"،
ولی نهییلیستی و پوچ گرایانه ترین شعر نو های ادبیات زبان رو، بزنی به اسم خودت.
همیشه دوست داشتم یکی ازم بپرسه از بین این همه شاعر، چرا دیگه هیچ وقت اخوان رو نخواندی؟
و اون قدر نزدیک باشیم که دلم بخواد بهش بگم چرا و نپیچونمش.
من این مشکل با فروغ دارم
تخلصش که اوکیه؟
شعر هاش هم اونقدر ها پوچ گرایانه نیستند ها به نظرم.
مشکلش چیه خلاصه؟
اینکه انقدر افکارش برات واقعیه که دلت نمیخواد دوباره بخونیش
اگه قشنگ باشند که ادم خیلی دلش می خواهد دوباره بخوانه. نیست؟
مگه اینکه یاداور فکر های غمگین ادمیزاد باشند... اونجاست که گریز تنها راه چاره است.
فروغ در ذهن من خیلی غمگین ننوشته. اگر شعر این منم زنی تنها در استانه ی فصلی سردش را حساب نکنیم. :دی
از خیلی از شعرهایش امید گرفتم حتی.