Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

چهارشنبه، یکم ژانویه بیست بیست

را با پیامی آغاز می کنم، که نوشته:

"کیلگ! سال نوی میلادی ات مبارک."

و به قلب های انتهای پیغام می اندیشم. قلب ها خطرناک اند. همیشه خطرناک بودند. اینکه چرا بعد از هفت هشت سال باید برای هم قلب بگذاریم. و اینکه اصلا چرا یکهو امسال بند کردیم به قلب گذاشتن. که حالم را به هم می زند این ننر بازی ها. مایی که هیچ وقت قلب نگذاشتیم، ولی قلبمان کف دست های یکدیگر بود. 


و سه شنبه، سی و یکم دسامبر بیست نوزده را با پیامی خاتمه دادم که می گفت:

"کیلگ من باورم نمی شه که نیل مرد."

و برایش نوشتم:

"من هم هنوز باورم نشده"

میبینی؟ نیل کفن ها پاره کرده و تاد هنوز فلامینگو وار بر روی میز به یاد کیتینگ قیام می کند.

-----------


این ها لحظه ی پایان و شروع سال میلادی ام بودند. 

یکی شان ها است. اگر من چندلر بینگ باشم، او جویی تریبیانی ای ست که شب کریسمس خیلی ساده بی هیچ چون و چرا از من لب می گیرد تا دق نکنم.

دیگری شوکاست. اگر من تاد باشم، او نیلی ست که در دفاع از من رو به جمع می گوید:"تاد اندرسن بنا به خواسته ی خود شعری نخواهد خواند."

قشنگ است. دوستشان دارم. زندگی بدون رفیق بازی، برای من یک نفر خیلی پوچ بود. و خوشحالم که پیام تبلیغاتی نبود. پیام این ها بود.