ببین من می شم خود خود آشغالم. اون چیزی که واقعیه رو از زیر خروار ها لجن می کشم بیرون. باهاش دوست می شم و رسما هر غلطی که خواستم می کنم. به خودم مربوطه. اینجوری از زندگیم لذّت می برم.
تو هم می شی خود خودت. روحت رو خالص می کنی و فقط برای خودت زندگی می کنی. مرکز جهان می شی.،. انگار که هیشکی وجود نداره. به خودت مربوطه. اونجوری از زندگیت لذّت می بری.
و ما هیچ وقت سرمون رو تو زندگی هم دیگه فرو نمی کنیم؛ مگه اینکه عقایدمون بخواد تو زندگی افراد دیگه مداخله کنه. و در نهایت لذّت خواهیم مرد.
چه طوره؟ دنیای لاکچری ای می شد، نه؟
معتقدم فقط در حدّ دو جمله با همچین دنیایی فاصله داریم:
^ جمله ی اوّل: به خودم مربوطه. / کاربرد: در انتهای هر جمله ی مفتی که از دهان دیگران شرّه می کند قرار دهیم./ طریقه ی مصرف: روزی سه بار. صبح، ظهر و شب.
^ جمله ی دوم: به من مربوطه؟ / کاربرد: در ابتدای هر جمله ی که می خواهد از دهانمان شرّه کند قرار دهیم. / طریقه ی مصرف: روزی هزار بار. روزی هزار بار. روزی هزار بار.
و من اگه رئیس جهان می شدم، مردم از آزادی بی حد و مرزی که براشون وضع می کردم حوصله شون سر می رفت.
_ به مناسبت اینکه تو آرویش عزیز با وجودی که خیلی دوستت دارم، امروز به خودت اجازه دادی موقع حرف زدن با من از جمله ی دوم حتّی یک بارهم استفاده نکنی. دیگه به دردم نمی خوری. دکمه ی حذف از زندگی برای همیشه._