یکی از بهترین حس های دنیاست که تمام سوال هات رو از حلقوم معلم ها بکشی بیرون و استاد مزبور مجبور باشه به صورت کاملا علمی جواب بده و راه فراری نداشته باشه و وقتی بلد نیست خیلی شیک بهش بگی: "پس شما هم مثل من بلد نیستین!!!"
هرچند استاد زیست ما با سواد تر از این حرفاست. نمی شه گیرش انداخت. هنگ می کنه گاهی محو نگاهت کنه. ولی اشتباه تا حالا نکشیدم بیرون ازش!
مرسی آقای جونور. امروز خیلی حال کردم با سوال های زیستم و بیشتر با جواب هایی که بهم دادین. حال کردم با ده صفحه ی سوالی که نوشتم و با صبر ایوب جناب عالی که عین ده صفحه ش رو جواب دادین! هوووف. واقعا که صبور. سیمپل هم بود منو از زیر گیوتین ردم می کرد همه رو تف تفی جواب می داد!
یکی دیگه از بهترین حس های دنیا اینه که کلید امتحان ریاضی باشی. تو این مایه ها که وقتی میای بیرون یه جمع کثیری از بچه ها بریزن سرت چک نویس هات رو ببرن بخونن! البته اغراق نشه! جمع کثیر یعنی در حد چهار پنج نفر! :)) اونقدرا هم معروف نیستم.
دلخوشیم به همینا دیگه. ما که تو زیست تجربی اوضاعمون آبکشه. حالا فعلا داریم سوارخ های آبکش رو با آدامس بادکنکی می پوشونیم. امیدوارم آدامس هاش دوام بیاره تا یک ماه دیگه!
+باید یه پیوند درست کنم برای بلاگ در آینده ی نزدیک : بهترین حس های دنیا...
خیلی کار ها و چیز ها هستن که حالم رو عالی تر می کنن. باید یه روز نزدیک کنار هم جمعشون کنم.