Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Snitch sicker

تابه حال هیچ وقت یک موفقیت رو این قدر نزدیک به خودم و در عین حال تا به این حد دست نیافتنی حس نکرده بودم.

مثل اسنیچه، توی بازی سنگ جادو، اولین باری که هری می رفت کوئیدیچ به مصاف دراکو.

اون زمان ماوس ها توپکی بود. ماوس لیزری نیامده بود هنوز.

تو بازی اسنیچ می اومد بغل گوشام. صدای ضربان زدنش از اسپیکر پخش می شد. صحنه اسلوموشن می شد.. دستامو دراز می کردم، ولی وقتی مشتم رو باز می کردم خالی بود..

اسنیچ کنار گوشم.. اسنیچی که بیخ گوشم بود رو نمی تونستم بگیرم تو دستم. هزار بار اون مرحله را بازی کردم و تهش تا مدت ها بازی را ول کردم.


اینم قضیه اش همونه. 

به اندازه ی همون اسنیچ نزدیک، بیخ گوشم، ولی تا این حد دست نیافتنی.


می فرمایید برایم انرژی مثبت می فرستید فردا نه صبح.


# آرام! هُش حیوان. چیزی نیست. هُش.


امید آخرین چیزی ست که می میرد.






نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد