اینو چون می دونم کمتر کسی حوصله ی اشاره کردن داره می گم،
اون تیکه ی بین تموم شدن آگهی ها و شروع نیمه ی دو بود.
فردوسی پور به قدر کافی اعصابش خورد بود از کمبود زمان،
بعد که مهدوی کیا شروع کرد نق زدن درباره ی تبلیغ،
قشنگ چشای فردوسی پور این شکلی شده بود که دلش می خواست مهدوی کیا رو بندازه تو قوطی پپسی بعدم با دست بزنه رو قوطی.
سه بار تو یه جمله تکرار کرد حالا انتقادات بعد بازی، تحلیلت رو الآن بگو.
بعد باز مهدوی کیا خوشاااااان خوشاااااان،
خراااامااااان خراااااماااااان،
چماااااان چماااااااان،
به انتقادات سازنده ش درباره ی پیام بازرگانی ادامه می داد.
یه جورایی اعصاب منم خورد شده بود،
بابا جلوی ضرر رو از هرجا بگیری منفعت منفعت!
منم خیلی تو همچین شرایطی قرار می گیرم. هی با التماس به طرفم می گم یه لحظه کاتش کن بعدا پی ش رو می گیریم. هی دوباره کشش میدن.