عاشقتونم عاشقتونم.
امتحانا کنسل شد.
رواااااله رواااااااله.
عاقا ده تا به جونام اضافه شد واقعا.
حالا می تونیم در کمال آرامش از آلودگی هوا و زلزله بترسیم و یک یلدای هیجان انگیز رو در پیش رو داشته باشیم.
راستی دیدین همه ی بچّه ها جمع کردن دارن فرار می کنن شمال؟ :))))
نه عاقا ما تا لحظه ی آخر هستیم، سنگر رو خالی نمی کنیم.
ای جانمی جان.
البتّه من ک درس رو می خونم ولی آتیششو کم می کنم. قول می دم چون میان ترمو نخوندم، اینو از الآن بخونم و تعطیل شدن تاثیری نداشته باشه روم. قول.
پ.ن. اینو بنویسم خاطراتم تکمیل شه. تبلت دستم بود وقتی زلزله اومد. از روی بالا پایین شدن نوشته ها فهمیدم زلزله س. #نحوه ی _اگهی_از_زلزله_ی_یک_کرم_کتاب
پ.ن. بعدی. ایزوفاگوس داره به بابام می گه نیگا کن تو دیشب اینقدرررررررر دیرررررررر اومدی خونه و روزنامه ورزشی رو نیاوردی که آخر زلزله اومد.
پ.ن. بعدی تر. یکی از بچّه های کرجی مون اینجور توصیف می کنه دیشبو: تختم عین موج رو کشتی بود. ینی خداوند خلّاقیت. :))) خوابگاهیا هم ک همه فرار کردن.
پ.ن. بعدی ترش. من اگه نمی رم حموم به خاطر چرکولک بودن و هیدرو فوب بودنم نیست، تهران هشدار زلزله خورده می فهمی؟ می فهمی؟
پ.ن. آخریش. ستاد بحران: "شهروندان عزیز تهرانی لطفا از تردّد غیر ضروری با خودرو های شخصی خودداری نمایید." عامو کجای کاری اینا جمع کردن رفتن مسافرت فقط خودم و خودت موندیم. :{