Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

قاطی پاتی عنوان ترین دنیا

>دیالوگ اوّل نصفه شب عیدی<


آقای مجری- بیا این قندون، من تا حالا نمی ذاشتم بهش دست بزنی... ولی الآن می تونی هر کدوم از قند ها رو که دلت می خواد به جای قندی که کلاغه ازت دزدیده برداری جیگر.

جیگر- می فهمم. مییییی فهمم. ولی اون قند سهم من بود، حقّ من بود، ماااااال من بود. سفید ترین قند دنیا بود...

مامان - نیگا کن. این خود خودته کیلگ. یادته اون بار که نبودی و بستنی ت رو دادیم ایزوفاگوس خورد...؟

بهش که فکر میکنم، می بینم راست می گه واقعا. من توی خیلی از موارد با این خر اشتراک دارم و اندازه سر قاشق هم احساس پشیمونی یا خجالت نمی کنم متاسفانه یا خوشبختانه.


>دیالوگ دوم خرخون عید طوری<


ایزوفاگوس - کیلگ! یه سوال از هدیه هام بپرسم؟

کیلگ - به خدا من دینی م سوراخ بودا...

ایزوفاگوس - بپرسم دیگه آسونه. ببین حضرت عیسی چی گفته: 

"با کسی دوستی کنید که دیدنش شما را به یاد خدا بیاندازد، سخنش بر علم تو بیفزاید و رفتار او تو را به آخرت ترغیب کند."

کیلگ - خب؟

ایزوفاگوس - تا حالا کسی رو دیدی که تو رو یاد خدا بندازه...؟

.

.

.

(که گویا ما خانوادگی توی درس دینی طور مخمون از هم می پاچه. هیچ وقت بلد نبودیم حفظ کنیم بره. همیشه اینقدر شاخ و برگش دادیم که از ریشه خشکیده.)

ایزوفاگوس - خب اصلا یه چیز دیگه...

کیلگ - بفرما.

ایزوفاگوس - مگه زمان حضرت عیسی حجاب بوده؟

کیلگ - نه اینجوری که ما داریم، ولی مردمی که دوست داشتن رعایت می کردن لابد.

ایزوفاگوس - پس چرا این عکس کتاب درس حضرت عیسی "همه شون" روسری دارن؟

.

.

.

ایزوفاگوس - راستی ببین عکس حضرت عیسی چه گوگولی بوده تو بغل مامانش.

کیلگ - اینا که واقعی نیست نقاشیه. اصلا تعجّب می کنم، زمان ما به جای همه شون یه دایره ی تو پر زرد می کشیدن.

ایزوفاگوس - ولی مامانش خوشگل نیست اصلا.

کیلگ - گفتم که ولش کن واقعی نیست اینا. همین جوری کشیده خالی نباشه.

ایزوفاگوس - اصلا چرا همین اوّل که به دنیا اومد درباره ی حضرت محمّد حرف نزد؟

کیلگ - یعنی چی؟

ایزوفاگوس - ببین نوشته که یه زمانی تو آخرای نبوتش درباره ی حضرت محمّد حرف زده. من می گم چرا توی همون گهواره این کارو نکرده؟

کیلگ - چه می دونم. خب حتما اون زمان مناسب تر بوده. اصلا وقتی به دنیا اومده خیلی ها خودش رو هم به پیامبری قبول نداشتن چه برسه که بیاد از یه پیامبر دیگه هم حرف بزنه. می گفتن مامانش بد کاره بوده  و باید زمان می دادن به مردم تا اوّل خودش رو قبول کنن...

ایزوفاگوس - یعنی چی که می گفتن مامانش بدکاره بوده؟

(و کیلگ تف تف گویان از گاف عظیمش)

کیلگ -یعنی منظورم اینه که خب بدون پدر به دنیا اومده حضرت عیسی. این معجزه بوده. مردم به مامانش می گفتن چه جوری بدون اینکه بابا داشته باشه حامله شدی...

ایزوفاگوس - خب به هر حال مادر که داشته که به دنیا بیاردش. چیش معجزه بوده؟

کیلگ - بدون پدر که نمی شه. هر بچه ای هم باید مامان داشته باشه هم بابا تا به دنیا بیاد.

ایزوفاگوس - یعنی نمی شه؟ شاید یه نقطه ای تو دنیا باشه که...

کیلگ - گفتم که نمی شه. هم مامان هم بابا. حضرت عیسی تنها آدمی بوده که تو کل دنیا استثنا بوده و همینش معجزه س.

.

.

.

می دونی چیه کیلگ؟ که تف بگیرن از نوک سر تا کف پای گروه تالیف این کتاب مسخره رو. که یه ذره دقّت نمی کنن به جایی که مثل تراکتور حدیث و روایت بچپونن تو اون لعنتی واسه حفظ کردن، یکم سعی کنن به بچّه بفهمونن چی داره یاد می گیره. یکم خودشون رو نمی ذارن جای بچّه ای که برای اوّلین بار داره اینا رو می خونه. فکر نمی کنن که بچّه ی این سنّی از یه "ف" ی ساده خودش می ره تا فرحزاد. شکل هاش، روایت هاش. همه ش به طرز مزخرف و اعجاب آوری برای بچّه غیر قابل درکه. تو می آی به بچّه یاد می دی حجاب از زمان حضرت محمّد کم کم باب و اجباری شده بعد برای تک تک مردم زمان حضرت عیسی روسری و عبا می کشی. تو می آی به بچّه می گی که دوستی پیدا کنه که با دیدنش به یاد خدا بیفته در حالی که اگه از خودت بپرسن تا حالا یدونه از این آدما توی نسل خودت ندیدی. تو می گی حضرت عیسی و مادرش مال هزاران سال پیش بودن ولی براشون قیافه می کشی و تازه قیافه ی حضرت مریم رو هم یه چیز هفت در هشتی در می آری از خودت در حالی که بچّه برای خودش بارها برداشت کرده حضرت مریم زن زشتی بوده. اصلا  چرا دروغ آره خود منم تا ماکسیمم شش هفت سال پیش، هیچ درکی از معجزه بودن تولّد حضرت عیسی نداشتم. ولی توی ناشر کتب آموزشی می آی از پیش دبستانی به بچّه ای که هیچ درکی از مسئله ی تولید مثل نداره دیکته می کنی که باردار شدن مادر بدون پدر معجزه س و بعد مثلا انتظار داری لابد اون بچّه ی بخت برگشته حتما بره رشته ی تجربی و بعدش هم لابد تا سوم دبیرستان، فصل وحشت ناک ناملموس غیر قابل فهم آخر کتاب زیست شناسی صبر کنه تا بتونه یه شهود خیلی دست و پا شکسته در موردش به دست بیاره. خب خودت برو سر تا پات رو گل بگیر، اصلا لازمه منم بگم؟ ای کاش فقط یکی تون اتفاقی از اینجا رد می شد و اینو می خوند...


>دیالوگ سوم بعد ازظهر های یواش و آرام روز های تعطیل<

کیلگ - مامان، ببین. اینجا نوشته یه پسر اراکی رو به جرم هتاکی به پیامبر می خوان اعدام کنن. "طبق ماده ی ۲۶۲ قانون مجازات اسلامی، هر کس به پیامبر یا انبیای الهی دشنام دهد به اعدام محکوم می شود."

مادر - چه دشنامی داده حالا؟

کیلگ - مثکه توی یه شبکه ی اجتماعی یه سری مطلب گذاشته درباره ش.

مادر - چند سالش بوده؟

کیلگ - بیست و یک گویا.

مادر - آخه بچّه ی بیست و یک ساله اصلا چیزی می فهمه که اینا می خوان اعدامش کنن؟ اصلا عقلش شکل نگرفته هنوز، حالیش نیست چی می گه.  معلوم نیست رفته حرفای کی رو تکرار کرده و مثلا فکر کرده چه آدم شاخی می شه اگر همچین چیز هایی رو بنویسه و دوستاش ببینن.

کیلگ - تازه نوشته که بهش وعده دادن اگر برگه ی اعتراف رو امضا کنی از جرمت کم می شه و آزاد می شی. اینم اومده امضا کرده...

مادر - حالا که امضاش کرده به موجب همون امضا و اعتراف  دارن می کشنش، نه؟

کیلگ - آره.

مادر - آره دیگه همینه. حواست باشه ها. تو هیچ وقت اعتراف نکنی به کاری که نکردی، وعده ها همه ش الکیه.

و کیلگ در حالت پوکر فیس به  سر می برد که مگر من سر پیازم یا ته پیاز که ایزوفاگوس خودش رو قل می دهد وسط...

ایزوفاگوس - چی شده؟ چرا می خوان بکشنش؟

مادر - به پیامبر فحش داده.

ایزوفاگوس - همین؟

مادر - تو خودت اگه یکی بهت فحش بد بده ناراحت نمی شی ایزوفاگوس؟

ایزوفاگوس - ناراحت می شم، ولی نمی کشمش که!

مادر - خب شاید به خاطر اینه که اگه نکشنش  این کار تو جامعه باب می شه و مردم از دین خارج می شن...

ایزوفاگوس - مامان. یعنی به نظرت اگه خود حضرت محمّد بود نمی بخشیدش؟

مادر - نمی دونم...!

ایزوفاگوس - ولی من مطمئنم اگه خود حضرت محمّد بود همون اوّل می بخشیدش. حضرت محمّد خیییییلی مهربونه. اصلا راضی نمی شه کسی رو بکشن...!

مادر - خب حالا که نیست و مرده. اینا این تصمیم رو گرفتن که بکشنش.

ایزوفاگوس - ولی اینا حق ندارن به جای حضرت محمّد تصمیم بگیرن............!

.

.

.

می دونی کیلگ، من بعدش رفتم کل قانون مجازات اسلامی رو خوندم که ببینم آیا این  حرف ها حقیقت داره یا نه. خیلی زیاد بود برای همین صرفا گذرا یه نگاهی انداختم. وقتی حدودا به ماده ی دویست به بعد رسیدم به قول ادمین های امروزی پشمام در جا ریخت. الآن در حال حاضر دوست دارم همه ش رو یه جا با هم انجام بدم ببینم کی می خواد جلو دارم باشه.قانون خوب هم توش پیدا می شه، ولی بعضی هاش به شدّت چرت و بی اساس هست. مامانم گفت برو بشین درست رو بخون، اینا رو اون دوستت که رفته حقوق باید بشینه بخونه نه تو که دو ساعته داری هی این قانونا رو بالا پایین می کنی. ای کاش منم می رفتم حقوق. ای کاش شماها هم می رفتید حقوق. ای کاش همه مون با هم می رفتیم حقوق که این جوری نباشه وضعمون.


> اتمام دیالوگ ها، خداحافظی ساعت سه و نیم عید نصف شبی<

نظرات 8 + ارسال نظر
استامینوفن یکشنبه 6 فروردین 1396 ساعت 13:03

تو پنج شیش سالگی یکی از دغدغه های من این بوده ک بچه های ادم و حوا وقتی هیچ انسان دیگه ای ک جز خونواده ی خودشون نبوده با کی ازدواج کردن!
توی زمینه ی گیج شدن داستان ها و روایات معارف تنها نیستید.

خب اینکه هنوزم دغدغه ی من هست...! :))))))
جوابش چی میشه آقا؟
فکر کنم از یکی از معلّم هامون پرسیدم یه بار، گفتش که انسان های اولیّه ی دیگه ای هم بودن در کنار آدم و حوا ولی بهشون اشاره نشده...

استامینوفن یکشنبه 6 فروردین 1396 ساعت 20:01

یکی از دغدغه های منم هست هنوز.هیچ وقت دنبال جواب این سوالم نرفتم؛یعنی همیشه از سوال پرسیدن در مورد مسایل دینی دوری میکردم و میکنم!

Jud یکشنبه 6 فروردین 1396 ساعت 21:07

من اینطور شنیدم که:
هابیل و خواهرش دوقلو بودن
قابیل و خواهرش هم دوقلو بودن
از خدا فرمان میرسه که هابیل با قل قابیل ازدواج کنه و قابیل با قل هابیل...بعد اصلا اختلاف از اینجا شروع میشه چونکه قل قابیل خوشگلتر بوده:)))
بعدشم که قابیل میرنه هابیلو میکشه و ما بقی ماجرا....

یادمم نمیاد که از کجا خوندم!پیدا کردم منبعشو میگم.

دو نقطه رسما خط صاف... جدی اگر منبع موثق پیدا کردی انصافا بیا و لطف کن برامون بنویس چون از نظر علمی و ژنتیکی تقریبا خیلی خنده دار و بی اساس به نظر می آد. بچّه هاشون عجیب الخلقه می شن. :| هرچند بعیدم نیست چون الآن آدما همه مون دور هم دیوونه ایم. ازدواج فامیلی بوده... :|

شن های ساحل دوشنبه 7 فروردین 1396 ساعت 09:22

حالا مطلبی که من خوندم یادم نمی اد کجا نوشته بود ۴ یا ۵ نوع انسان اولیه وجود داشته ولی علت اینکه ناندرتالهااز بین رفتن این بود که قابیت تطبیق پذیری نداشتن مصرف کالری بیشتری داشتن ۴ برابر نوناندرتالها غذا احتیاج داشتن و از همه مهم تر نوناندتالها یه جهش توی قسمت نیوکورتکس مغزشون داشتن که قدرت تفکر پیشرفته پیداکردن یه لایه خیلی نازک به مغزشون اضافه شد و قدرت تکلم و تفکر پیدا کردن من بعضی وقتا بهش فکرمیکنم اگه یه جهش دیگه باشه ویه لایه دیگه اضافه بشه چقدر انسان تغییر میکنه...از نظر دینی نمی دونم ولی ولی حرف علم که می گه چند نوع انسان وجود داشته با دین نمی خونه......
و ازدواج خواهر و برادر در طول تاریخ های قدیمی بیشتر بود و البته هر قومی با این مورد بجز مشکل ژنتیکی دیوانگی هم داشتن...نمونه مصری ها.فراعنه.اسکاندیناوی ها.مایاها و.....
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%AA_%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86#/media/%D9%BE%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87%3AFossil_hominids.jpg

http://bigbangpage.com/science-content/%D8%A7%D9%86%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B6%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%8A/

نارنجی دوشنبه 7 فروردین 1396 ساعت 14:44

واسه ماجرای هابیل و قابیل
پسر بزرگ با دختر کوچیکه ازدواج میکنه و پسر کوچیک با دختر بزرگه
کدورت شونم از همینجا شروع میشه که زن هابیل قشنگ تر بوده
ولی خودمم موندم اگه تو دین ما ازدواج خواهر و برادر حرومه
پس چطور خدا دستور داده اینا باهم ازدواج کنن؟
بعدم یعنی این قضیه نیای مشترک و اینا همش کشکه؟؟؟یعنی انسان ها از موجود دیگه ای بوجود نیومدن...

سارا... دوشنبه 7 فروردین 1396 ساعت 22:12

سلام...

ادم و حوا.... هابیل و قابیل .... نوح و پسرش ... وکلیه قصه هایی که در ادیان و ملل مختلف تقریبا بطور یکسان وجود داره .... افسانه هست و هیچ حقیقتی توش نیست...
پاپ فعلی هم حتی اعتراف کرده که ...؛؛ اونچه علم در مورد پیدایش انسان ها گفته درسته و ... البته مغایرتی هم با وجود خدا نداره؛؛......

عربگری سه‌شنبه 8 فروردین 1396 ساعت 20:08 http://500sal2.blogsky.com/

سلام
خوشحالم که می بینم خیلی با نشاط شدی
خدارو شکر
بله برنامه هایی شاد مثل خندوانه، هزار مرتبه بهتر از روضه خونی آقایون برای اصلاح جامعه مفید هست

وبلاگ قبلی بنده به دلیل مباحث تاریخی و دینی فیلتر شد و با اضافه کردن یه اندیس 2 ، وبلاگ جدیدمو راه انداختم

مباحث جدید ما راجع به رد نظریه جدید شیطان پرستا و مسیحیا در مورد تخت بودن زمین و نیز رد مرکزت زمین برای عالم و در واقع رد کردن چرخیدن کل دنیا به دور زمینه
اینا به من میگن شما که نظریه داروینو انرژی هسته ای و سفر به ماه و ... رو رد کردی چرا زمین کروی و خورشید مرکزی رو رد نمی کنی؟!
موندم چه ربطی داره؟یلخی و کشکی که رد نکردم با دلیل و برهان و محاسبه بوده.

خیلی وقتمو گرفتن
تو وبلاگاشون جواب دادم ولی عین آدمهای روانی توجیه می کنن بدون هیچ دلیل علمی و فرمول ولی با توسل به خرافه همه چی رو رد می کنن و در عین حال انتظار دارن با وجود اینکه مثقالی سواد ریاضی و فیزیکی ندارن بهشون ثابت کنی که چرا فرمولهای گرانش و نیوتن و غیره درسته!!!
اینا که در صورت وجود فقط سواد رشته انسانی دارن به تمام ریاضیات و فیزیک فعلی میگن علم دروغین یا شبه علم!
حتی یه پرسپکتیو ساده رو هم نمی فهمن ولی تمام خرافاتشونو با شاه کلید پرسپکتیو رد می کنن

حالا یکی شون که به نوعی تونسته قانع بشه که زمین کرویه نه تخت، گیر داده که بازم زمین مرکز عالمه
وقتی اونم قانع شده چسبیده به اینکه قرآنی که خدا فرستاده جعلیه ولی تورات و انجیل که توسط مثلا دوستان عیسی و بعد از خود عیسی با دست اونا نوشته شده کتاب خداست!!!

الآن چندین مرحله باهاشون بحث کرده ام ولی اصلا منطق علمی و ریاضی تو کله شون نمیره

اینارو چون بحث تون به فرزندان آدم و ازدواج شون کشیده عرض کردم

تداخل ژن های بیماری ساز احتمالا در بدو خلقت و اولین سری انسانها امکان پذیر نبوده چون اونجا استارت کار بوده و هنوز ژنی قابلیت بروز نداشته، و حکم هم فقط حکم خداست هر چی که بگه همون میشه قانون مردم.
یه روز بر طبق مصلحت و کمبود جمعیت و نبود تنوع ژنتیکی تقدیرش اونطوری بوده.
بعدا که تنوع ژنی ایجاد شده برای اینکه جامعه بشر از نظر فکری رشد کنه اونو تحریم کرده
طبعا شما هم وقتی در یه روستا زندگی کنین هرگز الاغ تونو از سمت راست جاده حرکت نمیدید که بترسین با الاغی که از روبرو میاد تصادف کنین!
ولی وقتی روستاتون تبدیل به شهر بشه و جاده و خیابون کشیده بشه مقررات خاص خودشو میخواد.
کل مردمان فقط از آدم و زنش ایجاد شدن حالا اسم زنش حوا باشه یا هر چیز دیگه فرقی نمی کنه.

[ بدون نام ] یکشنبه 17 اردیبهشت 1396 ساعت 12:07

من در موردش مطلب زیاد خوندم اما تمام چیزی که یادمه اینه که خانم حوا خانم!
یه چیزی حدود 70 تا شکم بچه به دنیا آورده که همه دوقلو بودن 140 تا بچه داشتن اون بزرگوار :دی

چیز جالبی که پیدا کردم تناقض بین حرفای دو امام بود که یکیش به طور قطع امام رضا بود اون یکیش یا امام صادق بود یا جواد :|

تناقض حرفاشونم در مورد همین ازدواجا و کی برادر بزرگتر بوده و کی کوچیکتر بوده، بود

موضوع پیچیده ایه واقعا
بعد یادمه که یه جا گفته بودن اون زمان شرایط حکم میکرده که خدا چنین فرمانی بده
اما حالا شرایط فرق کرده بنابراین فرمان خداهم تغییر کرده

ماها هر کدوم یه تز داریم و هیچ کس نیست بیاد روشنمون کنه
من یکی که توان اعتماد کردن رو ندارم به واقع

*چقدر دلم غنج رفت برای معصومیت ایزوفاگوس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد