Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

مذاکرات هسته ای 1+1 سری دوم

دیالوگ: (من اصلا نقشی ندارم در مکالمات زیر و به اصطلاح دارم درس می خونم...!)


فینقول-خسته شدم. تلویزیون رو بدید به من!

والدین-نه تو درس داری.

-دیگه نمی خوام درس بخونم. خسته شدم!

-نه. وقتی فردا امتحان داری نمی شه.

فینقول بی قراری می کند- من خسسسسسسسسسسته شدم!!!


-به درک برو تلویزیون نگاه کن فردا بشی "خوب". "خیلی خوب" نشی! اصلا فکر کنم "قابل قبول" هم نشی!!!

فینقول می زند کانال فوتبالی...

-باباش نگاه کن!!! همه ی فکر و ذکرش شده فوتبال.

-نه خیرم!!!

-اصلا باباش از فردا تلویزیون رو قطع کن. این لیاقت نداره.

فینقول وانمود میکند نشنیده این حرف ها را...


-اصلا خوبه! امشب هر چقدر دوست داری خودت رو خفه کن با فوتبال. از فردا می دم بابات جمع کنه همه چی رو... امشب شب آخره!!!

فینقول می زند زیر گریه!


-من فوتبال دوست دارم.

-نه!

_خب علاقه م ه!

-نه!

-آخه چرا نه؟!

-مگه تو عید این همه از فامیل نظر سنجی نکردی همه بهت گفتن تو فوتبال افراطی نشو؟

-نه خیر!

-بله!

-نه خیر! شوهر خاله خیلی فوتبال دوست داشت.

-دوست داره! ولی نه افراطی!!!

-خیلی خوب بازی می کنه.

-دلیل نمی شه. تو نمی تونی فوتبال رو به عنوان شغل انتخاب کنی!

-ولی شوهر خاله...!

-اگه اون فکر می کرد فوتبال خوبه، نمی رفت داروخونه بزنه!!!

-ولی من می خوام فوتبالیست شم!

-نمی شه باید درس بخونی. فوتبالیست که شغل نیست.

و پدر میگه- بابا جون! تو کل ایران تهش 60 نفر واقعا فوتبال بازی می کنن و موفق می شن. بقیه فقط وقتشون رو تلف می کنن.

-ولی من فوتبال رو دوست دارم. فوتبالیست ها خیلی هم پولدار و مشهورن!

-حالا کی گفته تو می تونی مثل اون ها شی؟ تو که بلد نیستی یه پاس گل رو گل کنی!!!! از توپ هم می ترسی حتی!!!

-من ن م ی خ و ا م !!!!!!!!!!

-باید درس بخونی. فوتبال که نشد زندگی!

.

.

.



و این مکالمه هم چنان ساعت ها روی nerve من ادامه دارد. تا آن جایی که نمی فهمم صحبت هایشان کی تمام شد و من هنوز دارم مرور می کنم آن ها را!!!

و افسوس می خورم به حال جوانان ایرانی و سرنوشت شومی که از بچگی باید با آن بجنگند. با بی پولی. فقر... و مرض مسری جدیدی به نام علم زدگی! آن هم در درجه ی حادّ!!!