آقا استاده داشت درس می داد،
گفت از نشانه های سندروم مارفان این هست که وقتی بیمار انگشت نشانه و شصت یک دست خود را به دور مچ دست دیگر حلقه می کنه، انگشت ها به هم می رسند و روی هم می آن.
.
.
.
آیا شما هم با خواندن جمله ی بالا، عملیات را انجام دادید؟ :-:
تبریک می گوییم.
به بغلیم گفتم ینی ببین یه دیقه خودتو بذار جای استاد. چی می بینه از اون بالا؟
یه مشت جوون بیست ساله که با سرعتی باور نکردنی قبل از منعقد شدن کلام در دهان حتّی، همه با چهره ی های عبوس خواب آلود سر صبحی بازم بی خیال نمی شن و انگشت ها رو دور مچ شون حلقه می کنند و مثل یه علامت می گیرند سمتش که بهش ثابت کنن آقا مال همه ک همینه زر مفت نزن!
ینی از انواع و اقسام فحش انگشتی های جهان تو ذوق زننده تر بود در اون لحظه واسه استاده.
خیلی صحنه ی جالبی بود خلاصه، کلا از کارای گروهی خوشم می آد. یه لحظه که برگشتم کلاسو نگاه کردم، مثل یک قبیله از سرخ پوست ها بود که داشتن با علائم بدنی مخصوص به خودشون حرف می زدن و سعی داشتن دست هاشونو بکنن تو حلقوم استاده. :)))
و همه به این حالت که کومبا کومبا کومبا... ما مطالبه داریم استاد... مارفان ما را بدهید برویم پی کارمان.
استاده دیگه اون استاد قبلی نشد. خوب عیزم خودت قبل نطق کردن تو کلاس، یه دو دور تو خونه امتحان کن که نیای جلو بچّه ها قهوه ای شی هم رنگ مانتوت.
# ازین به بعد مارفانی فحش کش کنیم؟ انگشت وسطم دیگه خسته شده.