دیشب صدای غُر غُر از کیلگ هارا نیامد،،،
شاید که لای جزوه، او خواب رفته باشد!
آرایه های ادبی:
معنا و مفهوم:
وی موجودی بود بی انگیزه و زور شده، که کلّه اش بوی قرمه سبزی می داد و واحد های حجیم اختصاصی به تعداد بیست و سه عدد بود که از چشم هایش فوران می زد.
عمدتا فرجه ها را به استرس می گذراند و عین آدم تن به درس نمی داد و با سرعت یک صفحه در ساعت رقص سماع می کرد و در عوض شب های امتحان طی الارض می نمود. اینگونه بود که نفهمید اردیبهشت کی خرداد شد و خرداد کی رمضان شد و رمضان کی تیر شد و تیر کی شوال خواهد شد.
وی در حین طی العرض شبانه ی خود صداهایی مبنا بر غر و لند از خود در می آورد به سان کودکی که به زور سرلاک در حلقومش بچپانند و البتّه همراه با قان و قون کردن استاد مذکور را با انواع انگشت های خود مورد عنایت قرار می داد.
گاه نیز خواب بر او چیره می گشت و او برای آنکه گوشمالی درست حسابی ای به این حریف چغر بد بدن داده باشد، شعر بالا را از مخیله ی خود تراوش نمود تا مشتی باشد بر دهان مستکبران و خصوصا مراقبین وز وزوی سر جلسه ی امتحان.
شعار آن بزرگ همی بود: "غُر می زنم پس هستم."