شاید علت سر خوردن اسنیچ از لا به لای انگشتام دفعه ی قبلی (اینجا) این بود که به طرز خنده داری seek رو sick نوشته بودم که معناش به جای چیزی که می خواستم یعنی به دست آوردن اسنیچ، می شد استفراغ کردن اسنیچ!
این بار درست هجی اش می کنم باشد که رستگار شویم،
من این بار اسنیچ رو به دست می ارم و تفش نمی کنم.
از اونجایی که به انرژی مثبت فراکهکشانی تون بی نهایت نیاز دارم
و نمی دونم هر کدومتون دقیقا کی می خونید اینجا رو،
و خودم هم واقفم که امسال رسما اینجا رو تبدیل کردم به دعا خونه و معبد اینقدر که گفتم انرژی و دعا بفرستید،
از الان این آلارم رو می زنم که فردا پس فردا حتماااااا برام انرژی بفرستید...
تا که این بار به جای بالا اوردن، واقعا اسنیچ لامصب رو بگیرم کف مشتم و کوییدیچ تموم بشه و با جارو دور افتخار بزنم داخل اسمون.
اگه نشد که فدا سرم اگه شد هم که به نوع شیرینی اش فکر کنید از الان.
اگه پارسال گفتم اسنیچه کنار گوشمه،
امسال رسما کف مشتمه. می فهمید؟ خودش داوطلبانه نشسته کف دستم داره وول می خوره و به ریش من می خنده! فقط باید دستم رو ببندم.
نمی دونم بستن یک مشت چه قدر سخت می تونه باشه؟
حواستون باشه این واقعا یکی از مهم ترین انرژی هاییه که برای صاحاب اوری تینگ فوت می کنید، پس قوی تر قوی تر هرچه قوی تر بهتر!
تا به حال هیچ وقت یک موفقیت رو این قدر نزدیک به خودم و در عین حال تا به این حد دست یافتنی حس نکرده بودم.
امید اخرین چیزی ست که می میرد..