وضعیت را بخواهم گزارش بدهم، آقا ما رفتیم، این صنف راننده تاکسی ها عرضه ی یک اعتراض نداشتند (به راستی باکستر اند)،
پس بدون شعار دادن و ضمن ابرو بالا انداختن برای یگان های باتوم به دست کاشته شده،
بیمارستان را پیچاندیم و کمی برف بازی کرده، سر شانه ی آدم کناری تاکسی خوابمان برد،
سپس ماشین مدفون شده در زیر برفمان را روبیدیم،
چند تا دستی کشیدن زیر برف تماشا کردیم و که بسی دلنواز بوده و جیگرمان حال آمد ولی جرئت نکردیم با پراید پیاده سازی اش کنیم فلذا تخیلش کردیم.
نوک دماغمان قرمز شد، کتونی هایمان استخر پارتی برگزار کردند،
و نهایتا هم اکنون شلواری که هر وقت می پوشیدیم از شدت ضخامت خارشک می گرفتیم را به پا کرده ایم و موردی ندارد،
و پا هایمان را چسباندیم به شوفاژ،
و فسنجان/لازانیا/چای می خوریم.
و بعدش هم قصد داریم برویم زیر پتو مجاور تشکی که کنار شوفاژ بر خود بر گزیده ایم سکنی گزیده و درس بخوانیم چون پوزیشن مورد علاقه ی درس خواندمان است و بسی خوشی می رود.
بماند که احتمالا این اثنا لازم می شود دست و پاهایمان را قطع کنند چون خبر نداشتیم با لباس تابستانی زدیم بیرون.
ولی فعلا سوزن سوزن می شود،
و برف زیباست.
زی باست،
She. Is. Beautifulllllllllllll!
برف نو سلام سلام سلام
سلااااام عزیزم.