Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یکم خاطره تعریف کنیم دلمون وا شه!

کل مشخخخخخخام مونده.

ولی جدا نمی شه تعریف نکنم اینو:


کیلگ - (به معلم فیزیک) آقا من سوال دارم.

simple - بپرس.

(کیلگ میاد سوال بپرسه یهو می بینه معلم از شعاع یک کیلومتریش هم دور شده!)

_اندکی بعد..._

کیلگ-  من سوال دارم.

simple - خب بپرس.

(کیلگ سوال رو با جدیتی تمام می پرسد و به معلم اثبات می کند که فلان فرمول در فلان صفحه ی جزوه از نظر مثلثاتی ناقص است و یک کسینوس کم دارد!)

simple - چرا اینقدر خودت رو درگیر می کنی؟ تو دانش آموز رشته ی تجربی هستی! ریاضی فیزیکی نیستی که به این دقّت فیزیکت رو می خونی.

کیلگ با حالتی شکست خورده جامه بر خود می درد و در افق های دور محو می گردد در حالی که با خود می گوید:

خودم کردم که لعنت بر خودش باد!


(خودش:: کسی که کیلگ را زورکی فرستاد تجربی! )


+می دونین این پست کی نوشته شده بود؟ یه روز خیلی دور. ولی وسطش پدر با حالت خیلی مسخره ای مثل چراغ راهنمایی بالا ی سرم ایستاد و ما هر چقدر صبریدیم تا تشریف مبارک را ببرند، از رو نرفتند که نرفتند تا اینکه ما از رو رفتیم و تکمیل پست را به آینده ای که امروز باشد موکول کردیم :| پدر مادر های گل  ِ گلاب! اگر می خونید بدونید که حریم خصوصی خیلی چیز خوبی هست اگه دو طرفه رعایتش کنیم :|