امروز دارم تب های مرورگرم رو می بندم. بالاخره! از اوّل سال تا حالا نبستمش و دیگه جا نداره. پنجاه تا تب رو تبلت خودم بازه. پنجاه تا رو مال ایزوفاگوس. بی نهایت تا رو لپ تاپ. و موبایل هم یه زمانی استفاده می کردم که فعلا بماند.
تبلت رو باید ببندم تب هاش رو هر چه سریع تر. چون دیگه نمی تونم سرچ بزنم و به ماکسیمم حد خودش رسیده و داره خفه م می کنه رسما. توسّط یه حجم زیادی از اطّلاعات احاطه شدم که نه همّت می کنم بخونمشون و نه دلم می آد بی خیالشون بشم.
وسط مسط هاش به چیز هایی هست که در برهه ای از زمان دلم خواسته بذارم رو وبلاگم. ولی نشده. وقت نبوده. گشادیم اومده. فازش نبوده. نوشتنم نمی اومده. سخت بوده یا هرچی.
این پست رو کاملا هردمبیل و هرکی هرکی می نویسم. از هر چی و هر موضوعی که دل تنگم بخواد. از هر موضوعی که رو تبلت پیدا کنم. تا زمانی که همه ی تب ها بسته بشن و من از این شلوغی نجات پیدا کنم.
حیفه که نتونستم هرکدومشون رو یه پست جدا گانه کنم. چون قطعا ارزشش رو دارند ولی چه کنم که بازار شامه. و تازه وقتی پروژه ی بستن تب های تبلت رو به سرانجام برسونم می رسم به بازار شام حقیقی. کاغذ پاره هام. نوت های تبلتم. عکس های آرشیو نشده. پوشه ی اسکرین شات هام. فیلم های مرتّب نشده. آهنگ های قاطی پاتی پوشه ای. هووووف. چه حال به هم زن.
نمی شد من فقط فکر تولید محتوا باشم و یکی اینا رو برام مرتّب می کرد؟ خیلی متنفّرم از این کار.
#1 پرنده ای به نام بادخورک ( به انگلیسی swift ) / نمی دونم به تیلور سوییفت چه ربطی داره/ شما تو چشماش غرق بشید فقط./