Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یه خاطره در کنم بخندیم دور همی!

از جمله مکالمات رد و بدل شده بین اسکُل ( داداش معرف حضور :-" ) و شِنقِل (پسر دایی جان!!)...


اسکُل تیکه ای به شِنقِل می اندازد... و چیزی در مایه های فحش رد و بدل می شود بینشان...

شِنقِل حرصش می گیرد و می گوید : 


-خودتی!

-عمّممممممممممممممه ته!!!!

-خره!!! عمّه ی من که مامان خودته... :)))))


(اسکُل هول می کند)


-خب اون یکی عمه ته...

-ببین می گم باهوشی!!! اون یکی عمّه م هم خاله ی تو می شه!!!


(اسکُل جوش می آورد...)


-خب خاله ته!!!


و نقطه عطف داستان اینجاست که نه عمّه ای که مامان من باشن در صحنه حضور داشتن... نه اون یکی عمّه ای که خاله ی ما باشن!!! ولی خاله  بخت برگشته ی فحش خورده ی پسردایی دقیقا رو به روی ما سه نفر نشسته بود.

 و من فقط #ریسه می رفتم از خنده!!!


+نتیجه می گیریم از این به بعد تو فحش دادن به عمّه دقت کنیم! شاید عمّه ی طرف ...!