سه سال و اندی از اینجور وبلاگ نوشتنم می گذره، یه دوازده سال هم از کاغذ سیاه کردن ها و خاطره در کردن های وقت و بی وقتم،
ولی هنوز با این همه نوشتن و پر و خالی کردن و تلمبه زدن نمی تونم خودم رو بشناسم.
هنوز نفهمیدم اعتمادم به سقفه، هیچی رو کلا به کفش حساب نمی کنم...
یا اعتمادم به کفه، همه چی رو بیش از حد حساب می کنم...
یه بارم نشسته بودیم دور هم تو سالن تشریح، یهو از اون ور میزی ک دورش بودیم یه مولاژ افتاد زمین خورد شد.
برگشتم به بغلیم گفتم دیدی چی شد، تقصیر من بود!
طرف اینقدر خندید که رنگش کبود شده بود تهش. گفت یکم به مغزت فشار بیار. ناموسا تو از اینجا چه جور می تونی اونو انداخته باشی زمین؟
زندگیم... الآن زندگی م این شکلی شده. صرفا با یه احساس گناه توامانی دارم بزرگ می شم.
واسه هر چی ک هستم...
واسه هر چی ک نیستم...
واسه هر چی ک هستن...
واسه هر چی ک نیستن...
می شه اعتمادت سینوسی باشه؟ تابع سینوسی داریم واسش؟ مثن یه روز به کف یه روز به سقف؟
# نه ولی فکر می کنم اصلش به سقفه. اون قدر به سقفه ک به خودم اجازه می دم مسئول همه ی اتّفاق های جهان حساب کنم خودمو. یا شایدم سقفم به کفم وصله. چ م دانم. شاید یه حلقه س... یه لوپه. شاید من یه پروکاریوتم با دی ان آ ی حلقوی. شاید یه چرخم. شاید یه دوناتم. شاید یه حلقه ی انگشترم. شاید یه تایر تریلی ام. شاید یه واشرم. شاید یه سینی ام. شاید یه سی دی ام. شاید یه پیتزا خانواده ام. شاید در یه نوشابه ی کوکا عم. واقعا هیچ ایده ای ندارم.
همیشه که کلش آف کلنز رو باز می کنم و می رم سرباز تربیت کنم، چشمم به هیلر می افته و حالم به هم می خوره. خیلی با ایزوفاگوس سر این بحث کردیم بار ها.
+ اگه انتخابی بود، کدوم سرباز می شدی؟
+ اگه انتخابی نباشه، فکر می کنی از نظر سازنده ی بازی ها بیشتر شبیه کدوم سربازی؟
اوّلیش رو بی خیال چون سلیقه ایه، ولی به واسطه ی رشته ای که دارم و مسیر زندگیم، مطمئنّم سازنده ها منو به شکل یه هیلر با یه حلقه ی نورانی بالای سرم و دو تا بال کوفتی دو طرف دستام می بینن. و همینه که رو نرومه. هیلر احمق ترین سرباز کلشه. احمق ترین و لوس ترین. یعنی جامعه ی سربازای کلش رو می گیری و همیشه احمقانه ترین واکنش ها تو جنگ مال همین هیلره. اون قدر که همه معتقدن اگه تو جنگ نبریش سودش بیشتره.
یعنی من دارم این همه سختی می کشم تو دنیای واقعی سر پزشک شدنم ولی تهش فوق فوقش از نظر سازنده های بازی شبیه یه هیلر دامب و احمق و نفهمم. غمم می گیره خب.
عوضش تو کلش رویال که می رم احساسم کاملا بر عکسه. اونور همیشه این احساس رو داشتم که تو زندگی م یه کارت لجندری ام. و اگه تا حالا بازی نکردید هیچ ایده ای ندارید که لجندری کارت چیه و چه قدر خفنه. و منم نمی تونم میزان کم یاب بودن، عجیب غریب بودن و غیر قابل پیش بینی بودن این کارت رو بهتون بدم با نوشته هام. باید خودتون بازی کنید ماه ها تا بالاخره یه روز از هر هزار تا گنجی که باز می کنید یه دونه لجندری بزنه بیرون شاید بفهمید چی می گم.
اگه درکش کنید اونجاست که بالاخره با خودتون می گید برو عمو جون، این یارو چه اعتماد به سقفی داره کلا تو دنیای خرگوشی خودش سیر می کنه. آره دیگه.من هنوز به اون مرحله ای نرسیدم که بخوام قبول کنم یه آدم کاملا عادی ام مثل بقیه ی آدمایی که هر روز می بینم و سیرکلّی زندگیم هم با یکم اختلاف تهش مثل اونا پیش می ره. دلم هم نمی خواد اون روز رو ببینم. فکر کردن به معمولی بودن و یک هفت میلیاردم دنیا بودن، منو می کُشه. همیشه ته دلم مطمئن بودم که یه لجندری کارتم.
این اعتماد به سقفی که من دارم رو کمتر کسی داره. یعنی این قدر آدمای خفن هم سنّ خودم دیدم که اصلا کلّه ت سوت می کشه وقتی حجم موفقّیت شون رو نگاه می کنی. تو این جور مواقع از خودم پرسیدم دوست داشتی جای این می بودی و تهش با این استدلال: " اون طوری یه کارت اپیک همه چی تموم می شدی ولی دیگه لجندری نمی بودی!" برای طرف ته دلم آرزوی موفقیّت هزار برابر کردم بدون ذرّه ای خود کم بینی یا حسادت یا رشک و حسد. چون نمی دونم مغز احمقم همیشه این حس رو داره که از بقیه برتر و بالاتره. هر چه قدرم که خودمو کوچیک کنم، تضعیف کنم و ادّعای هیچی بودن کنم، مغزم واسه خودش هر سازی می خواد می زنه و بازم مطمئنّه که لجندریه.
ادّعای گنده ایه ولی می نویسمش. :))) واقعا تا حالا به هیچ کس حسودی نکردم. یعنی حتّی حسش رو ندارم که چه جوری می تونه باشه. حتّی احساس رقابت هم نکردم با کسی. به محض اینکه از یکی خوشم اومده کپی ش کردم رو خودم. یا حداقل دست و پا زدم که رو خودم کپی ش کنم. حالا نمی دونم نقطه ی قوّت حساب می شه یا نقطه ی خاک بر سری. ولی همیشه تو ذهنم فقط خودم بودم تو دنیا و کلا همه چی رو رام و مسخّر وجود حقیر می دیدم.
# نمی دونم تا چه حد با کلش آف کلنز و کلش رویال آشنایی دارید. شاید اصلا عمق حرفم رو متوجّه نشید، شاید حتّی سطحش رو هم متوجّه نشید. یه پست نسبتا طولانی نوشتم که بهتر بتونید درک کنید چی نوشتم. ولی اون قدر طولانی شد که این چند خط که هدف اصلی نوشته م بودن توش گم می شدن. چرک نویسش کردم و اومدم تو این پست جدید اینا رو نوشتم.
پ.ن: الآن کاملا پستم پتانسیلش رو داره یکی تون واسم کامنت بذاره لجندری کارت کی بودی تو کیلگ؟ و هزار مرتبه سجده شکر می خوام بکنم الآن. داشتم یه عکس اشتباه رو براتون آپلود می کردم که دودمان کل این سه سال بلاگ نویسی م رو به باد می داد. خوش حالم.