یادش به خیر یه زمانی به خودم می گفتم، من هیچ دوستی ندارم که دعوتم کنه عروسی و در غربت خواهم مرد.
نمی دونستم به این مرحله می رسم که زرت زرت دعوت می شم عروسی دوستام و خودم درخواست رو مردود می کنم.
بمیری الهی کرونا.
بشمار این شد سه تا! ایا برم ایا نرم؟
هوم. به نظر حتی یک جلبک منزوی مثل منم دلش واسه عروسی و رقص و شادی تنگ شده. البته یه ذره ها. هنوزم نه به دوران قبل کرونا. من حاضرم با همین منوال تا اخر عمر جلو برم. واقعا ارامش بی حد و مرزی است که با هیچی عوضش نمی کنم. قبل کرونا بیش از حد توی دست و پای هم بودیم.
الانم که همه توی دست و پای همید فقط منم که دارم سقف رعایت کردن رو شکافت می دم.